امروز، بیستوسوم تیرماه، پنجسال از درگذشت آقای آموزگار میگذرد
زنبیلتان را به کی دادید آقای سمندریان؟
یادداشت صابر محمدی در سالمرگ حمید سمندریان
ایرانآرت، صابر محمدی: حتی اگر از همه این نامها، یعنی گوهر خیراندیش، رضا کیانیان، احمد آقالو، پرویز پورحسینی، گلاب آدینه، مهدی هاشمی، سعید پورصمیمی، امین تارخ، مهران مدیری، شهاب حسینی، پارسا پیروزفر، حمید فرخنژاد و ایرج راد که تنها بخشی از شاگردانش بودهاند میگذشتم و تنها به یک نام، عزتالله انتظامی اکتفا میکردم، کافی بود تا حق بدهید او را آموزگارِ همه بضاعت سینما و تئاتر ایران خطاب کنیم. اعضای همین فهرست بلندبالا، مدام در گفتوگوهای مطبوعاتی مختلف، با افتخار میگویند روزی پای درس حمید سمندریان نشستهاند. تا مدتها بین جوانترها هم، کلاسی بود برای خودش اینکه بتوانی به آن کلاسها، دژ صعبالعبورِ آنها که صحنه را جدی نگرفتهاند، راه پیدا کنی، روزی سینه سپر کنی و بگویی شاگرد سمندریان بودهای. حالا هنوز هم حکایت، حکایت ماست. یعنی حکایت آقای سمندریان است؛ مشقی که سینما و تئاتر ایران از روی دست حمید سمندریان نوشته است، هر روز و هنوز بر پرده سینماها و صحنههای نمایش خط میخورد و اغلب هم بیغلطهای املایی نمره میگیرد و رستگار میشود.
تاثیر حمید سمندریان بر عرصه هنرهای نمایشی ما، تعریفناپذیر است؛ چراکه دستهبندی تاثیر و تاثرها در هنر، در رابطه با کاری که سمندریان برای تئاتر ایرانی کرده، ناکارآمد به نظر میرسد. مثلا از روی دست الگوهای غربی، تو بگو استانیسلاوسکی، نمیتوان به ترسیم سیمای آموزگاری سمندریان نشست. استانیسلاوسکی در میانه عصری که تئاتر روند و روزگاری بهقاعده را سپری میکرد برخاست و زنبیل را از دست کسی گرفت و به دیگری سپرد، اما در رابطه با سمندریان، قائلبودن به چنین نقش شسته و رفتهای در بدنه تاریخ نمایش ایران، بهره چندانی از حقیقت و اعتبار ندارد، چراکه اینجا تئاتر از همان ابتدا بهقاعده پیش نیامد و زنبیلها در صف معینی انتظار نکشیدند و سمندریان هم کسی را نیافت تا ردایش را بر دوش او بیندازد. چهبسا باید فصلی تازه برای بازتعریف تاثیر او نوشت. امروز فقدان او پنجساله شده، اما تئاتر ایران انگار 50 سال است از یتیمیاش میگذرد.