صدای ماندگاری که زیر آوار خاموش شد
او در 22 سالگی شاگرد استاد شجریان شد و هفتهای یک بار رنج سفر را به جان میخرید و برای شرکت در کلاس استاد، به تهران میرفت.
ایران آرت: بم 12 ثانیه لرزید و خیلیها را بیخداحافظی برد. زندهیاد ایرج بسطامی، خواننده اهل بم، یکی از همین آدمهای بیخداحافظی بود. استاد شجریان و شهرام ناظری او را صاحب گوهر در آواز و خوانندگی میدانستند.
امروز، شانزدهمین سالگرد درگذشت خواننده "گل پونهها" است. اگرچه دست تقدیر امان نداد تا امروز تصنیفهای تازهای از او بشنویم اما بسطامی در طول فعالیت چند ساله خود، آنچنان خوش درخشیده است که نامش، نشانیِ آواز ماندگار باشد.بسطامی اهل بم بود و رفیقِ نخلستان و کویر.
به گزارش خراسان، او در 22 سالگی شاگرد استاد شجریان شد و به عشق آموزش، هفتهای یک بار رنج سفر را به جان میخرید و برای شرکت در کلاس استاد، به تهران میرفت تا این که بعدها اتاقی در محله پامنار تهران اجاره کرد. او نه خانواده متمولی داشت و نه آقازاده بود؛ تنها عشق به آواز او را به این ورطه کشاند. هرچند او بعدتر دوباره ترک تهران کرد و راهی بم شد.
زنده یاد پرویز مشکاتیان که مانند او عمر کوتاه اما موثری در موسیقی ایران داشت، درباره بسطامی گفته است:"اولین بار ایرج بسطامی را در خانه محمدرضا شجریان دیدم. در آن زمان ما چاووش را داشتیم. به خاطر شرایط اجتماعی آن زمان به خوانندههای بیشتری با صداهای متفاوت نیاز داشتیم. من پشت در کلاس آواز استاد شجریان نشسته بودم تا هنرجوها مرا نبینند. از آن جا بود که از صدای بسطامی خیلی خوشم آمد. ایشان صدای خوبی داشتند."
بیشتر شهرت این مرد خوشصدا بعد از مرگ رقم خورد به طوری که چندین آلبوم معروف او بعد از درگذشتش منتشر و پرفروش شد تا تراژدی برای خواننده "من ماندهام تنهای تنها/ من مانده ام تنها میان سیل غمها" کامل شود.هم اکنون آثار منتشر نشده دیگری از او وجود دارد و قابل تامل این که او در روزهای حیات تا حد امکان اجازه نمیداد، تصویری از او روی آلبومهایش چاپ شود.
در حالی که او در دهه 70، روزهای سختی را به لحاظ معیشتی پشت سر میگذاشت و با توجه به این که سرپرستی خانواده برادر مرحومش را هم بر عهده داشت، هیچگاه از محبوبیتش برای بهتر شدن اوضاع زندگی خود خرج نکرد. به یقین صدای این مرد کویرنشین، تاریخ انقضا ندارد و آنچه از ایرج بسطامی، خواننده ای ماندگار ساخته، احترام به موسیقی و آواز ایرانی است.
ما کم ایرج بسطامی نداشتهایم و کم مانند او را از دست ندادهایم. آنها در گوشه گوشه ایران، شاید در میان نخلستانی، جنگل نم دار و مهآلودی و شاید روی دریای توفانزدهای، نوای "من ماندهام تنهای تنها" سر میدهند، باید همت کرد و آنها را از این تنهایی و گوشهنشینی درآورد ، قبل از آن که شعر قیصر امینپور مصداق پیدا کند و زمزمه کنیم:" ای دریغ و حسرت همیشگی/ ناگهان/ چقدر زود دیر میشود..."