هوتن شکیبا صد در صد و چیزهایی که صد در صد نیست / نگاهی به نمایش مرتضی اسماعیل کاشی در پردیس تئاتر شهرزاد
هومن نجفیان: نمایش "صددرصد" که این روزها در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه است، من را به یاد نمایشنامه بازرس؛ آنتونی شفر و فیلمی با نام "کارآگاه" (Sleuth) میاندازد. فیلمی در ژانر معمایی به کارگردانی کنت برانا که در سال ۲۰۰۷ براساس همان نمایشنامه و با فیلمنامه و بازی هارولد پینتر تولید شد این دومین فیلم است که براساس نمایشنامه آنتونی شفر به تصویرکشیده شد.
ایران آرت: اولین فیلم "کاراگاه" که فیلمنامه آن را هم آنتونی شفر نوشته است؛ فیلمی در ژانر نئو نوآر و مرموز به کارگردانی جوزف ال. منکیهویچ و بازیگری سر لارنس الیویه و مایکل کین است که در سال ۱۹۷۲ اکران شد. (قدیمیترین جشنواره جهان. روزنامه اعتماد)
در فیلم "کاراگاه" کنت برانا که من دیدم و نمایشنامه "بازرس" که من آن را با ترجمه شهرام زرگر خواندم یک بازی خونبار میان "مایلو تیندل" و "اندرو وایک" بر سر شخصیت سوم "مارگریت" همسر "اندرو" به وقوع میپیوندد. آنها با یکدیگر به مجادله میپردازند و اندرو؛ مایلو را میکشد.
در نمایش شفر؛ زندگی غریزی اشخاص بازی در فرم یک بازی خونبار به نمایش گذاشته میشود. در این نمایش این فقدان روابط انسانی است که افراد را به بازی کردن هدایت میکند.
متاسفم ولی باید اعتراف کنم که من هم نمایشنامه را خواندم و هم نقدی تحت عنوان "ضیافت سرخ" برای نشریه تخصصی تئاتر ، ماهنامه صحنه نوشتم اما بیآنکه بدانم در تارنمای سوره مهر هم منتشر شد و خوشبختانه همین الان با یک وبگردی در اینترنت به سادگی پیدا میکنید. ای کاش آن فیلم را نمیدیدم و آن نمایشنامه را نمیخواندم و آن نقد را نمینوشتم و مثل آدمیزاد از نمایش "صددرصد" اسماعیل کاشی لذت میبردم.
بازیگری به جای زندگی کردن
«آنتونی شفر برای فرم بخشیدن به نمایشنامه "بازرس" از بازی سود میبرد. اندرو وایک بازی را جانشین زندگی حقیقی خود کرده است و از مایلو میخواهد تا پایان زندگی این بازی را ادامه دهد. (ضیافت سرخ /هومن نجفیان)
«تمایلات سرکوبشده از بین نمیرود بلکه خود را در ردیف عادات اجتماعی قرار داده و در موقعیتهای پیشبینینشده؛ خواه آزادانه به شکل بازیها... ارضا میگردد.» (ص 14) (فرید؛ ناخودآگاه و روان کاوی. ژان پل شاریه. دکتر سید علی محدث)
اریک برن؛ بازی را در تقابل باروری عاشقانه قرار میدهد و مینویسد: «وقتگذرانیها و بازیها جانشین صمیمیت واقعی هستند. به این دلیل است که میتوان آنها را اشتغالات مقدماتی نامید نه پیوندهای یگانگی؛ به همین خاطر است که به عنوان صور شدید بازی مشخص میشوند. صمیمیت زمانی شروع میشود که برنامهریزی انفرادی (که معمولاً غریزی است) شدت مییابد، و نه الگوی اجتماعی و نه محدودیتها و انگیزشهای ثانوی سد راه آن نمیشود. صمیمیت تنها جواب ارضاکننده و کامل به گرسنگی ساخت است. اصیلترین نمونه آن عمل باروری عاشقانه است» (ص 13) (بازیها. روانشناسی روابط انسانی. اریک برن. اسماعیل فصیح) این دونظریه
در نمایش "صد درصد" مارکس لید- مرتضی اسماعیل کاشی و نمایشنامه "بازرس" و فیلم "کارگاه" به راحتی قابل شناسایی هستند.
نمایش "صد درصد" – نمایشنامه "بازرس" و فیلم "کاراگاه"
وجوه متفاوت این آثار: من حدس میزنم که تقابلهای دوگانه "مایلوتیندل" و" اندرو وایک" و جدال آنها برای تصاحب "مارگریت" همسر "اندرو" در نمایش "بازرس" به تقابلهای دوگانه الیزابت و مایکل در نمایش "صددرصد" مارکس لید- اسماعیل کاشی تبدیل شده است.
در نمایش "صد درصد" مایکل سوژه است زیرا الیزابت میخواهد او را از آن خود سازد. الیزابت؛ استر که گویا یک مستخدم خیالی است؛ زیرا مایکل هم او را ندیده است و در صحنه نمایش هم حضور ندارد را به خوابگاه مایکل میفرستد و از سویی در این مجادله میکوشد هم مایکل را متهم کند زیرا او را گناه کار میداند و کوتاهی مایکل را دلیل برنقص عضو خود میداند و هم میخواهد در یک خودکشی توسط مایکل به قتل برسد.
قرابتهای هر سه اثر: در نمایش "بازرس" آنتونی شفر "مایلو تیندل" مرد جوانی توسط مرد میانسالی "اندرو وایک" به بازی فراخوانده میشود اما این مردجوان؛ مایلو توسط صحنهگردان اصلی؛ اندرو که تمایل به پوشیدن لباسهای زنانه هم دارد به قتل میرسد و در نمایش "صددرصد" اسماعیل کاشی -مارکس لید؛ صحنهگردان اصلی، الیزابت (ستاره پسیانی) زن معلولی است که دچار ناتوانی زنانه است و مایکل (هوتن شکیبا) بازیگر خوش قیافه و زیبا اندامی است که الیزابت او را به این بازی فرامیخواند تا خودکشی کند. اینجا همان قرینهساز ی فرویدی میان اندرو و الیزابت، وجود دارد و همان بازیهای روانی با درونمایههای سرکوب شده غریزی شکل میگیرد.
در "بازرس" شفر ، اندرو صحنهگردان اصلی؛ مایلوی فرا خوانده شده به بازی را به قتل میرساند و در "صددر صد" الیزابت صحنهگردان اصلی؛ آگاهانه شرایطی را به وجود میآورد که توسط مایکل که به این بازی مرگبار فراخوانده شده به قتل برسد.
متادرام
شباهت حیرتانگیز این آثار در آن است که تقابل کاراکترها؛ در قالب یک بازی در بازی؛ نمایش در نمایش یا متادرام صورتبندی میشود اما سرنوشت آنها در یک امر واقعی پس از انجام این بازیها و صحنهسازیها؛ آنجا که مرز میان بازیگری و زندگی روشن نیست به رویدادی هولناک و خونین میانجامد.
در نمایش "صددرصد" از همان ابتدا الیزابت از مایکل میخواهد که نقش مایک را بازی کند و خودش هم نقش لیندا را بازی میکند و یک متادرام آغاز میشود. از سوی در صحنهای از این نمایش مایکل به سوی الیزابت شلیک میکند و او وانمود میکند که به قتل رسیده است و در بطن این وانمودسازی و این نقشپردازی یک متادرام شکل میگیرد و نمایش "صددرصد" با فرم یک متادرام صورتبندی میشود.
این مرگ ساختگی در نمایشنامه "بازرس" و فیلم "کاراگاه" زمانی به وقوع میپیوندد که مایلو، وانمود میکند با شلیک اندرو به قتل میرسد و پس از این مرگ ساختگی؛ مایلو با بدلپوشی در شمایل بازرس داپلر به روی صحنه میآید تا از اندرو بازجویی کند و در این لحظه یک متادرام شکل میگیرد که این متادرام فرم نمایشنامه "بازرس" و فیلم "کاراگاه" را پدید میآورد.
نکته اینجاست فراتر از بازسازی مرگی دروغین در این آثار که توسط مایلو و الیزابت انجام میشود، هنگامی که این مرگ دروغین و این وانمودسازی توسط مایلو و الیزابت آشکار میشود هردو نفر توسط اندرو و مایکل که طعم تلخ تحقیر را مزمزه کردند به قتل میرسند. در این جا ما شاهد یک قرینهسازی هستیم.
در نمایش "صددرصد" این مرگ دروغین هنرمندانه به صحنهگردانی اسماعیل کاشی اجرا میشود. در این نمایش پس از مرگ ساختگی الیزابت صحنه تاریک میشود و تماشاگر فریب میخورد و گمان میکند نمایش به انتها رسیده، او برمیخیزد و بازیگران را تشویق میکند اما نمایش همچنان ادامه مییابد.
آسیب شناسی
"صددرصد" مشکل من با نمایش اسماعیل کاشی – مارکس لید؛ وجود همین الگوهای تکرارشونده در نمایش است. این نمایش حتی در صحنهآرایی هم از الگوهای نمایشنامه "بازرس" و فیلم "کاراگاه" پیروی میکند به عنوان مثال: بهرهگیری از دلقکی که ناگهان به حرکت در میآید.
من احساس میکنم صورتبندیهای نمایشی و فرم نمایشنامه "بازرس" و فیلم "کارآگاه" در نمایش "صددرصد" تکرار و بازسازی میشود و این تکرار ملالآوراست، زیرا با این که ساختار نمایش "صددرصد" برمبنای تعلیق، ایجاد دلهره و خلق صحنههای نو و ایجاد هیجان در نمایش مبتنی است و تماشاگر نمیباید حوادث آینده را حدس بزند و او همواره باید معلق نگاه داشته شود و در این تعلیق؛ باید دچار هیجان و شگفتزدگی شود؛ اما من از همان آغاز نمایش؛ آینده و رویدادهای نمایش را میدانم و این نمایش برایم ملالآور میشود من از همان آغاز؛ "صددرصد" نمایش را میدانم و میدانم که اسلحههای نمایشی که در دستان الیزابت و مایکل است ناگهان شلیک میکند و قتلی به وقوع میپیوندد اما علت تاخیر بیهوده این قتل را متوجه نمیشوم وجود این دانستگی و آگاهی نمایش را برایم دچار اطناب میکند اینجاست که شوربختانه نمایش "صددرصد" که از ساعت 18 آغاز میشود و ساعت 20 به پایان میرسد برایم ملالآور بود و تنها نیم ساعت پایانی برایم تماشایی و دیدنی بود.
هوتن شکیبا صددرصد است
به گمانم ستاره پسیانی هم بازیگر خوبی برای این نمایش نیست برای اینکه پسیانی تنها زمانی میتواند در این نمایش خوب بازی کند که نقش او دیگر چندلایه نیست و از نقش پوستهبرداری میشود و این بازیگر دیگر نقاب نمیزند و رنجهای الیزابت را دیگر پنهان نمیکند بلکه آن را با زبان آشکار فریاد میزند؛ خشمگینانه به مایکل؛ هوتن شکیبا هجوم میآورد و آنچه را که تاکنون در درون خود پنهان کرده است را فرافکنی میکند. ستاره پسیانی در این لحظات دیگر انرژی درونیاش را پنهان نمیکند تمامی آن را بیواهمه در این نمایش رها میکند و میتواند نقشآفرینی کند به گمانم این توانش در بازیگری او؛ در این لحظات به علت همذاتپنداریاش با نقش است که احساسات ستاره پسیانی را به نقش الیزابت میافزاید اما مشکل این بازیگر آنجاست که حداقل یک ساعت نمایش را میبایست پنهانکاری کند احساسات درونیاش را نادیده بگیرد و آن را نشان ندهد، وانمودسازی کند و دیگری را به نمایش بگذارد؛ تله بسازد و برای ماندن مایکل در خانهاش دلیل موجهی بیافریند مایکلی که از همان آغاز میداند الیزابت او را به بازی گرفته است بازی پسیانی در این نمایش بسیار دشوار است. او باید روی ویلچر بنشیند و نمایش به او این اجازه را نمیدهد که از بدنش چنان که باید و شاید بهره بگیرد.
من فکر میکنم اگر پسیانی ویلچرنشین نبود و بهتر میتوانست از بدنش استفاده کند شاید بازی خلاقانهای را ارایه میکرد. ویلچرنشینی پسیانی؛ در روند نمایش باعث جذابیت صحنههای درگیری و زد خورد میشود و ماهیت دراماتیک هم دارد اما در بخش گستردهای از زمان این نمایش؛ این ویلچرنشینی مانع بازی پسیانی میشود و او را خفه میکند تا جایی که پسیانی حتی نمیتواند از بیاناش استفاده لازم را بکند.
شوربختانه در بخش گستردهای از این نمایش که ستاره پسیانی بنا به ویژگیهای نقش باید احساسات درونی خود را نادیده بگیرد و نقش بازی کند ما شاهد یک بیان منوتون و یکنواخت از او هستیم. پسیانی نمیتواند با لحنش شخصیت زنی را بیافریند که مایکل جذاب و زیبارو را در تله میاندازد بیان یکنواخت پسیانی در لحظههای آغازین این نمایش مانند یک دخترک خردسال و لوس است درحالی که اینجا الیزابت میخواهد برای مایکل تله بسازد به گمانم کم دانشی و بیتجربگی پسیانی پاشنه آشیل این نمایش است.
نمایش اما یک هوتن شکیبای "صددرصد" دارد که میتواند سقوط مایکل و فروپاشی روانی او را با رفتار بدنیاش نشان بدهد به گمانم تجربه مرتضی اسماعیل کاشی کارگردان این نمایش و مهارت او در استفاده از بیان بدنیاش را نباید در موفقیت کنونی هوتن شکیبا نادیده گرفت.
در نمایش "صددرصد" مایکل هم سقوط روحی میکند هم سقوط جسمانی و هوتن شکیبا بازیگر و مرتضی اسماعیل کاشی کارگردان این نمایش؛ سقوط روحی مایکل را به صورت یک سقوط جسمانی نشان میدهند اما سادگی نقش مایکل برای هوتن شکیبا در این است که او در مواجهاش با الیزابت پنهانکاری نمیکند در این نمایش مایکل در برابر الیزابت با تمام بدنش واکنش آنی نشان میدهد از سویی کاراکتر مایکل هم از تجربه زیستی شکیبا دور نیست و این مواجهه بازیگر با یک هوادار افراطی و بیمار در قالب یک نمایش میتواند برای او هیجانانگیز هم باشد این ویژگی به تک خال هوتن شکیبا تبدیل میشود و شکیبا هم به زیبایی سور میزند.
تراژدی مایکل اینجاست که آن ملاقاتی که برای او به عنوان یک بازیگر؛ رویدادی کم اهمیت تلقی میشود برای الیزابت به عنوان یک هوادار افراطی حایز اهمیت است از این رو هوتن شکیبا نقشی فراتر از جهان زیستیاش به عنوان بازیگر نمیآفریند اما یک تجربه ساده بازیگرانه را آنچنان ژرف نشان میدهد که تماشاگر نه تنها سقوط مایکل بلکه سقوط بشریت را مشاهده میکند.
نمایش صد در صد این روزها در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه است.
1-قدیمیترین جشنواره جهان در چهارمین روز / ونیز، هفتاد و پنج سال دیگر گزارش روزنامه اعتماد 10/6/86
2-ضیافت سرخ نقد هومن نجفیان به نمایشنامه بازرس آنتونی شفر تارنمای سوره مهر بازنشرمجله صحنه شماره 68
3. برن، اریک. بازیها روانشناسی روابط انسانی، اسماعیل فصیح، چاپ پنجم انتشارات پیکان، 1379
4. شاریه، ژان پل. فرید، ناخودآگاه وروان کاوی، ترجمه و اقتباس، دکتر سید علی محدث، چاپ اول، نشر نکته، 1370