این فیلم لایق نخل طلای کن است یا مزخرف؟/ ماجرای واکنش تماشاگران ایرانی به "طعم گیلاس" کیارستمی
زن میانسالی میگوید فیلم مزخرف بوده است و دیگری مدعی میشود این فامیل حاصل ذهن بیمار کارگردان است، اما همین فیلم برنده نخل طلای کن میشود.
ایران آرت: مصطفی داننده در عصر ایران نوشت: مردم از سینما بیرون میآیند و از «طعم گیلاس» عباس کیارستمی گلایه میکنند. خیلیهاشان فیلم را دوست نداشتند یا بهتر بگویم آن را نفهمیدهاند. زن میانسالی میگوید فیلم مزخرف بوده است. دیگری مدعی است این فامیل حاصل ذهن بیمار کارگردان است.
همین فیلم مزخرف از دید برخی مخاطبان ایرانی، در سال 97 میلادی برنده نخل طلایی جشنواره کن شده است. نشریه معتبر گاردین، در فهرست برترین فیلمهای برنده نخل طلا در تاریخ جشنواره کن، رتبه دوم را به فیلم «طعم گیلاس» داده است. مجله تایم در خرداد ۱۳۸۸ این فیلم را بعنوان یکی از ۱۰ فیلم برتر تاریخ کن نامید.
همین تفاوت دیدگاهها باعث شده است که برخی دوباره چوب خود را بلند کنند و به سر مردم ایران بکوبند که ایرانیها بیشتر ابتذال و چرت و پرت دوست دارند تا معنا و مفهوم...
میدانید مشکل ما کجاست؟ خیلی از ما فکر میکنیم باید از همه چیز سر در بیاوریم. سینمایی کیارستمی، سینمای معناست و قرار نیست همه از آن سر دربیاورند. خود کیارستمی هم انتظار نداشت اقشار مختلف حرفهای فیلمهایش را بفهمند.
واقعا واکنش مردم بعد از دیدن فیلم طعم گیلاس طبیعی است. مردم روایت فیلم را نفهمیدهاند و آن را دوست نداشتند. یک کتاب فلسفی را که جوایز مختلف داخلی و جهانی گرفته است را در اختیار مردم قرار دهید و بعد از چند هفته نظر آنها را در مورد این کتاب بپرسید. چه پاسخی به شما خواهند داد؟ قطعا خیلی از آنها کتاب را نفهمیدهاند. آیا مردم متهم به نفهمیدن میکنید و این که بهتر است به سراغ رمانهای دم دستی بروند یا اینکه میگوید، حق دارند فهم این کتاب برای عوام سخت است.
قطعا، فهم کتاب فلسفی برای مردمی که فلسفه نخواندهاند، سخت است. فیلمهای کیارستمی همین داستان است. هر فیلمی را هر کتابی را هر نقاشی را و ... قرار نیست همه بفهمند.
مثلا برخی اعتراض میکنند فلان فیلم را نمیشود با خانواده دید. خوب مگر قرار است همه فیلمها را با خانواده دید؟ نه، در ایران بلکه در کشورهای توسعه یافته هم همه، همه فیلمها و کتابها را نمیبینند و نمیخوانند.
ما اگر با خودمان تمرین کنیم که همه را علامه دهر ندانیم و از هر کسی به اندازه خودش انتظار داشته باشیم، مشکلات حل میشود. دهه شصتیها تجربه مقایسه شدن با دیگران را بیش از همه نسلهای دیگر دارند. حتما شنیدهاند که « نگاه کن، نصف تو». هر فردی در زمینه دارای استعداد و درک است. کسی که فوتبال را میفهمد به همان اندازه مورد احترام است که فردی فلسفه را درک میکند.
هر دو در تخصص خود طی مسیر کردهاند و نباید به آنها خرده گرفت. سلیقه فردی دیدن فیلمهای طنز است و دیگری فیلمهایی از جنس سینمای کیارستمی را دوست دارد. وقتی یادگرفتیم این دو را در کنار هم داشته باشیم و به آنها احترام بگذاریم تبدیل به یک جامعه مدرن میشویم نه اینکه دیگران را به خاطر دیدن یک فیلم مسخره و آنها را متهم به بد سلیقگی کنیم.