محمدعلی بهمنی، ترانه سرا
محمدعلی بهمنی: به من گفتند دیگر نمیخواهد کار کنی!/ سانسور بسیار است و کارهای خوب را نمیگذارند پخش شود
محمدعلی بهمنی، شاعر و ترانهسرایی که ترانههایش همچنان در گوش طنین میاندازد و صدای خاطرهها را در اذهان زنده میکند، میگوید به او که از سال ۱۳۳۰ ترانهسرایی میکرده است گفتند نمیخواهیم کار کنی. او میافزاید به صراحت گفتند بس است و خودمان ترانهسرا داریم.
ایران آرت: سمیه تاجالدین در خبرآنلاین نوشت: محمدعلی بهمنی، شاعر و ترانهسرا در روزگاری زندگی میکند که تعداد ترانهسرایان بهنام از انگشتان دست بیشتر نمیشود. همو که سرود: «در این زمانهی بیهای و هویِ لالپرست/خوشا به حال کلاغان قیل و قالپرست/ چگونه شرح دهم لحظه لحظهی خود را/برای این همه ناباور خیالپرست؟...» و خوانندههایی چون حبیب محبیان، ناصر عبداللهی، همایون شجریان و علیرضا قربانی در بسیاری از ترانهها با او همراهی کردند و در خاطرهها ماندگار شدند. ۲۷ فروردینماه زادروز این استاد گرانقدر است و فرصتی مناسب تا با او گفتوگویی داشته باشیم.
محمدعلی بهمنی در گفتوگو با خبرگزاری خبرآنلاین با بیان این که متأسفانه بیشتر ترانهسرایانی که ترانهها یا غزلهایشان جانی برای ماندگاری داشتند، دیگر فعالیت نمیکنند، اظهار داشت: «مسئولین کارهای خاصی را میپذیرند؛ این امر سبب شده تا محدودیتهایی به وجود آید که برخی از ترانهسراها با خوانندگان خارج از کشور کار یا نام دیگری برای خود انتخاب کنند تا مشکلی برایشان به وجود نیاید. در این میان گاهی ترانههایی از جوانها در داخل کشور پخش میشود که با ارزشتر از گذشته هم هست.»
بهمنی با اشاره به این نکته که برخی از مسئولان این شرایط را به وجود آوردند که برخی از بچهها و جوانان، گذشته را قبول ندارند و حتی پدران و مادران آنها هم معتقدند که ترانههای گذشته با اینکه ماندگار هستند قابل توجه نیستند، افزود: «طبیعی است برخی از جوانها که طبعشان بالاتر رفته ترانههای گذشته را بپذیرند و دوست داشته باشند اما برخی هم هستند که آنها را نمیپذیرند. متأسفانه شورای مسئولی که بخواهد ترانهها را ارزیابی کند، وجود ندارد و در واقع منطق درستی از سوی نهادهای فرهنگی برای این امر دیده نمیشود.»
این ترانهسرا اظهار داشت: «آفرینش یک اثر موسیقی ماندگار کلی هزینه میخواهد. به همین خاطر و برای اینکه از هزینهها کم کنند مجبور میشوند برخی از کارها را خودشان انجام دهند. این امر سبب میشود کارهایی که جان داشته باشند بسیار اندک شوند. در همین زمان و در این شرایط هم، کارهایی را میشنوم که شیفته آن میشوم. کارهایی که حتی نگاه جهانی روی آنهاست ولی مانند کارهای گذشته اجازه پخش ندارند.»
او با اشاره به فعالیت شورای شعر و ترانه افزود: «آنها بسیاری از کارها را رد میکنند یا میگویند جور دیگری باید باشد. سانسور بسیار است. واقعیت این است که در این شرایط هیچ کاری نمیشود کرد.»
بهمنی با بیان این نکته که سانسور سبب آسیب زدن به فرهنگ میشود، گفت: «کارهای خوب را نمیگذارند پخش شود و کارهای ضعیف را قبول میکنند. برای خدمت به فرهنگ باید اندیشههای خوبی داشت.»
این شاعر با اشاره به اینکه کسی که در این حیطه فرهنگی فعالیت کرده است نمیتواند با این شرایط کار کند، یاد آور شد: «وقتی کارهایت را قبول نمیکنند، باید رها کنی. کار دیگری نمیشود کرد. متأسفانه ترانههای بسیار قوی را به خارج از کشور میدهند، آنها هم میخوانند زیرا اینجا اجازه فعالیت ندارند.»
این ترانهسرا با تأکید بر اینکه صداهای ماندگار هم نسبت به گذشته کم شده است، افزود: «بسیاری از خوانندهها، آهنگسازان، شاعران و ترانهسراها کار نمیکنند؛ به این علت که اجازه فعالیت ندارند. به من هم که از سال ۱۳۳۰ ترانهسرایی میکنم گفتند که نمیخواهیم کار کنی. خودمان ترانهسرا داریم. به صراحت گفتند که بس است. آنها به این فکر نکردند که این اشخاص سالها فعالیت کردند و کارهای ماندگاری از آنها به جا مانده است. هرچند کارهای آنها را هم پخش نمیکنند. متأسفانه جوانها هم برای اینکه کارهایشان پخش شود چارهای جز قبول شرایط فعلی ندارند.»
او با بیان اینکه فضای شعری قبل از انقلاب با بعد از انقلاب کاملا با هم مخالف است، افزود: «کارهای پیش از انقلاب دیگر اجرا و پخش نمیشود. بسیاری از ترانهسراها فوت کردند، بسیاری از آنها از ایران رفتهاند و در کشورهای دیگر مهاجر شدهاند.»
استاد بهمنی با بیان اینکه در گذشته کسی برای شاعر مزاحمتی ایجاد نمیکرد، اظهار داشت: «کسانی که ترانهها را میدیدند، اگر اشکالی داشت آن را برطرف میکردند. نگاه امروز نبود که منت بگذارند و یا برخی از قسمتها را حذف کنند. در واقع برخی میخواهند موسیقی را از بین ببرند.»
او با بیان اینکه ماندن من در ریاست شورای شعر و ترانه دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد فایده نداشت از این رو با آن خداحافظی کردم، گفت: «ما که از گذشته در هنر بودیم و با هنر زندگی کردیم، نمیتوانیم فعالیت نکنیم؛ اما موضوع این است که کسی نیست ترانهها را به او بسپاریم؛ آن هم در شرایطی که ترانهسرایی اینقدر محدود شده است.»
دیرهنگام است. استاد خسته است. دلآزرده از زمان و زمانه. نمیخواهم بیشتر باعث خستگیاش شوم. تنها میتوانم برایش آرزوی سلامتی کنم. تلفن را قطع میکنم. یک آه و صد حسرت بر دل دارم. کاش میشد برای پیشکسوتان هنر کاری کرد. آنهایی که روزگاری برای فرهنگ و هنر این کشور وقت گذاشتند و آثاری ماندگار برای ما خلق کردند. ای کاش میشد کاری کرد پیش از آنکه دیر شود.