همشهری بزرگ شیراز/ در سوگ ابراهیم گلستان
اصلی ترین چیزی که می توان از گلستان به یاد سپرد و آن را به شکل الگویی مهم ثبت کرد ، شفافیت و رک گویی است که در جامعه پر از تعارفات و رودربایستی مختلف ایرانی اگر چه پذیرشش سخت است اما اصیل و به یاد ماندنی است.
ایران آرت: نوید جعفری: تنها چیزی که در این جهان چاره ندارد مرگ است و رفتن ابراهیم گلستان این تنها بازمانده نسل روشنفکری و ادبیات ایران که یک قرن زیست شاهدی بر این مدعا است .
اهل شیراز ، همشهری حافظ و سعدی که بودنش همسنگ دیگر بزرگان فرهنگ و هنر مایه فخر اهالی شیراز بوده است.
گلستان عمر با برکتی داشت در سالهای فعالیتش در هر زمینه ای که احساس کرد فعالیت کرد، نوشت ، فیلم ساخت ، عکاسی کرد، گفتگو کرد و مهم تر همواره چهره ای تاثیر گذار در فرهنگ و ادبیات پارسی بود.
گلستان از نوجوانی فعالیت خود را آغاز کرد و در تمامی شرایط تلاش کرد بصورت مستقل در زمینه فرهنگ و هنر آنهم در شرایط دشوار کشور فعال باشد.
اصلی ترین چیزی که می توان از گلستان به یاد سپرد و آن را به شکل الگویی مهم ثبت کرد ، شفافیت و رک گویی است که در جامعه پر از تعارفات و رودربایستی مختلف ایرانی اگر چه پذیرشش سخت است اما اصیل و به یاد ماندنی است.
گلستان چه در نوشته ها و چه در مصاحبه های مکتوب یا تصویری اش بی واسطه و بدون هیچ محدودیتی هر آنچه به نظرش قابل توجه بوده را ستوده و هر آنچه از نظرش ضعیف و محصول دوره و زمان بوده را محکم نقد کرده و ابایی نداشته در مقابل جریان پروپاگاندا پیرامون آن موضوع قرار بگیرد.
در مقابل نکته جالب آنجاست همواره بی توجه به نظرات دیگران به کارش پرداخت و وارد دعواهای لفظی برای اثبات خودش نشد چرا که به درستی دریافته بود هنرمند با آثارش شنیده، دیده و فهمیده می شود و در نهایت راز ماندگاری این است.
گلستان را به عنوان شمایل روشنفکری در ایران می شناسیم و همواره از او بسیار گفته و شنیده ایم اما شاید کمتر به این توجه کرده ایم که گلستان اصلی ترین خصلت روشنفکر واقعی را بر عهده داشته است.
خصلتی که می توان آن را در شجاعت و آگاهی و مقابله اش با جهل و هنر تاریخ مصرفی جستجو کرد.
زندگی گلستان را می توان در چند بخش مختلف بررسی کرد و تاثیراتش در جهان پیرامونش را دید و درک کرد.
گلستان در داستان نویسی شیوه متفاوتی را برگزید و داستانهای او همواره نگاهی اجتماعی به زیر پوست جامعه اش داشته است.
الگوی نوشتاری او تاثیر بزرگی بر نوشته های نویسندگان جوانتر گذاشت و همچنان هم این تاثیرات را می توان در ادبیات امروز ایران مشاهده کرد.
گلستان در فیلمسازی آنهم در شرایطی که سینمای ایران کودکی نوپا و در خدمت بدنه و سرگرمی بود با ساخت خشت و آیینه نوع دیگری از فیلم را رونمایی کرد و تجربه مولف را بصورت علمی و عملی به دیگران معرفی کرد.
با تعاریف امروزی بسیاری از مستندهای گلستان در دسته آثار سفارشی قرار میگیرد ، آثاری که با بودجه و حمایت سازمان و مجموعه ای با بک موضوع مشخص ساخته می شود اما گلستان همان مستند های شرکت نفت و ... را بدل به آثاری ماندگار ، انتقادی بدل کرد که همچنان می تواند به عنوان یک کلاس درس مورد استفاده علاقه مندان فیلمسازی چه در ساخت و فرم و چه در داستان و محتوا قرار بگیرد.
گلستان فرمی در مستند سازی را بنیان نهاد که متکی بر تدوین و تصویر است، تصاویر در کنار هم علاوه بر روایت داستانی موضوع حرفی برای گفتن دارند همانگونه که هم نشینی نریشن و تصویر رد سفید شکافته شدن آب در مسیر نفتکش به معنای اصلی موج و مرجان و خارا در سال ۱۳۴۱ و آن شیار کف آلودی که تنها نصیب مردمان خطه جنوب است و افسوس مولف را به دنبال دارد به اصلی ترین وجهه فیلم بدل می شود.
گلستان در سایر مستندهایش و حتی در آثار بلندی همچون خشت و آیینه و اسرار گنج دره جنی همین رویه را دنبال می کند ، گلستان ارجاعات زیر متنی بسیاری را در دل تصاویر فیلم جای گذاری کرده است که در گذر این همه سال همچنان بدیع و تاثیر گذار است.
اگر مجددا خشت و آینه را با نگاهی موشکافانه تر بنگریم متوجه می شویم گلستان هوشمندانه عنصر تصویر و طراحی را در تمامیت اثرش مورد توجه قرار داده است تا خشت و آینه یکی از معدود آثاری شود که از ابتدای تیتراژ تا انتها از یک فرم تصویری در نور و قاب بندی آنهم در سینمای سیاه و سفید بهره ببرد.
در بخش دیگر اما گلستان بر خلاف بسیاری از همنسلان اش جوانگرا بود و به نسل جوان توجه ویژه ای داشت.
در زمینه ادبیات چه در شیراز و چه در آبادان و اصولا منطقه جنوب نسلی در کنار او فعالیت کردند که بعدا به چهره های شاخص ادبیات بدل شدند و کسانی همچون فروغ فرخزاد و مهدی اخوان ثالث و... که در شرکت فیلمسازی گلستان هم فعالیت جدی داشتند که بی تردید خانه سیاه است ساخته فروغ فرخزاد به عنوان یک مستند متفاوت از یک کارگردان زن یکی از مهم ترین آثار سینمایی تا به امروز است.
گلستان اما با رک گویی ویژه اش بسیاری را به تازیانه نقد نواخته است ، از شاملو و آل احمد گرفته تا دیگرانی که به نوعی بزرگان فرهنگ و ادب ایران شناخته می شوند اما منصفانه هر زمان اثری را شایسته تقدیر دیده است بی هیچ حب و بغضی به آن پرداخته است.
اما در میان در تمام وجوه زندگی ابراهیم گلستان بی تردید عظیم ترین بخش و یادآوری که از او در ذهن باقی است حضور فروغ فرخزاد است.
فروغ فرخزاد به تنهایی جایگاه ماندگار و متفاوتی در خاطره تاریخی ادبیات ایران است، زنی که در تمام تنگناهای آن زمان به بلوغی در شعر رسید که شاید دیگر نتوان گزینه دومی را تا امروز برای او متصور شد و در این میان حضورش به عنوان شاعری درویش مسلک که خانه اش محفل انس شاعران و هنرمندان بسیاری بود ، حضورش در جهان فیلمسازی و ساخت مستند خانه سیاه است و مرگ جانکاه او که تراژدی بزرگی را رقم زد ، همه و همه از او چهره ای فراموش نشدنی و عصیانگر می سازد.
آشنایی فروغ به واسطه مهدی اخوان ثالث و حضورش در استودیو گلستان او را با جهان دیگری روبرو می کند،با گلستان آشنا می شود که با فروغ حرف و ایده های مشترک دارد و پس از سالها گویی فروغ فردی را به عنوان همراه در کنارش می بیند.
ثمره فعالیت ادبی فروغ و کار گلستان در آن دوران قابل مقایسه با پیش از این آشنایی نیست اما مرگ تراژیک فروغ گویی جهان گلستان را تیره و تار می کند.
شاید مهم ترین دلیل مهاجرت گلستان و کم کاری اش ارتباط مستقیم با از دست رفتن فروغ دارد.
گلستان در طول زندگی دو اتفاق تلخ را از سر می گذراند نخست از دست رفتن فروغ و دوم کشته شدن کاوه گلستان که در جریان عکاسی خبری می میرد.
کاوه گلستان در مطلبی در خصوص ارتباط پدرش و فروغ گفته است:
رابطه پدرم با فروغ یک رابطه باز بود. چیزی نبود که در خانواده ما به عنوان یک رابطه مجهول و بد به آن نگاه شود. این دنیای بیرون بود که رابطه را کثیف کرد. این آدم های حقیر بیرون بودند که به خاطر حقارت فکری خودشان نمیتوانستند این اتفاق را درک بکنند ... عشق یکی از سادهترین چیزهایی است که برای بشر اتفاق میافتد.
وی با اشاره به مرگ فروغ و تغییر زندگی پدرش می گوید:
موقعی که فروغ مرد همه چیز عوض شد ... پدرم به یک حالت عجیبی گرفتار شده بود و فضای خیلی سنگینی در خانه ما حکم فرما بود ... برای من و مادرم خیلی سخت بود که بتوانیم فشار غم پدر را تحمل کنیم ... او آدمی شده بود که نمیشد باهاش حرف زد، نمیشد باهاش ارتباط برقرار کرد ... توی خانه حضور داشت ولی انگار در این دنیا نبود ... من یادم میآید از پنجره اتاقم بیرون را نگاه میکردم ... پایین حیاط درخت های کاجی بود که پدرم کاشته بود ... هر دفعه که بیرون را نگاه میکردم پدرم را میدیدم که مثل آدم های در خواب، لای این کاج ها ایستاده بود و داشت آن ها را بو میکرد ... امواج غم دور و برش خیلی شدید بود ...
شاید برای فهم بهتر این بخش از زندگی گلستان مرور همین خاطره کاوه گلستان فقید کافی باشد.
دو هنرمندی که در جهان کوچک آن روزهای ایران و در دل آن تحولات اجتماعی ، جهان ذهنی خود را در کنار هم پیدا می کنند و گلستان پس از فوت نابه هنگام فروغ ترجیح می دهد همه خاطراتش از وطنی که دیگر فروغ را ندارد بگذارد و برود.
گلستان در خارج از کشور چند مصاحبه مهم دارد که می توان از آنها به عنوان بخشی از میراث تاریخ شفاهی ایران یاد کرد.
یکی مصاحبه تصویری اوست با مسعود بهنود که بی پرده در خصوص بسیاری از مسائل صحبت می کند و در مقابل دو کتاب نوشتن با دوربین مصاحبه گلستان با پرویز جاهد و کتاب کتاب از روزگار رفته؛ چهره به چهره با ابراهیم گلستان
«از روزگارِ رفته» گفت و گویی از حسن فیاد با ابراهیم گلستان پیرامون اندیشه، زندگی هنری و آثار وی.
بی گمان برای علاقه مندان به آثار و نظرات ابراهیم گلستان این دو کتاب و همچنین دیدن مصاحبه کامل او با مسعود بهنود می تواند دربرگیرنده اطلاعات ارزشمندی باشد تا بهتر او را بشناسند.
گلستان دو ماه مانده به تولد ۱۰۲ سالگی دور از وطن و در آرامش رفت.
به قول دوستی که امروز تا خبر رفتن گلستان را شنید گفت کاش آدمی همانند او زندگی کند و اینچنین پربار از جهان برود.
صمد بهرنگی جمله طلایی دارد که چگونه مردن آدمی اهمیت ندارد مهم این است که زندگی و مرگ آدمی چه تاثیری بر جهان اطرافش داشته باشد.
گلستان بی تردید آیینه تمام نمایی همین گفتار است، مردی که از نوجوانی دست به قلم شد و با خلاقیتی متفاوت داستان نوشت ، در میان جریان بدنه فیلم دست به ساخت فیلم هایی مستند زد که اگر چه به تعبیری سفارشی هم بودند اما در دل خود به دلیل شاخصه های فکری مولف سرشار از ایده های درخشان و ساختاری متفاوت است.
مردی که در همه سالهای عمرش برای باور واقعی هنر و فرهنگ در جامعه تلاش کرد و هرگز چشمداشتی به تعریف و تمجیدها و حتی جشنواره ها نداشت.
میراث گلستان علاوه بر تولیداتش قطعا همین سبک زندگی هنری است که می ماند و تاثیرش را گذاشته و خواهد گذاشت.
نوید جعفری
یکم شهریور ۱۴۰۲