کد خبر: 51831 A

یادداشت سید رضا اورنگ برای حسین هاشم پور/ پاشو رفیق

یادداشت سید رضا اورنگ برای حسین هاشم پور/ پاشو رفیق

گاهی با یکدیگر در باره هنر بحث کرده و کمی نیز تند می شدیم، اما برای همان لحظه بود و بعد رفاقت ادامه داشت. بگومگوی ما فقط به خاطر این بود که هر دو عاشق هنر بودیم و دوست داشتیم به آن خدمت کنیم،اما هر کدام منطق و راه خودمان را برای این کار داشتیم...

ایران آرت: سید رضا اورنگ: عرصه رسانه، به خصوص حوزه هنر دنیای عجیبی دارد، گاهی مدام دوستان را می بینی یا با آنان در تماس دائم هستی، گاه مدت ها نمی بینی و تماسی هم نیست. انگار همیشه دنبال بهانه ای هستیم تا دور هم جمع شویم یا از دور تماسی با یکدیگر داشته باشیم. برخی از اوقات نیز مدت ها می گذرد و بهانه ای به دست کسی نمی افتد. نمی دانیم به گردن روزگار بندازیم یا خودمان. در هر صورت فرقی ندارد، چون نسبت به یکدیگر کم لطفی کرده ایم.

دوستی دارم اهل هنر و رسانه به نام حسین عبدالهاشمپور که سابقه دوستی بین ما از دو دهه گذشته است، هر چند دوستان و همکارانی قدیمی هستیم، اما به دلیل حاشیه نشینی و حضور نیافتن در هر مجلس و محفلی، کمتر یکدیگر را ملاقات کرده ایم.آخرین ملاقات به حدود چهار سال پیش برمی گردد که در محل خبرگزاری هنر صورت گرفت.

حسین آقا با اینکه در وسط معرکه هنر و رسانه قرار داشت، اما هرگز به دنبال خودنمایی نبود و از حاشیه همیشه دوری می کرد، زیرا می دانست ورود به حاشیه به معنای جدایی از وظیفه ذاتی اش،یعنی خدمت به هنر بود.

مدت ها از راه دور با یکدیگر در تماس بودیم و تبادل اخبار و افکار داشتیم، اما اولین ملاقات من با حسین آقا در فرهنگسرای نیاوران صورت گرفت، جایی که به آن تعلق خاطر خاصی داشت و برای سرپا بودنش بسیار تلاش کرد.

گاهی اخباری که از فعالیت های این فرهنگسرا توسط وی و همکارانش به دست من می رسید،بیشتر از خبرهای تمام مراکز هنری بود. هر چند تماس های تلفنی همیشه برقرار بود، اما ملاقات های حضوری کمتر اتفاق می افتاد که بیشتر تقصیر بر گردن حقیر بود و هست که هیچ گاه اهل حضور در مراسم و دور همی ها نبودم. حسین آقا برای حضور در بعضی از مراسم همیشه از بنده دعوت می کرد،این مسوولیت شناسی و رفاقت وی را نشان می داد و حضور نیافتن در آنها نشان از بی معرفتی من داشت.

گاهی با یکدیگر در باره هنر و اخبار بحث کرده و کمی نیز تند می شدیم، اما برای همان لحظه بود و بعد رفاقت ادامه داشت. بگومگوی ما فقط به خاطر این بود که هر دو عاشق هنر بودیم و دوست داشتیم به آن خدمت کنیم،اما هر کدام منطق و راه خودمان را برای این کار داشتیم.

وقتی که مدیر خبرگزاری هنر شد، بسیار خوشحال شدم، زیرا می دانستم که زمام امور به دست اهل اش افتاده است.این خبرگزاری مدت ها بود که فعالیت داشت،اما وقتی حسین آقا مسوولیت را به عهده گرفت به مدد عشقش به هنر و توانایی مدیریتی و با همراهی محمود نورایی و دیگر همکاران دستچین شده اش،خبرگزاری هنر را به جایگاهی که باید رساند.

آخرین بار حسین آقا را در خبرگزاری هنر دیدم و دیگر دیداری حاصل نشد.این جدایی نیز مقصری جز من نداشت، زیرا مشکلاتی که در عرصه رسانه برای من به وجود آوردند و دردسرهای بیرون از رسانه، خودخواسته یا ناخواسته عزلت گزین شدم و سایه نشین. حسین آقا که موضوع را فهمید با من تماس گرفت تا کنارم باشد، اما من نخواستم،شاید هم از دست همه، حتی خودم ناراحت بودم.

چند سالی در بی خبری گذشت که مقصر خودم بودم که از حال رفیق و همکارم خبری نگرفتم تا اینکه از دوست و همکار مشترک مان شنیدم مادر حسین آقا فوت کرده که بسیار ناراحت شدم، زیرا باید از اولین کسانی بودم که این خبر ناگوار به من می رسید،اما آخرین نفر شدم.

خواستم تماس تلفنی با رفیق شفیقم گرفته و از راه دور به او تسلی خاطر بدهم که محمود گفت ویروس کرونا به سینه فراخ حسین آقا چنگ انداخته و صحبت کردن را برای او سخت کرده است.ناچار با کمک اس ام اس عرض تسلیت گفتم و جویای حال خودش شدم.اکنون نیز تماس اس ام اسی برقرار است.

حسین عبدالهاشمپور از افرادی بود که اگر می خواست،می توانست مانند بسیاری با آویزان شدن به این و آن به نان و نام برسد،اما نخواست و نمی خواهد.دوست داشت و دارد تا همیشه به عنوان خدمتگزار هنر،به خصوص هنرهای تجسمی شناخته شود که می شود.

نمی دانم کدام مسوول و اهل رسانه ای در این دوران بیماری جویای حال حسین آقا شده، اما می دانم که جز دوستان و همکاران نزدیک، کس دیگری حالی از او نپرسیده و نمی پرسد،زیرا اهل حاشیه نیست.برای همین بسیاری زحمت احوال پرسی از او را به خود نداده و نمی دهند.

برای حسین عبدالهاشمپور اهمیتی ندارد کسی حالش را بپرسد یا نپرسد،چون محتاج به این کار نیست،آنچه برایش مهم بوده و هست این است که کارش را درست انجام داده و بدهد.کارش نیز جز خدمت به هنر و هنرمندان نیست.

مانند حسین عبدالهاشمپور در عالم رسانه و هنر تنی چند بیشتر نیستند،اما به جای آنکه آنان را روی سر بگیرند و حلوا حلوا کنند،مدام برای شان مشکل تراشی کرده و گرفتاری درست می کنند.به جای اینکه دست شان را بگیرند و هنگام ناتوانی از زمین بلند کنند تا زمینگیر نشوند،پای شان را می شکنند تا هرگز بلند نشوند!

 

حسین هاشم پور حسین عبدالهاشم پور سید رضا اورنگ
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین