ایدئولوژی فرهاد و فریدون تا بوق و جغجغه متالیکا / کاوه آفاق از دنیای جذاب راک میگوید
"ستارههای راک در غرب به قدری مورد توجه هستند که وقتی مردم میخواهند یک نفر واجد شخصیت کاریزماتیک معرفی کنند، او را با ستارههای راک مقایسه میکنند."
ایران آرت: کاوه آفاق معتقد است که خاستگاه موسیقی ایران و شخص خود او بهعنوان کسی که ترانه مینویسد، آهنگهایش را میسازد و در کارهایش نوازندگی میکند، طبقه متوسط شهری است؛ بنابراین چه بخواهد و چه نخواهد، هیچگاه نمیتوانند مانند آدمهای طبقه بالا یا پایین فکر کند. او همچنین میگوید: اگر یک موزیسین مطالعاتش را در حوزه جامعهشناختی افزایش دهد، شاید تا حدی بتواند دردهای طبقات دیگر را بفهمد اما به هیچعنوان نمیتواند خودش را جای آنها بگذارد.
به گزارش ایران آرت، سال 97 برای کاوه آفاق سال شلوغی بود. این خواننده دو آلبوم "شال" و "لوتوس" را منتشر کرد و کنسرتهای متعددی را هم در شهرهای مختلف کشور به صحنه برد. کاوه آفاق به بهانه نوروز 98 گفتوگویی را با رضا نامجو در ماهنامه تجربه انجام داده و در آن درباره فرهاد مهراد، فریدون فروغی، موسیقی پاپ و راک، متالیکا، فرهنگ موسیقی رپ و جایگاه موسیقی راک در آمریکا صحبت کرده است که این بخشهایی از این مصاحبه را در ایران آرت از نظر میگذرانید.
به نظر شما سرمنشاء اتفاقهای تازهای که باعث شد فریدون و فرهاد بتوانند با وجود آشنا نبودن قاطبه مردم ایران با آن فرهنگ موسیقایی جایشان را میان همان مردم باز کنند چیست؟
وقتی اتفاق تازهای در جامعه رخ میدهد، خیلی از مردم سراغش میروند و سعی میکنند به فراخور درک خود از آن بهره ببرند. از طرف دیگر موسیقی پاپ مود توجه رسانه قرار داشت و این موضوع به معنی کسب شهرت و ثروت برای فعالان این عرصه محسوب میشد. به همین دلیل خیلی از آهنگسازان به دنبال ساخت قطعات شاد و عامهپسند و به اصطلاح کابارهای رفتنند ولی فرهاد مهراد و فریدون ایدئولوژی خودشان را داشتند و هیچگاه سعی نکردند از شهرت و توانایی خود برای ثروتاندوزی استفاده کنند.
فرهاد و فریدون را میشود جسورانی دانست که موسیقی غربی را با نقدهای اجتماعی و سیاسی همراه کرده و سعی کردند موسیقی متفاوتی به مردم ارائه دهند که در عین لذت بردن، آنها را به تفکر وا دارد. فرهاد را نمیتوان تنها یک موزیسین دانست. او در واقع به وسیله موسیقی با پسزمینه غربی، با مردم حرف میزد. این خواننده بزرگ به شکل کاملی روی موسیقی غربی مطالعه و تسلط داشت و با گزیدهکاری، انتخاب اشعار خاص، همکاری با آهنگسازان مستعد و صاحب تفکر و تنظیم خوب و نزدیک به استانداردهای روز دنیا توانست آثاری را خلق کند که بعد از گذشت چندین دهه باز هم میان نسل جوان مخاطب داشته باشد.
شما نام فضایی که در آن کار میکنید را پاپ-راک میگذارید؟
بگذارید برای پاسخ به پرسش شما یک مثال بزنم. چند روز پیش دیدم گروه متالیکا با ابزار موسیقی کودکان نظیر جغجغه و بوق یکی از آهنگهای خودشان را اجرا میکنند. همانجا بود که روی این اتفاق فکر کردم. به گمان من گروه متالیکا در قرن 21 دریافته که اوضاع مثل دهه 1960 نیست؛ بنابراین سبک به آن معنا و مفهوم دیگر محلی از اعراب ندارد.
مثلاً در زمان اجرای یک قطعه 3 دقیقهای این امکان وجود دارد که 1 دقیقه اول راک باشد، در میانه موسیقی پاپ باشد و در پایان دوباره موسیقی راک شنیده شود. میتوان در میانه چنین آهنگی سراغ موسیقی فیوژن هم رفت. به همین دلیل من نمیتوانم خودم را در هیچکدام از تقسیمبندیهای راک، پاپ یا تلفیقی قاطعانه معرفی کنم. اما با توجه به تجربه شخصی که از دوران کودکی داشتم ودر همان موقع گیتار الکتریک خریدم، نوع موسیقی که شنیدم و با آن زندگی کردم بیش از آنکه به موسیقی پاپ ایرانی نزدیک باشد، میتواند به موسیقی پاپ-راک غربی شبیه باشد، شاید مثل آثار کریس دی برگ.
باید بپذیریم موسیقی راک در ایران به فرهنگ تبدیل نشد؛ اما مگر قرار بود اینطور باشد؟!
به نظر من موسیقی ردیفی دستگاه ایرانی هم به فرهنگ تبدیل نشده، درست مثل موسیقی پاپ و برخلاف موسیقی رپ که تنها نوع موسیقی است که فرهنگ شد. حتی اگر چشمان شما را ببندند و دو نفر را روبهرویتان قرار دهند تا با شما صحبت کنند، احتمالاً شما از شنیدن کلام آن کسی که مثلاً طرفدار موسیقی اصیل ایرانی یا پاپ یا راک است، متوجه علاقهمندی یا حوزه فعالیتش در این سه ژانر نخواهید شد اما یک طرفدار یا فعال در زمینه موسیقی رپ آینه تمامنمای فرهنگ چنان موسیقی است. او وقتی با شما صحبت میکند، از نوع اصطلاحات و تکیههایی که در کلامش استفاده میکند به شما میقبولاند که علاقهمند به موسیقی رپ است، بی آنکه خودش مستقیماً به این موضوع اشارهای داشته باشد.
از زاویهای دیگر تبدیل شدن یک موسیقی به فرهنگ را اینطور میتوان توضیح داد که طرفداران برخی خوانندگان ژانر پاپ که اتفاقا کارشان با اقبال عمومی همراه است، رفتار، بیان و نوع لباس پوشیدنشان به این ستارههای کم فروغ و بعضاً با استعدادی ناچیز که یک شبه معروف شدهاند شبیه است...
شاید بتوانم اینطور به چالشتان پاسخ بدهم که جلوی بسیاری از رستورانهای گرانقیمت و درجه یک ایران صف بسته نمیشود، در حالی که به احتمال، صاحبان آن رستورانها در صنف خودشان به ارائه غذاهای با کیفیت و درجه یک معروفاند و از احترام هم برخوردارند. شما همزمان یک اغذیهفروشی را در نظر بگیرید که ممکن است جلویش 1000 نفر هم صف ببندند. البته آدمهایی که در آن صف ایستادهاند هم آدمهای خوبی هستند اما شاید تصمیم گرفتهاند یک روز به تفریح بروند و بعد هم یک ساندویچ بخرند و مصرف کنند. کسی که میخواهد در صف آن اغذیهفروشی بایستد، نه چندان نگران لباس راحتی است که پوشیده و نه قرار است بهای سنگینی برای تهیه آن ساندویچ بپردازد. وضع مخاطبان موسیقی در سبکی که من در آن فعالیت میکنم با مخاطبان آن دسته از خوانندگان موسیقی پاپ شاید شبیه تفاوت میان این دو گروه باشد.
در کشورهای غربی همین آدمها وجود دارند اما موسیقی راک توانسته به یک فرهنگ تبدیل شود. چرا؟
من این تفاوت را قبول دارم. اصلاً ستارههای راک در غرب به قدری مورد توجه هستند که وقتی مردم میخواهند یک نفر واجد شخصیت کاریزماتیک معرفی کنند، او را با ستارههای راک مقایسه میکنند. به خاطر دارم مستندی درباره رئیسجمهور ایالات متحده رونالد ریگان میدیدم. در آنجا اشاره شد که مردم به قدری او را دوست دارند که گویی راکاستار است. شما تفاوت نگاه را در آمریکا ببینید. رئیسجمهور آن کشور دوست دارد نوع استقبال مردم از او شبیه استقبال از یک راکاستار باشد اما در ایران اصلاً اجازه چنین اتفاقی داده نشده.