عکاسی، هنر عکاسی
عکاسی به مثابه رسانه / تحول باورنکردنی عکس در دنیای معاصر به روایت سعید فلاح فر
عکاسی فرهنگ عمومی و روابط اجتماعی را از طریق نقش رسانه ای خود به مرتبه ای رسانده است که هیچ فردی ـ اعم از کسانی که دانش مربوطه را دارند یا ندارند ـ از استفاده و تاثیرات ناگزیر عکاسی جدا نبوده و یقیناً بازگشتی برای این وضعیت نمی توان تصور کرد.
ایران آرت: سعید فلاح فر ، هنرمند تصویری و پژوهشگر هنر : عکاسی که در ابتدا به عنوان یک ابزار و روش علمی براساس اتاق تاریک ابداع شده بود، کم کم تغییر ماهیت داد و از سویی به سمت هنر گرایش پیدا کرد و از سویی به عنوان نوعی از اسناد علمی و تاریخی و اجتماعی تبدیل شد. بنابراین در بستر فناوری های جدید و خصوصاً فضای مجازی توانست به کارکرد تازه ای تحت عنوان رسانه دست پیدا کند. این ساختار علاوه بر ظرفیت های زیبائی شناسی و قابلیت های استنادی، با سهولت تولید و تکثیر؛ تاثیر شگفتی بر افکار عمومی و عواطف جمعی می گذاشت. این موقعیت شیوه تازه ای از اندیشیدن و درک وقایع را برای همه اقشار اجتماعی به ارمغان آورد و حتی توانست مفهوم رسانه را هم توسعه دهد. سرانجام این زبان تصویری موفق شد در پاره ای امور به رقیبی سخت برای رسانه های سنتی تبدیل شود و برخی از نیازهای سرگرمی مخاطب ـ که جاذبه ای برای محبوبیت رسانه محسوب می شود ـ را برآورده نماید.
_ آیا در تعاریف معاصری که از ساختار، عملکرد و نتیجه «رسانه» ها ارائه می شود؛ «هنر» و «ابزار هنری» چه نقشی می توانند در کنار فناوری داشته باشند؟ کنش و واکنش «هنر و رسانه» نسبت به هم، چگونه بر ارتقاء کمی و کیفی هر کدام موثر می شود؟ آیا «عکاسی»، به عنوان شاخص ترین مرز «هنر سنتی و تاریخی» و «هنر معاصر» چگونه در این معادلات عمل می کند؟ البته اراده از واژه رسانه بیشتر گرایش به سمت عبارت و قرارداد تعریفی از «رسانه جمعی» دارد. فاصله میان «رسانه های اجتماعی» و «شبکه های اجتماعی» چگونه دستخوش توسعه عکاسی و بالعکس شده است؟
_نسل جدید تولید تصویر یکی از مهمترین نقاط عطف در تمدن و تکامل بشری را رقم زد. با ابداع و توسعه تجهیزات تصویربرداری که معنایی فراتر و وسیع تر از نقاشی داشت، مفهوم تولید و توزیع اخبار به عنوان یکی از زیرمجموعه های «رسانه» به کلی متحول شد. انگار که تاریخ ـ جز مقطعی که خط و زبان را ابداع کرده بود ـ تجربه ای به این پیچیدگی را نداشته است. بشری که در پیشرفته ترین دستاورد خود موفق شده بود با زبان و کلام گفتگو کند و بیندیشد، کم کم گفتگو و تفکر غیرمتنی و با تصویر را تمرین می کرد. تصویری که هرگز به این پایه از سرعت و تنوع و فراوانی نبود و ارکان یا مبانی زبانش با حداقل محدودیت های معمول کلامی و فرهنگی یا ترجمه ناپذیری، آزادانه ارتباط برقرار می کرد. از طرفی دیگر؛ تصویر پایه ای بود که می توانست ابزار رسانه ای متنوعی را تغذیه کند. حتی می توان مدعی شد که باعث تولید تفکرات ذهنی و اختراع و گسترش وسائل واسط تازه ای باشد. در واقع این امتیازات تصویر بود که ارباب رسانه امروزی و شبکه رسانه ای را به یک رکن تازه در اداره اجتماعی بشر تأسیس کرد و حتی توانست ارکان سنتی پیشین، اعم از حکومت و کار و سیاست و اقتصاد و... را به نوعی تحت تاثیر قرار دهد. به خصوص آنجایی که پیوندی غیرقابل تشخیص میان وجه اطلاع رسانی رسانه و عملکرد سرگرم کننده آن شکل گرفت. از روزنامه های مصور تا تلویزیون و سینما و... که سرانجام زمینه ای شد برای جهان رسانه ای تازه که تحت عنوان فضای مجازی شناخته می شود. حیرت انگیزترین مشخصه فضای مجازی این بود که می توانست چهارچوب های ناگزیر گذشته مثل؛ تیراژ و توزیع رسانه را بی معنا کند.
_وقتی ژوزف نیسه فور، مخترع فرانسوی، در سال 1826 عکس «اصطبل و کبوترخانه» را چاپ کرد، هیچ تصوری برای آینده آن متصور نبود. کسی گمان نمی کرد این اختراع چه تاثیری بر جهان خواهد گذاشت. تشکیل تصویر در اتاق تاریک سابقه داشت اما ثبت آن بر روی کاغذ، اتفاق جدیدی بود که به زودی مرزهای فن، سرگرمی و هنر را جابجا خواهد کرد و عاملی می شود تا به جهان فکری و زیستی بشر نفوذ کند. عکس یک تکه کاغذ جذاب و سرگرم کننده معمولی یا تنها یک سند تصویری نبود، بلکه شیوه تازه ای بود برای اندیشیدن. بنابراین تاثیرات آن محدود و یا قابل کنترل نیست. خصوصاً که با ابدع نمایشگرهای جدید دیجیتال، نمایش آن از نمونه های محدود کاغذی هم فراتر رفت. عکس ها تمام سطوح و فرصت های دیده شدن و همه معانی دیدن را فتح کرده اند.
_برای درکی از پیشینه های مفهوم مورد مطالعه، به تاریخ اگر بازگردیم؛ در غیاب آنچه از مفهوم امروزین تصویر ایفاد می شود، شاید به نشانه هایی برسیم که می توانند نیاکان مفهوم رسانه های پیچیده امروزی باشند که در پی تحولات این مفهوم، معمولاً این وجه از کارکرد و توصیفشان مغفول مانده است. معماری مونیمانتال و خصوصاً نقش برجسته ها ـ از نوعی که در دوره هخامنشیان و ساسانیان ایران رایج بوده ـ بارزترین ابزار دوره باستان بودند که به بسط مفهوم رسانه به تعریف امروزی کمک کردند.
اعلانیه بزرگی مثل نقش بیستون با تصاویر بی نظیر در ترکیب قسمت های مکتوب را با چه چیزی جز روزنامه های مدرن می توان مقایسه کرد؟ بیستون در کنار جاده باستانی کرمانشاه به همدان ساخته شده [شما بخوانید منتشر شده] که علاوه بر محتوا از این لحاظ هم در جلب مخاطب قابل قیاس با ساختارهای رسانه های مدرن است. «کوه بیستون در کناره یک راه باستانی پر رفت و آمد قرار داشته و این راه، محل عبور کاروان ها همچنین نظامیان از شهرهای بابل و بغداد به سوی کوههای زاگرس و اکباتان بوده است. این خود از مهمترین عوامل گیرایی این منطقه برای نمایاندن قدرت پادشاهان ایران بوده است.» حتی ترکیب نهایی عناصر این اثر به صفحه بندی بولتن های خبری شباهت دارد. کتیبه بیستون را برخی بزرگترین سنگ نوشته جهان می دانند و متعلق به دوره هخامنشیان است.
مسیر تاریخ و مرور مفهوم مدرن رسانه در عهد باستان؛ از کرمانشاه و عهد هخامنشیان به فارس دوره ساسانیان و دو بنای مهم معماری می رسد. «قلعه دختر فیروزآباد در شش کیلومتری جاده فیروزآباد به شیراز در دامنه کوهی مشرف به جاده قرار دارد که پس از طی مسافتی حدود ۳۰۰ متر میتوان به قلعه رسید.
جورجینا هرمان در کتاب تجدید حیات هنر و تمدن در ایران باستان،مینویسد :اردشیر ساسانی احتمالاً این قلعه را در اواخر دوران اشکانیان و زمانی که هنوز بر اردوان پنجم، آخرین شاه دودمان اشکانیان، خروج نکرده بود ساختهاست.» در هر صورت مشخصه اصلی این قلعه که در نامگذاری آن هم به چشم می آید؛ دشواری رسیدن به آن است که به جهت ارتفاع و شیب کوه حاصل می شود.
به زعم نگارنده این بخشی از اعلان موضع ساسانیان است در مقابل کاخ اردشیر که در دشت بنا شده است. اردشیر در سال 224 پیش از میلاد دستور ساخت این بنا را داده است. در مقایسه با قلعه دختر، این بنا بزرگتر و باشکوه تر است و استقرار آن در دشت ـ بدون موانعی که برای قلعه دختر وجود داشت ـ به نوعی بیانیه ای است که استقرار کامل ساسانیان را به رخ می کشد. آنچه در قلعه دختر به اعلان قیام و قدرت بود، در کاخ اردشیر به نشان پیروزی و تسلط و قدرت بدل می شود. این نگرش آیا نزدیک به کارکرد و نقش و نفوذ رسانه های امروزی نیست؟
در پیدا و پنهان بسیاری از ابنیه تاریخی، از کاخ و کوشک ها تا میدان ها و مساجد می توان نشانه هایی از این قرائت رسانه ای مشاهده کرد. جایگیری بناها، جزئیات تزئینی، تحولات پلان معماری، مصالح، فنون ساخت، ارتفاع گنبدها، متن کتیبه ها، سادگی یا جلال و جبروت معماری و... همه ـ علاوه بر رویکردهای معماری و شهرسازی ـ موضوعات قابل مطالعه ای در این بحث خواهند بود. به مصداق هایی مثل نقوش حجاری تخت جمشید، نقش رستم، گچبری های کاخ های ساسانی، فرسک های کاخ عالی قاپو و... هم می شود اشاره کرد.
_عکاسی و عکس حائز مشخصاتی بود که پیشتر و در شیوه های هنری سنتی وجود نداشت؛
ـ عکاسی سهل الوصول است. به این معنی که کسب مهارت برای تهیه یک عکس به مراتب به زمان، هزینه و تجربه کمتری نسبت به معماری، نقاشی، مجسمه و... نیاز دارد. همچنین ابزار تهیه عکس یا تامین مواردی مثل امکانات فضای آتلیه ای و کارگاهی برای کار عکاسی ساده تر انجام می شود. همین موضوع، در کنار تولید دوربین های کوچک و ایجاد مشاغلی که امور فنی و شیمیایی چاپ و ظهور را ـ که برای افراد معمولی دشوار بود ـ انجام می دادند، عکاسی را به شکل وسیعی بین مردم گسترش داد. تا حدی که چند دهه بعد از ابداع، عکاسی به فن و هنری تقریباً عام تمام شد. افرادی مثل لاسلو موهولی ناگی ـ نقاش و عکاس مجاری متولد 1895 ـ پیش بینی کرده بودند که؛ «بی سواد در زمان آینده کسی خواهد بود که عکاسی نداند.»
ـ دامنه کاربری عکاسی بسیار گسترده تر از هنرهای سنتی بود. ترکیب وجه فنی و هنری و مشخصات ذاتی عکاسی توانسته بود ورود به انواع حوزه های؛ سرگرمی، تزئینی، علوم و مطالعات علمی، خبری، پلیسی، تاریخ نگاری و مستند سازی، هنر، جاسوسی و... را مهیا کند.
ـ سرعت در عکاسی با هیچ هنر دیگری قابل مقایسه نیست. به محض تعیین موضوع، این امکان وجود دارد که عکسی از آن تهیه شود. در حالی که حتی دوره های مدرن و سریع نقاشی ـ مثل امپرسیونیسم ها و اکسپرسیونیسم ها ـ هم برای تکمیل یک عکس به زمان بیشتری نیاز داشتند.
ـ عکس به سهولت قابل تکثیر است. به ویژه که هر نسخه آن می تواند حکم واحد داشته باشد. بین دو نسخه عکس تفاوت بنیادی وجود ندارد و هر کدام می توانند نسخه اصل تلقی شوند.
ـ عکس بیش از هر نمونه هنری پیش از خود قابلیت استناد داشت. هر هنرمندی می توانست در اثر خود نسبت به موضوع دخل و تصرف داشته باشد. تعامل سوژه و ابژه می توانست منجر به خروجی های متنوعی شود. اما عکاسی در بدو اختراع، وفادارترین فن و هنر نسبت به موضوع بود. این وجه استنادی با وجود همه شیوه های ویرایش و تغییرات، همچنان مراتبی از اعتماد را حفظ کرده است.
ـ سادگی زبان عکاسی ارتباط با مخاطب را به حداکثر ممکن رسانده بود. در مقایسه با هنرهایی مثل نقاشی و مجسمه سازی و... عکاسی در بدو ورود به عالم هنر، از پیچیدگی های کمتری استفاده می کرد و بنابراین ضریب نفوذ بیشتری از نظر انتقال پیام به مخاطب داشت.
ـ البته عکس های اولیه محدودیت هایی مثل رنگ و ابعاد هم داشتند و در ارزش های نمایشی ممکن بود با مشکلاتی رو به رو شوند. محدودیتی که در حال حاضر به کلی معنای خود را از دست داده است.
_بدیهی است هنر نوپایی مثل عکاسی از پشتوانه های مبانی اصیل و کاملی برخوردار نبود و از این جهت چاره ای نداشت جز این که از نیای تصویری خود، یعنی نقاشی، وام بگیرد. همین امر ساده زمینه بروز تقابلاتی میان نقاشی و عکاسی شد. عده ای گمان می کردند این تازه وارد، بنیان های نقاشی را بر باد داده و به زودی نقاشی از رونق خواهد افتاد. پنهان و دور از ذهن نیست که در موارد مکرر رقابت ها و حسادت هایی هم به وجود آمده باشد. نقاش ها و عکاس ها برای تداوم بقاء خود، چاره ای نداشتند جز این که در شیوه و مبانی خود به نوعی استقلال دست پیدا کنند. بی دلیل نیست که اختراع و گسترش عکاسی همزمان با تحولات سریع در شیوه های بصری و فکری نقاشی بوده و در مدتی کوتاه بعد از پیدایش عکاسی، ایسم های متنوعی ظهور می کنند. (البته این امر به معنی انکار سایر شرایط اجتماعی و نظریه های زیبائی شناسی و... نیست.) پس نقاش ها به سویی و عکاس ها به سویی دیگر رفتند اگرچه هنوز هر دو ساکن سرزمین هنر بودند. این انشعاب ظاهری، زمینه ای بود که هویت رسانه ای عکاسی را تقویت می کرد. اگر چه مهمترین زمینه ها را باید در ظهور فناوری های مدرن جستجو کرد. فناوری هایی که به قطع نمی توان گفت؛ آیا زائیده نیاز فضای جدید عکاسانه قرن اخیر بودند و یا ابداع آن ها موجب شکل گیری فضای جدید عکاسانه و نقش جهانی تصویر و رسانه ای دوران جدید و مدرنیسم شد؟ مثلاً نیاز به اشتراک عکس باعث راه اندازی شبکه اینترنت مخابراتی و تولید گوشی های مجهز به دوربین عکاسی شد یا برنامه های گوناگون هوشمند و دوربین گوشی ها چنین ولع و نیاز عظیمی را پرورش داد؟ به هر حال آنچه مشخص است وجود چنین ترکیب رو به توسعه ای در جهان امروزی است. عکس ها در بزنگاه های تاریخی توانسته اند به شکل ناباورانه ای جهان را دگرگون کنند. توانسته اند منشاء تغییرات بنیادی باشند. سرنوشت جنگ های بزرگ را عوض کنند. حضوری که در آن باید سهم توامان «عکاسی و فناوری ارتباطات» به علاوه ساختار و الزامات رابطه این دو با هم و جایگاه جدید مخاطب ها را پذیرفت. کاری که از عهده هیچ رسانه متنی دیگری ساخته نیست. این پدیده همانی است که امروزه زیرمجموعه کلیت بزرگتری به تعبیر «مفهوم ابر رسانه» قرار می گیرد.
در مقایسه نقش رسانه ای عکاسی با شیوه های سنتی هنر مثل نقاشی، می توان به دو نمونه شناخته شده اشاره کرد؛ یکی تابلوی مهم پابلو پیکاسو با عنوان «گرنیکا» که یکی از مشهورترین و قدرتمندترین آثار ضد جنگ در تاریخ هنر است و دیگری عکسی مربوط به سال 1968 از «ادی آدامز» عکاس اسوشیتدپرس از اعدام اسیر ویت کنگی توسط سرتیپ «نگوک لوآن». گرنیکا در سال 1937 و در ابعاد (تقریباً ۳٫۵ در ۷٫۵ متر) نقاشی شده است. فارغ از کیفیات و ارزش های هنری؛ سطح تاثیرات فراگیر، مقطعی و سریع ـ که مشخصه مهمی در رسانه است ـ در این دو نمونه به شکل بارزی به چشم می آید. ممنوعیت های اجتماعی که بر عکاسی اعمال می شود و روز به روز رو به افزایش می نماید، ناشی از همین قدرت است. چه آن جا که باید جلوی انتشار واقعیتی را بگیرد و چه آن جا که باید مانع جرم یا خلاف اخلاقی باشد. پیچیدگی قدرت «عکس به مثابه رسانه» وقتی ملموس تر می شود که به ادامه داستان عکس ادی آدامز بپردازیم؛ «اما او [ادی آدامز] چندی بعد [از دریافت جایزه پولیتزر و جایزه ورلد پرس] در گفتگویی با مجله تایم [با این جملات] از جنجال ناشی از [انتشار] این عکس و اقدامش ابراز تاسف کرد:
ژنرال آن، ویت کنگی را کشت، من هم ژنرال را کشتم، با دوربینم. هنوز هم عکاسی قویترین سلاح جهان است. مردم به عکاسان اطمینان دارند اما آنان به مردم دروغ می گویند، البته بدون دستکاری. آن ها تنها نیمی از حقیقت اند. ...... چیزی که عکاس ها نمی گویند این است که اگر شما در آن لحظه، در آن مکان در آن روز حساس بودید و آن فرد را پس از آن که یکی، دو تا یا سه تا آمریکایی را کشته [بود] میگرفتید، چه میکردید؟
او چندی بعد از ژنرال نگوک لوآن و خانوادهاش به خاطر ضربه به حیثیت آنان با انتشار آن عکس عذرخواهی کرد. وی همچنین پس از مرگ ژنرال نیز وی را قهرمان خواند.»
عکاسی توانست با چنین نقش و رویکردی، بر روی هنرهای دیگر هم تاثیر بگذارد. بخش مهمی از آنچه به عنوان «هنرهای جدید» می شناسیم فرزندان خلف عکاسی و تصویر به معنای مدرن آن محسوب می شوند. بسیاری از شیوه های سنتی هم ـ آگاهانه و ناآگاهانه ـ به این سمت گرایش پیدا کرده اند. تا جایی که در نظریات جدید؛ «هنرهای تجسمی» را در یک واحد کلی دسته بندی کرده اند و از نوع هنرها در قالب تفاوت نقش رسانه ای یاد می کنند. به عبارتی تفاوت و طبقه بندی هنرهای تجسمی را به عناصر رسانه ای نسبت می دهند. در این نگاه؛ نقاشی با ترکیبی از مواد و شیوه ها و گرایش ها، یک شاخه رسانه ای و زبانی را به خود اختصاص داده و همچنین است در مورد مجسمه سازی و عکاسی و گرافیک و سایر رشته های هنری. هنرمندان امروزی بر اساس آنچه مد نظر دارند یا محتوا و مضمونی که در ذهن دارند، یک رشته از هنرهای تجسمی را با تعبیر «رسانه» متناسب، برای خلق اثر انتخاب می کنند. تحولات عکاسی کمک کرد تا هنرهای تجسمی در رویکردهای «هنر معاصر» فاصله های بین Medium و Media را در حد امکان حذف کند.
_نتیجه این که؛ عکاسی فرهنگ عمومی و روابط اجتماعی را از طریق نقش رسانه ای خود به مرتبه ای رسانده است که هیچ فردی ـ اعم از کسانی که دانش مربوطه را دارند یا ندارند ـ از استفاده و تاثیرات ناگزیر عکاسی جدا نبوده و یقیناً بازگشتی برای این وضعیت نمی توان تصور کرد.