فیلم برادران لیلا ، سعید روستایی
کیهان: برادران لیلا فیلم نیست اگرچه ممکن است حرفهای صحیحی هم داشته باشد اما فیلم نیست/ مقایسه با فیلمفارسی و هیچکاک
کیهان: بسیاری از تماشاگران فیلم، به هر صورت درباره فیلم اظهار نظر کرده و احکام قطعی صادر میکنند، خصوصا اگر حرف و پیام آن فیلم به دلشان هم بنشیند و به عبارتی حرف دلشان را بگوید، دیگر مهم نیست آن فیلم، واقعا «فیلم» باشد.
ایران آرت:«سعید مستغاثی در روزنامه کیهان نوشته است:
شاید منطقی به نظر برسد که وقتی یک محصول و تولیدی، «فیلم» نیست، پس نباید آن را مشمول «نقد فیلم» دانست و به آن پرداخت، مثل همین «برادران لیلا» که اساسا به لحاظ ساختارهای استاندارد سینما، یک «فیلم» محسوب نمیشود، یعنی نتوانسته با بهرهگیری از ابزارها و امکانات «سینما» مانند شخصیتپردازی، طرح اصلی، رویداد موازی، فیلمبرداری، صحنه آرایی، تدوین و ریتم و... آنچه قصد نمایشش را دارد، بنمایاند و البته تلاش کرده این عدم توانایی را با عناصر و ابزار دیگر رسانهها مانند سخنرانی و بیانیه و شعار و در نهایت نمایشنامه رادیویی و... جبران نماید و از همین روی، حاصل، یک «آش در هم جوش» یا اثری «شتر گاو پلنگی» از کار درآمده که به هیچ چیز نمیماند و به هیچکدام از آن رسانهها هم راه نمیبرد.
بله، درست است، واقعا نمیتوان «برادران لیلا» را به عنوان یک «فیلم» نقد کرد، اگرچه ممکن است حرفهای درست و صحیحی هم داشته باشد، اما در سینما، اولین ملاک و معیار این نیست که آنچه تولید شده، چه میخواهد بگوید و حرف حسابش چیست بلکه تولیدکننده یا سازنده، ابتدا به ساکن بایستی توانایی اش را در به کار گیری ابزارها و عناصر «سینما» برای به تصویر کشیدن آن فرضا «حرف حساب»، ثابت کرده باشد. واگر توانایی لازم را در کاربرد عناصر سینما نداشته، این سؤال پیش میآید که چرا به سراغ دیگر رسانههایی که تسلط و احاطه بیشتری برآنها دارد مانند سخنرانی و نوشتن بیانیه و شعار و انشاء و.... نرفته و هزینه بسیاری را به تهیهکننده و سرمایهگذار و سینما و تماشاگر و حتی خودش تحمیل نموده و به هدر داده است؟!
سینما چیه؟
متاسفانه در میان هنرهای هفتگانه، «سینما» بیش از سایر هنرها دچار عوام زدگی و به اصطلاح «پوپولیسم» شده (پدیدههایی مانند «فیلمفارسی» از همین عوام زدگی بیرون آمده) که اگر مثلا مخاطبی از نقاشی و موسیقی و مجسمه سازی و... سر در نیاورد، بعضا صریح آن را ابراز میکند اما طرفه آنکه در مورد فیلم و سینما کمتر چنین اتفاقی افتاده و میافتد و بسیاری از تماشاگران فیلم، به هر صورت درباره آن اظهار نظر کرده و احکام قطعی صادر میکنند، خصوصا اگر حرف و پیام آن فیلم به دلشان هم بنشیند و به عبارتی حرف دلشان را بگوید، دیگر مهم نیست آن فیلم، واقعا «فیلم» باشد، یعنی از ابزار «سینما» استفاده کرده باشد یا خیر!
شاید گفته شود چه اهمیتی دارد که از ابزار سینما بهره گرفته باشد، مهم آن است حرف دل مخاطب را بزند و بر دلش بنشیند ولو با شعر و شعار و بیانیه و سخنرانی؟! پاسخ این است که هیچ اشکالی ندارد. خیلی هم خوب است ولی آن پدیده دیگر اسمش هرچه باشد، «سینما» نیست و نمیتوان به عنوان یک «فیلم» نقدش کرد.
پدیده «فیلمفارسی» همین بود، یعنی مثلا در یک جمع خانوادگی که چند نفر مشغول بحثی ملودراماتیک بودند، ناگهان سر و کله کسی از گوشه صحنه پیدا میشد که به میانه میدان آمده و شروع به رقص عربی میکرد! یا یک دفعه یکی از افراد همان جمع، زیر آواز میزد و ترانه میخواند و بقیه هم میآمدند وسط!!
آثاری که نه شروع میشوند و نه تمام
متاسفانه بسیاری از آثار مدعی سینما با سوءاستفاده از همان عوام گرایی رایج، به جای فیلم، کالای جعلی به مخاطبانشان داده و آنها هم باور میکنند، آنچه دیدهاند واقعا «فیلم و سینما» بوده و به همین دلیل است که ناگزیر منتقدان سینما بایستی زمان بیشتری از ناقدان سایر آثار هنری صرف نموده تا ثابت کنند مثلا این آثاری که به نام «فیلم و سینما» دیدید، «سینما» و «فیلم» نبود.
این دسته از منتقدان ناگزیرند برای گذر از سد مخالفتهای غیر تخصصی و غیر کارشناسانه (که اغلب به دلیل همان پوپولیسم رایج حتی در میان برخی دیگر منتقدان هم ساری و جاری است) مثالهایی از آثار سینمایی واقعی و حقیقی بیاورند تا مخاطب بتواند تشخیص دهد، فیلم واقعی و سینمای حقیقی چیست و کجاست و چرا آنچه به نام فیلم و سینما به خوردش دادهاند، از عناصر هنر هفتم بهرهای نبرده است.
باید از هیچکاک مثال بیاورد که چگونه در طی چند دقیقه ابتدای فیلم «پنجره رو به حیاط پشتی»، همه مقدمه چینیهای فیلمش را انجام داد و شخصیتهایش را معرفی نمود و داستانش را شروع کرد ولی «برادران لیلا» پس از گذشت 45 دقیقه هنوز شروع نشده و مشغول مقدمه چینی است! باید گفت فیلمساز معتبری مانند هاوارد هاکس جملهای دارد که «فیلمسازی که صحنههایی نشان دهد که تماشاگر از آن سر درنیاورد، اساسا فیلمساز نیست».
باید گفت که تعلیق و کشش فیلم «پنجره روبه حیاط پشتی» تا لحظات آخر فیلم که شخصیت اصلی از پنجره آویزان شده و با قاتل در حال زد و خورد است هم ادامه دارد ولی «برادران لیلا» حدود نیم ساعت قبل از پایان، تمام میشود!!
یادمان باشد در یک فیلم «چگونه گفتن»، اهمیت بیشتری از «چه گفتن» دارد، یعنی اساس کار است. مثل همه هنرهای دیگر که مثلا یک موسیقی اگر با ابزاری به جز آلات موسیقی زده شود، هر چه باشد، دیگر «موسیقی» نیست ولو بهترین حرفها را داشته باشد یا یک نقاشی اگر به جز رنگ و طرح و تابلو و بوم و قلم و... از ابزار دیگری بهره گرفته باشد، علیرغم بیان بهترین پیامها، اما دیگر «نقاشی» نیست.
رسانههای دیگر به جای سینما
شاید این حرفها بیش از حد واضح و به قول انشانویسان سابق، مبرهن باشد اما متاسفانه در مورد فیلم و سینما، چنین به نظر نمیرسد وگرنه ما در طول سالیان، این همه شاهد آثاری به نام «فیلم و سینما» نبودیم که بسیار هم مورد استقبال قرار گرفته و فروش داشته ولی واقعا «سینما» نبوده است!
مگر میشود؟! پس چگونه اینقدر مورد توجه قرار گرفته؟ دریافت علت قضیه چندان نیاز به هوش سرشاری ندارد، چون آنچه آثار فوق را در نظر مخاطبان برجسته ساخته، جذابیتهای دیگری به جز عناصر «سینما» بوده؛ مثلا شعارهای خوبی داده که بعضا مورد علاقه مخاطبان بوده و همانطور که گفته شد حرفدلشان محسوب میشده یا از جذابیتهای نمایشی دیگری مثل رقص و آواز و جوک و دلقک بازی و ژانگولر و حرکات محیرالعقول بهره گرفته که همه این موارد به جای خود، تماشایی و جالب و قابل توجه هستند اما در یک کلام «سینما» نیستند! درحالی که اگر از ابزار سینما استفاده میکردند، شاید برخی مخاطبان نپسندیده یا متوجه نمیشدند اما اثر ساخته شده، در حیطه فیلم و سینما قرار میگرفت.
مثلا اینکه اگرگریگوری کوزینتسف در نماهای آغازین فیلم «هملت» به جای آن حرکتهای دوربینش به دنبال سوژه متحرک و نماهای «های انگل» و ایجاد یک ریتم پر تنش و تدوین این نماها به یکدیگر برای نشان دادن اراده شاهزاده دانمارکی، فی المثل او را در حال سخنرانی نشان میداد که داد سخن از اراده خود برای بهدست آوردن قاتل پدرش سر داده بود و یا حتی این مطلب را با آواز و ترانه بیان میکرد، شاید برای برخی تماشاگران جذابتر بود اما دیگر «سینما» محسوب نمیشد بلکه یک نمایش رادیویی یا سخنرانی موزیکال به شمار میآمد.
ایضا در همان فیلم «پنجره رو به حیاط پشتی» آلفرد هیچکاک، اگر به جای آن نمای چند ثانیهای از وسایل عکاسی در هم شکسته شخصیت اصلی فیلم، او خودش با کلام رسا میگفت «من خبرنگاری هستم که تصادف کرده و پایم شکسته و در گچ قرار دارد و اینک پشت این پنجره نشسته و همسایگان را دید میزنم»، شاید برای برخی قابل فهمتر و جذابتر بود اما دیگر نمیتوانست سینمای ناب هیچکاک لقب بگیرد.
سینما را با سخنرانی اشتباه گرفته
این همان سندرمی است که در بسیاری از آثار این سینما از جمله همین «برادران لیلا»گریبان سازنده اش را گرفته تا به جای استفاده از زبان تصویر و ابزار سینما، بیشتر از حرف و سخنرانی و شعار و شیرفهم کردن مخاطب و تکرار مکررات و صحنههای کسالت بار و نمادهای گل درشت و عناصر سطحی فیلمفارسی و... بهره گرفته و کلا از ریتم و کشش فیلمنامه و قصه و داستان بیخبر و بدون اطلاع نشان دهد. از همین روست که نمیتوان او را «فیلمساز» و اثرش را یک «فیلم» به شمار آورد.
به همین دلائلی که گفته شد و به خصوص گسترش و شیوع سندرم آثار غیر فیلمیک یا جعلی در سینما، متاسفانه منتقدان علیرغم تمایل خود بایستی وقت بسیاری را صرف کنند تا اولا برای برخی مخاطبان و تماشاگران و ثانیا همکاران تازه کار یا ساده پسند خود، سره را از ناسره مشخص نمایند. درست مانند یک متخصص کالایی خاص در بازار که باید مشتریان را راهنمایی کند تا جنس بنجل نخرند! و برای مشخص کردن جنس بنجل هم لازم است جنس اصل را به مشتری نشان دهید تا با مقایسه فرع با اصل به اشتباهش پی ببرد.
پایان مطلب روزنامه کیهان.