Run؛ فیلمی که دستکم یکبار باید تماشایش کرد/ سارا پولسون و رازهای دلهرهآورش
"گریختن" فیلمی است که در تمامی لحظات مخاطب را خیره نگه میدارد و پس از پایان هم، او را به فکر فرو میبرد. سارا پولسون یک تنه این فیلم را به یک درام دلهرهآور بدل ساخته است.
ایران آرت: یاسمن اسمعیلزادگان در 30نما نوشت: تریلر رازآلود "گریختن" ساختهی "آنیش چاگانتی"، حول محور دایان شرمن، مادری میچرخد که تمام عمرش را صرف مراقبت و محفاظت از تنها دخترش کلوئی کرده، دختری که از پایین تنه فلج است و به دیابت، آسم و بیماری پوستی هم مبتلا است. اما کمکم این شکل از مراقبت بیحد، کلویی شرمن را نگران میکند و او متوجه واقعیات و موضوعاتی میشود که طی ۱۷سال، مادرش از او پنهان ساخته است، موضوعاتی که بیشک از امر شر نشات گرفتهاند. در نهایت کلوئی در مییابد که مادرش (سارا پولسون) بهترین مادر دنیا نیست و باید خودش را از زندانی که مادرش برایش ساخته، رها کند.
فیلم "گریختن"، با یک پیش فرض ساده، بسیار بیشتر از آن چیزی است که به نظر میرسد و ما با کلوئی، دانش آموز دبیرستانی (کیرا آلن) رو به رو میشویم که زیر چشمان همیشه مراقب مادرش دایان (سارا پولسون) است، مادری که مدام میخواهد اطمینان حاصل کند که همه نیازهای دخترش را برآورده میکند. کلوئی اما دختر بلند پرواز و سرسختی است که بیصبرانه منتظر نامهی پذیرش دانشگاه انتخابیاش؛ دانشگاه واشنگتن است و قبولی در دانشگاه را فرصتی مناسب برای خارج شدن از روزمرگی و یکنواختی و البته رهایی از سلطهی مادرش میداند. و اما استقلالخواهی کلوئی، درست همان چیزی است که دایان به وضوح آماده پذیرش آن نیست و به اشکال متفاوت آن را انکار میکند. این امر در صحنههای آغازین فیلم مشهود است، درست زمانی که کلوئی به انتظار پستچی و نامهی قبولی در دانشگاه است و مادرش سریعتر از او نامهها را میگیرد و باز میکند و تاکید میکند که هنوز نامهای برای او نیامده است. این اولین سرنخ محکمی است که به مخاطبان میگوید در اینجا چیزی درست نیست.
ساختهی جدید "چاگانتی" تریلری پر تعلیق و تنشزا است که به مبحث سواستفاده از کودکان با نشان دادن رابطهی دایان و دخترش کلوئی میپردازد. دختری که در تمام زندگی، واقعیت او توسط مادرش ساخته شده و تصویر دیگری از جهان ندارد جز آنچه که مادرش برایش خلق کرده و زمانی که کمکم متوجه میشود جهان به ساختار پرتناقض و دروغینی که مادرش ساخته ختم نمیشود، به نوعی به خودآیینی میرسد و تصمیم میگیرد خودش را نجات دهد و در این گریز، مسیر دشواری را طی میکند، با موانع زیادی مواجه میشود و تا پای مرگ پیش میرود.
"گریختن" از جهاتی یادآور فیلم "بدبختی" (Misery) به کارگردانی "راب رینر" است که بر اساس رمانی از "استفن کینگ" ساخته شد و روایت نویسندهای بود که در یک روز برفی در جادهای دور از شهر دچار سانحه میشود و به طور تصادفی یکی از طرفدارانش او را پیدا میکند و به خانهی دور از دسترسش میبرد، از او مراقبت میکند، اما شکل مراقبتش و رفتار نامونس او باعث میشود نویسنده کمکم متوجه شود این مراقبت بیشتر شبیه به یک حصر ابدی، گروگانگیری و نوعی سوءاستفاده است.
"گریختن" به لحاظ ساختاری از الگوی فیلم "بدبختی" تبعیت میکند: پرستار و بیمار. پرستاری که بیش از حد و به شکلی افراطی و نامتعارف از بیمارش مراقبت میکند. هر دو فیلم اما به موضوع مهمی اشاره میکنند: سندرم مونشهاوزن. فیالواقع این سندروم نوعی اختلال ساختگی (Factitious) است که یکی از موارد آن شکلی از کودک آزاری (Child abuse) است که در "گریختن" به وضوح وجود دارد. در این اختلال، والدین یا مراقب و یا پرستار گزارش نادرست و دروغینی از علائم در بیمار را ارائه میدهند و حتی ممکن است علایم فیزیکی را هم با تجویز خودخواستهی دارو به بیمار بوجود بیاورند. به طور کلیتر، در این نشانگان، والدین یا پرستار، از ناتوانی بیمار رنج میبرند و به روشهای مختلف بیمار را مدام ضعیف میکنند تا بتوانند به خوبی نقش کامل یک مراقب را بازی کنند.
و اما در مورد دایان، آنچه او به عنوان عشق مادرانه میداند، دقیقا از همین سندورم نشات میگیرد، او تماما یک فریب دقیق را ساخته که سالهاست، مو لای درزش نرفته و سرانجام کلوئی، با دیدن یک قوطی دارو در کیسه وسایل او توجهاش جلب میشود، برایش سوال پیش میآید، تردید میکند، وضعیت را نادرست میبیند و شروع به جست و جو میکند تا به حقیقت برسد و بفهمد چرا در حبس خانگی است، چرا دوز روزانه قرصهایش مدام تغییر میکند، چرا تلفن هوشمند ندارد و به اینترنت دسترسی ندارد و الخ. و تمام این تردیدها و دگرگون شدن اوضاع، زنگ خطری میشوند که دایان را میترساند. دایانی که در تمام این سالها فکر همه چی را کرده، شهری کوچک و البته دور از دسترس را برای زندگی انتخاب کرده، از خودش تصویر یک مادر فوقالعاده را ساخته است و تماما گزینههای کلوئی را محدود ساخته و البته مطمئن است که بزرگترین مانع دخترش، معلولیت او است که تحرک او را محدود میکند و امکان فرار را ناممکن، کمکم سازهی دروغینش به لرزه میافتد.
ناگفته نماند که سارا پولسون اینبار هم از پس این نقش برآمده و انگیزههای واقعی شخصیت دایان را نشان میدهد. شروری واقعی که پشت چهرهای معصوم پنهان شده است. کاری که او انجام میدهد شر است و حتی ذرهای از خیری در آن دیده نمیشود و یک تنه "گریختن" را به یک درام دلهرهآور بدل میسازد که تا ثانیههای پایانی هم با روان مخاطب بازی میکند.
کارگردان شکلی از هیجانات منفی را در "گریختن" ارائه میدهد که تا حدودی از هیچکاک الهام گرفته است و با اجرای سریع و قدرتمند پولسون، تماشاگر را در طول ۹۰ دقیقه در مغاک جنون محض نگه میدارد و او را رها نمیکند.
بیشک طرفداران پولسون در "گریختن" سطح جدیدی از تواناییهای چشمگیر او را تجربه خواهند کرد و لذت خواهند برد. پولسون، دایانی را خلق میکند که دوست داشتنی نیست و فاقد هرگونه رستگاری است. در واقع، تنها علاقه او از طریق ترحم بیحد و خیری است که بدل به شر شده است. کاراکتری شرور و خطرناک که مدام میان ظرافت و لطافت مادرانه و بیتباتی و مکاری رنگ عوض میکند. پولسون با تاریکی واقعی که در زیر صورت مهربانی پنهان شده است، میتواند به راحتی نقش همسایهای خوب، یک مادر، همکار یا حتی یک دوست صمیمی را بازی کند و همه را فریب دهد. کیرا آلن هم که در قطب مخالف او ایستاده است، از پس نقشش برآمده. او علی رغم شرایطی که دارد، قهرمان با ذکاوت و با اعتماد به نفسی است که در تمام زندگی خود اسیر بوده است و حال میخواهد رهایی را تجربه کند و حتی با داشتن معلولیت و بیماریهای مختلف، خودکفا است، استقلال خود را نشان میدهد و ثابت میکند که استقلالش را از نبردی سخت بدست آورده است.
در نهایت میتوان گفت "گریختن" فیلمی است که در تمامی لحظات مخاطب را خیره نگه میدارد و پس از پایان هم، او را به فکر فرو میبرد. فیالواقع دیدن پولسون و آلن که تسلط کامل بر هر صحنه را دارند و با تضادهایشان، صحنهها را پیش میبرند، هیجانانگیز است. این نبردی است برای خودمختاری و علیرغم اینکه در بعضی مواقع مانند یک کابوس تاریک و بیپایان به نظر میرسد، به طرز تکان دهندهای تاثیرگذار است. "گریختن" اثری است قابل تامل که بیشک دیدن یکبارهی آن در این روزگار حصر و بیماری، خالی از لطف نیست.