کد خبر: 64468 A

ناصر تقوایی، فیلمسازی که چند بار ترور شد/ دائی جان ناپلئون و تقدیر سعید و لیلی و آدم زیادی

ناصر تقوایی، فیلمسازی که چند بار ترور شد/ دائی جان ناپلئون و تقدیر سعید و لیلی و آدم زیادی

هیچ وقت آن شب را فراموش نمی‌‌‌کنم که در ماشین بودیم و به سمت منزل ایشان می‌‌‌رفتیم؛ تعریف می‌کرد که «توقف فیلم «چای تلخ» هیچ معنایی نداشت جز اینکه قرار بود آبرو و حیثیت من را ببرند و کاری کنند که بگویند تو فیلمساز نیستی و بلد نیستی فیلم را تمام کنی!»

ایران آرت: کتابی به عنوان «سینمای ناصر تقوایی» به همت سعید عقیقی، منتقد و فیلمنامه‌‌‌نویس و رضا غیاث به چاپ رسیده که در آن مسیر فیلمسازی این کارگردان برجسته سینمای ایران مرور شده است. آنچه در ادامه می‌‌‌خوانید بخش‌‌‌هایی از گفت‌وگوی «ایسنا» با سعید عقیقی درباره این کتاب و شخصیت ناصر تقوایی است:

به نظر من شخصیت ناصر تقوایی طی ۵ دهه چند بار ترور شده است. در آغاز کارش تعدادی از مستندهایش که با کمترین امکانات ساخته شده بودند، توقیف شد. خودش با خنده تلخی می‌‌‌گفت: اگر من کارم را بلد نبودم چرا باز امکانات دادند و باز توقیف کردند؟

دفعه بعد، توقیف ۳ ساله «آرامش در حضور دیگران» بوده است. این فیلم در قیاس با اغلب آثار مشهور سینمای ایران هنوز فیلمی پیشروست، اما توقیفش باعث شد او «صادق کُرده» را بسازد و عملا با فیلم «نفرین» تا یک دهه بعد با سینمای ایران خداحافظی کند.

در این دوره است که ماجرای «دایی جان ناپلئون» پیش می‌‌‌‌آید. فرخ غفاری در آن دوره مشاور تلویزیون بود و برای متقاعد کردن مسوولان درباره دادن مجوز اکران به «آرامش در حضور دیگران» – که تلویزیون بخشی از سرمایه آن را داده بود- تلاش کرد، اما عملا موفق نشد. تقوایی یک بار توضیح ‌‌‌داد که بعد از «دایی جان ناپلئون» طرح یک مجموعه اقتباس از آثار نویسندگان بزرگ ایران را در تلویزیون تصویب کرده بوده که به انقلاب برخورد می‌‌‌کند و پیگیری نمی‌‌‌‌شود.

اوایل دهه ۱۳۶۰ پروژه عظیم «کوچک جنگلی» را شروع می‌‌‌‌کند و بخش کوچکی را هم فیلمبرداری می‌‌‌‌کند، اما نتیجه چند سال کار بر باد می‌‌‌رود. تقوایی را هرجور شده از پروژه اخراج می‌‌‌‌کنند، فیلمنامه را تغییر می‌‌‌‌دهند و لوازمی را که با دقت از این گوشه و آن گوشه فراهم کرده، در اختیار خودشان می‌‌‌گیرند و رزومه مفصلی برای خودشان می‌‌‌‌سازند و سریالی تولید می‌‌‌‌کنند که نه به تاریخ ربطی دارد و نه به کار تقوایی؛ «کوچک خانی‌‌‌» است گم شده در تونل زمان. دقیقا همان اتفاقی که برای «چای تلخ» می‌افتد.

تقوایی یک بار تعریف می‌کرد که «من معمولا اولین کسی هستم که صبح از خواب بیدار می‌‌‌شوم و آخرین کسی هستم که صحنه را ترک می‌‌‌کنم، اما همیشه می‌‌‌گویند تقوایی خیلی تنبل است، درصورتی که کاری که من می‌‌‌کنم تنبلی نیست، دقت است.»

ناصر تقوایی بعد از «کوچک جنگلی»، «ناخدا خورشید» را ساخت و بازیگرانی مثل داریوش ارجمند و سعید پورصمیمی را در سطح اول سینمای ایران معرفی کرد و الان ۳۵ سال است که سینما و تلویزیون ایران دارد در بالاترین سطح از آنها استفاده می‌‌‌‌کند.

سعید پورصمیمی در یادداشتی درباره اینکه می‌‌‌گویند تقوایی وسواس دارد نوشته بود: تقوایی در یک صحنه که قرار بود با تفنگ به سمت بازیگر یک نقش با بازی اصغر بیچاره شلیک شود دو بار اصرار کرد که تفنگ بازبینی شود. طراح صحنه شاکی شده بود که چقدر وسواس داری؟ و برای اطمینان یک گلوله به سمت دیوار شلیک می‌کند که همانجا مشخص می‌شود گلوله‌‌ واقعی در تفنگ بوده و اگر تقوایی آن اصرار را به خرج نمی‌‌‌داد که دوباره تفنگ امتحان شود، اصغر بیچاره همان سال ۶۵ مرده بود. چند نفر را می‌‌‌شناسیم که بابت همین بی‌خیالی‌‌‌‌ها سر صحنه کشته شده‌‌‌اند؟

در «ای ایران» هم اتفاقی مشابه «کوچک جنگلی» و «چای تلخ» می‌‌‌‌افتد. خود تقوایی معتقد است «ای ایران» قرار بود تجربه‌‌‌ای تازه در زمینه ساخت کمدی - موزیکال باشد، اما نشد و در موقع ساخت به چیز دیگری تبدیل شد.

دفعه بعدی که به نظرم او به لحاظ شخصیتی ترور شد، سر فیلم «زنگی و رومی» بود که ۲۰ دقیقه از آن فیلمبرداری شد ولی بعد معلوم شد آن کسی که گروه را به قشم آورده بود، می‌‌‌خواسته از رانت فرهنگی استفاده کند تا یکسری لوازم را وارد کشور کند و بعد از اینکه آن کار انجام شد گفت که دیگر به پروژه نیازی ندارد.

دفعه بعد هم «چای تلخ» بود. بعد از ماجراهای این فیلم یک روز آقای تقوایی را دیدم. هیچ وقت آن شب را فراموش نمی‌‌‌کنم که در ماشین بودیم و به سمت منزل ایشان می‌‌‌رفتیم؛ تعریف می‌کرد که «توقف فیلم «چای تلخ» هیچ معنایی نداشت جز اینکه قرار بود آبرو و حیثیت من را ببرند و کاری کنند که بگویند تو فیلمساز نیستی و بلد نیستی فیلم را تمام کنی!»

هر کدام از این اتفاق‌‌‌‌ها می‌‌‌‌تواند یک فیلمساز را به کل از سینما ناامید کند. اول به شما مجوز ساخت «چای تلخ» را می‌‌‌‌دهند و در میانه‌‌ کار به شما می‌‌‌گویند حق ندارید آن را بسازید؛ یعنی تهیه‌‌‌کننده به فیلمساز می‌‌‌گوید اجازه‌‌ ساخت این فیلم را نداری چون خلاف ارزش‌‌‌های ماست! الان فیلمنامه «چای تلخ» موجود است و می‌توان دید که چه اقتباس جذابی از داستان سامرست موام انجام شده است. بنابراین وقتی چند بار برای یک نفر چنین اتفاقی می‌‌‌افتد می‌توان به او حق داد که کلا تمرکز و نگاهش به سینما از دست برود.

من شخصا تقوایی را هرگز حسرت‌‌‌‌‌‌خوارِ چیزی ندیده‌‌‌ام، اما حس می‌کنم ته ذهنش آن آدمِ زیادی بودن را به عنوان یک حقیقت پذیرفته باشد. فکر می‌‌‌‌کنم نزدیک‌ترین شخصیتی که به خودش خلق کرده «ناخداخورشید» باشد. آدمی که «شُرطه»ها یک دستش را قطع کرده‌‌‌اند و او باید با نیرویی مضاعف با دنیایی که به طور کامل علیه او طراحی شده، بجنگد. البته جنگی نابرابر است، اما چاره‌‌‌ای هم غیر از آن وجود ندارد.

درگیری آدم‌‌‌ها با تقدیر پیرامونشان همواره برای تقوایی مساله اصلی بوده و همیشه در بطن هر نوع فیلمی که ساخته با این مساله برخورد کرده است. تقدیر ناخدا خورشید قرار گرفتن در وضعیتی نابرابر است.

تقدیر سعید در «دایی جان ناپلئون» جدایی از لیلی است. تقدیر زن و مرد «نفرین» و «صادق کُرده» قرار گرفتن در وضعیت فاجعه‌‌‌‌بار است. تقدیر رویا در «کاغذ بی‌خط»، ماندن در چارچوب محدود‌کننده زندگی خانوادگی و نقشی‌ غیر از نویسنده‌‌‌ای است که می‌‌‌خواهد باشد. تقدیر آدم‌‌‌‌های «آرامش در حضور دیگران» زندگی در جهانی شبیه تیمارستان است، در جامعه‌‌‌ای شبیه تیمارستان. در چنین دنیایی هنرمند، کسی که هشدارش خواب دیگران را آشفته می‌‌‌‌کند چه می‌‌‌‌تواند باشد جز همان آدمِ زیادی؟

 

داریوش ارجمند ناصر تقوایی سعید پورصمیمی کتاب سینمای ناصر تقوایی سریال دائی جان ناپلئون
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین