نشست بررسی رمان «برف سیاه» (رمان تئاتری) در کافهکتاب نشر نیماژ برگزار شد
احمد پوری، بولگاکف ایران است؟ به همراه روایت جالب سانسور نمایش غلامحسین ساعدی به دست محسن مهملباف
احمد پوری میگوید: در زمان ترجمه «برف سیاه» عذاب وجدان داشتم چون به استانیسلاوسکی بسیار علاقه داشتم و درباره او خوانده بودم
ایرانآرت: جمعه، 21 دیماه نشست بررسی آثار میخائیل بولگاکف و تئاتر در شوروی سابق با نگاهی به رمان «برف سیاه» (رمان تئاتری) با حضور احمد پوری مترجم اثر، رضا سرور نویسنده و کارگردان تئاتر و اصغر نوری نویسنده و مترجم، در کافه کتاب نیماژ برگزار شد.
به گزارش ایرانآرت، در ابتدای این نشست که راس ساعت 18 جمعه، 21 دیماه شروع شد اصغر نوری؛ مترجم، نویسنده و کارگردان تئاتر کمی درباره «برف سیاه» توضیح داد و گفت: این رمان درباره تئاتر است. داستان این کتاب درباره رماننویسی شبیه بولگاکوف است که در دوران زیستش، کسی آثار او را دوست نداشت. او یکی از رمانهای خود را به یک مجله میدهد تا بهصورت پاورقی منتشر شود اما آن مجله هم تعطیل میشود. یکی از دوستانش به او پیشنهاد میدهد که رمان را به نمایشنامه تبدیل کند تا در تئاتر مستقل مسکو روی صحنه برود.
او در ادامه افزود: میتوان مقصودف را خود بولگاکوف دانست. البته مشخص است که بولگاکوف نامها را تغییر داده اما میتوان استانیسلاوسکی و دیگران را در جریان داستان شناخت. بولگاکوف در «برف سیاه» فضای هنر و بهویژه تئاتر و ادبیات مسکو را تصویر کرده است. البته خود بولگاکوف درباره رمان گفته که یادداشتهای فردی که خودکشی کرده است، به دست او رسیده و او این یادداشتها را در قالب رمان منتشر کرده است اما کاملا مشخص است که «برف سیاه» درباره زندگی خود بولگاکوف است.
در ادامه احمد پوری؛ نویسنده و مترجم نامآشنا، درباره پروسه ترجمه «برف سیاه» گفت: خیلی سال قبل نامههایی را که بولگاکوف به استالین نوشته بود را خواندم. بولگاکوف نوشته بود بسیار بیمار است و از استالین خواسته بود به او اجازه دهد که از شوروی برود و ذکر کرده بود که قصدش جلای وطن نیست بلکه چون بیمار است و آثارش منتشر نمیشوند قصد دارد مدتی را به خارج از شوروی برود. بعد از نگارش این نامه، همه انتظار داشتند بولگاکوف مورد غضب قرار گیرد اما اینگونه نشد! استالین پاسخ داد که آثار بولگاکوف را بسیار دوست دارد و از اهالی تئاتر خواست او را به جمع خود بپذیرند و این اتفاق افتاد اما چون بولگاکوف انسانی آزاده بود، از تئاتر هم رانده شد!
در ادامه اصغر نوری درباره شرایط تئاتر شوروی، گفت: استالین همواره میگفت روشنفکران را دوست دارد و میگفت پاییندستها رفتار نامناسبی با هنرمندان دارند.
رضا سرور هم در ادامه با اشاره به ماجرای نمایشنامهای که در رمان به آن اشاره میشود و توسط افراد مختلف مورد تغییر و سانسور قرار میگیرد تا در نهایت به خودکشش نمایشنامه نویس منجر میشود اضافه کرد: درواقع لابیرنت تئاتر استعاره ازلابیرنت سرکوبگر استالینی است. اگر جزئیتر به تغییرات نگاه کنیم، میبینیم تغییر تیراندازی به استفاده از خنجر، زمان داستان نمایش را تغییر میدهد و سبب میشود بدبینیای نسبت به زمان حاضر وجود نداشته باشد. تغییر معشوق به مادر هم علاوهبر تغییر بازیگر اشاره به این دارد که عشق فردی معنا ندارد و از سویی دیگر «مادر» ماکسیم گورکی تداعی شود. صحنههای دقمرگی شخصیت نمایش اشاره به آدمهایی است که با سیستم رئالیسم خشک مشکل دارند. درواقع خواندن «برف سیاه» در پرتوی تاریخ تئاتر جذابیت سطحی دارد اما در پرتوی تاریخ سیاسی بسیار جذابتر است.
در ادامه این کارگردان تئاتر با اشاره به این نکته که در میان نویسندگان ایرانی هم چنین ارجاعاتی وجود داشته است، گفت: غلامحسین ساعدی نمایشنامهای با نام «اتللو در سرزمین عجایب» نوشته بود که در سال 1363 در فرانسه و چند شهر اروپایی اجرا شد. این نمایش درباره گروهی است که تصمیم میگیرند نمایش «اتللو» را اجرا کنند اما گروه بازبینی که یکی از اعضای آن «محسن مهملباف» نام داشت، بهطور مداوم او را مجبور میکنند نمایشنامه خود را تغییر دهد و در پایان کارگردان روی اعضای این گروه خنجر میکشد! یا بهرام بیضایی هم در فیلم «وقتی همه خوابیم» بهشکل فیلمدرفیلم و بهصورت استعاری همین موضوع را نشان میدهد.
در ادامهی این نشست، احمد پوری؛ مترجم «برف سیاه» درباره نقدهایی که در این رمان به استانیسلاوسکی وارد میشود، گفت: در زمان ترجمه «برف سیاه» عذاب وجدان داشتم چون به استانیسلاوسکی بسیار علاقه داشتم و درباره او خوانده بودم. همه میدانیم که او کارهای بزرگی برای تئاتر کرده است و از اینکه او زیر ضرب قرار میگیرد ناراحت بودم. حس میکنم عصبانیت بولگاکوف باعث شده انصاف را کنار بگذارد. طبیعتا بوروکراسی تحمیلشده به هنرمندان بعد از انقلاب وجود داشت اما اگر کسی بخواهد دانچنکو و استانیسلاوسکی را از روی این کتاب بشناسند، اتفاق خوبی نیست. برای همین ظلم به استانیسلاوسکی بود که با عذاب وجدان «برف سیاه» را ترجمه کردم.
اصغر نوری ضمن تایید سخنان احمد پوری، افزود: میرهولد شاگرد استانیسلاوسکی بود. بعد از انقلاب او وساطت میکند تا استانیسلاوسکی با وجود اشرافی بودن سر کارش باقی بماند. سالها بعد که میرهولد منتقد حزب میشود و میخواهند حذفش کنند، استانیسلاوسکی وساطت میکند و نقشی به میرهولد میدهد و میرهولد در نمایشی نقش را بازی میکند که دیگر خودش آن را قبول ندارد. بولگاکوف به استانیسلاوسکی نقد وارد میکند. او معتقد است استانیسلاوسکی هنرمند بزرگی است اما بهدرد نمایشنامه او نمیخورد چون بولگاکوف نمیخواهد نمایشش طبیعی و رئال باشد.
رضا سرور نیز درباره تفاوت نگاه بولگاکوف و استانیسلاوسکی به تئاتر گفت: تعدادی از آثار بولگاکوف همچون «گارد سفید» و «مولیر» در تاریخ تئاتر مورد رجوع قرار گرفتهاند. او همواره به این نکته اشاره کرده است که شیوه او با بازیگری علمی استانیسلاوسکی متفاوت است. این دو اثر بولگاکوف خصلت کابوسوار دارند و انعکاس زمانه خودشان هستند. بولگاکوف حتی برای نشان دادن زمان نگارش رمانش به فضای مالیخولیای اشاره میکند و درواقع در این دو اثر بولگاکوف، بازیگر باید یک شخصیت مکانیکی باشد و فضاسازیها اهمیت دارند اما استانیسلاوسکی علاقه دارد که شخصیت و داستان نمایش را پیش ببرند و نمیتواند فضای کابوسوار و شاعرانه را نشان دهد.
در ادامه این برنامه احمد پوری ضمن اعلام این که رمان «برف سیاه» بسیار خوشخوان است، بخشی از رمان را که درباره یک منشی است که ۱۰ کار را همزمان انجام میدهد خواند و گفت: بهقدری این بخش را زیبا تصویر کرده است که با خواندن آن، این نوع آدمها که همهمان بارها در زندگی روزمره با آنها مواجه شدهایم و آنها را تحسین میکنیم، برای ما زنده میشود.
در پایان این برنامه اصغر نوری از احمد پوری درباره شباهتهای نثر بولگاکوف و خود نثر احمد پوری در نوشتههای خودش سوال کرد و پوری پاسخ داد: معتقدم اگر دست بولگاکوف را باز میگذاشتند، او میتوانست آثار فوقالعادهای را بنویسد. من چندان با این شباهت موافق نیستم اما این نظر را نفی هم نمیکنم چون شاید اتفاق افتاده باشد. نکته جالبتوجه این است که بعد از انتشار «دو قدم به صبح» درباره شباهت این اثر و «مرشد و مارگریتا» نوشتهی بولگاکوف شنیدم و این رمان را خواندم اما من متوجه شباهت چندانی نشدم.