|
وقتی اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس با افتخار به سینما نمیروند و تابهحال (با افتخار) به تماشای آثار نمایشی ننشستهاند، یا انگار پیوندی با کتابفروشیهای خیابان انقلاب ندارند، چطور میتوان انتظار داشت مطلع باشند پرداخت یکایک این هزینهها وقتی قطره قطره جمع میشود چه بلایی سر جیب دانشجو و هنرجو و خانوادهها میآورد. آنها از چه محروم میشوند؟
مرور تصمیمهای گرفته شده برای تئاتر، یا به بیان بهتر، تصمیمهای گرفته نشده! و سردرگمی به وجود آمده در مباحثی چون «چگونگی حمایت از هنرمندان و سالنهای نمایشی در برابر تورم و فشار اقتصادی و ... اهالی تئاتر را آزار می دهد...
سال 1378 است؛ در این سال ۵۰ نمایش در مجموعه «تئاتر شهر» روی صحنه میرود. تعداد تماشاگران از ۱۲۲ هزار به چیزی حدود ۱۷۴ هزار نفر رسیده است. نمایشهای «دندون طلا» داود میرباقری، «ریچارد سوم» داود رشیدی، «دختر گلفروش» پروانه مژده، «گل و قداره» بهزاد فراهانی، «بازی» نوشته استریندبرگ حمید سمندریان، «پستوخانه» حمید امجد، «تبار خون و حشمت» آتیلا پسیانی، «پانتومیم روی فرش» سیروس شاملو، «بازگشتی نیست» منیژه محامدی، «مصاحبه» محمد رحمانیان، «پابلو نرودا» علیرضا کوشکجلالی، «گزارش به آکادمی» فرهاد آییش، «رقص کاغذپارهها» محمد یعقوبی و ...به صحنه رفته اند امروز و این سال ها این رونق به کجا کوچ کرده است؟
چندی پیش جمعی از دانشآموختگان هنرهای نمایشی در ایران به دعوت یک هنرمند آلمانی راهی این کشور شدند تا با همکاری هم پروژهای را به سرانجام برسانند. پروژه روی موضوع جالبی دست گذاشته که وقتی دقیقتر نگاه میکنیم جای خالیاش بهشدت در هنر و فرهنگ و تفکر امروز ما احساس میشود؛ «وضعیت ما در آینده چگونه است؟» و این حلقه مفقود دلیلی ندارد جز اینکه انسان ایرانی به هزار دلیلِ کاملا روشن مجالی برای فکر به فردای خود و مملکت پیدا نمیکند.
چند سال پیش از این ماجرا، یعنی در تیر ماه ۱۳۹۴ قیمتگذاری بلیت نمایش «عاشقانههای ناآرام» با حضور نیکی کریمی و محمدرضا فروتن در تالار وحدت سروصدا بهپا کرد و اعتراض رسانهها را در پی داشت...
بزرگترین هدف ما بازگشت دوباره رامین پرچمی عزیز به فضای کار هنری است، به همین دلیل تعداد زیادی از دوستان کارگردان را هم دعوت کردهایم تا بار دیگر شاهد بازی او باشند. ایشان در این نمایشنامهخوانی نقش «نیک» را میخواند و بسیار مسلط است. حیف است از کنار چنین استعدادی بیتفاوت بگذریم.
تجربه 60 سال مواجهه دستوری با شخصیت سیاه و سیاهبازی، تئاترهای سنتی و اصطلاحا سنگلجی تا لالهزاری و غیره هم هیچگاه نتوانسته جلوی کمتوجهی مردم و نسل تازه به این گونهها بایستد. در بهترین حالت اتفاقی که رخ داده، نوعی قرار دادن این شخصیتها در موزه و ویترنی است به نام جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی (باز هم دولتی و نه خصوصی) که هر دو سال یکبار برگزار میشود.
جمشید ملک پور توضیح می دهد چطور پنجاه سال از عمرش را پای گردآوری آرشیو عظیم گذاشته و فقط بهدلیل ناکارآمدی و بیتوجهی مدیران فرهنگی و شهری با یک بارش باران، حاصل سالها ممارست را از دست رفته میبیند.
تئاتر ایران راه بلوغ را میپیماید و در این گزاره شکی نیست. امروز طیف گستردهای از بازیگران، نمایشنامهنویسان، طراحان چهرهپرداز، نور، صحنه و لباس به همراه کارگردانان در این زمینه فعالیت میکنند و در بهترین حالت همه در سنین جوانی یا میانه دهه سوم حیات به سر میبرند.