برای بررسی شکاف عمیق بین سیاستهای کلان صداوسیما و باورهای کارمندانش، یک گوینده خبر را به اتاق تحلیل ایرانآرت آوردهایم
ارسال کارت دعوت از صداوسیما برای داریوش و گوگوش!
او هویتنمای سازمان است؛ بارها نشان داده که سیاستهای کهنه پدری چهلساله نتوانسته حتی بر فرزندان خود حاکم باشد.
ایرانآرت، سیدمهدی یکهسادات: میخواستیم بنویسیم ممکن است آنها حالا نشسته و به این فکر کرده باشند که چرا چنین شکاف عمیقی در بدنه سازمان عریض و طویلشان ایجاد شده است اما برای این خوشبینی، مواد و مصالح لازم را در دست نداریم.
بارها چنین اتفاقهایی رخ داده و دوستان هیچگاه ننشستهاند در خلوت خودشان دلایل بروز این شکاف را بررسی کنند.
مگر اولین بار است که یکی از داخل سازمان صدا و سیما، چیزی گفته که فرسخها با سیاستهای کلان این سازمان فاصله دارد؟ نه، بارها و بارها، کسانی از داخل آن ساختمان بزرگ حرفهایی زدهاند که ثابت کرده مثل روسایشان فکر نمیکنند.
خودتان را بگذارید جای آنها؛ مثلا تصور کنید مدیر مجموعهای هستید که دههها، ارزشها و آرمانهایی را پرورانده است و در این میان، آدمهای زیرمجموعهتان، نخستین کسانی باشند که این ارزشها را به هیچ بگیرند. رابطه صداوسیما با برخی کارکنانش، از همین جنس است. در راهروهای جام جم سالهاست کسانی تردد میکنند که کوچکترین باوری به برخی آرمانهای جزماندیشانه آنجا ندارند، و چه چیز برای یک مجموعه میتواند دردناکتر از این باشد؟
داریم درباره اتفاقی که جمعهشب در یکی از اکرانهای فیلم «مطرب» در تهران رخ داد صحبت میکنیم؛ خبرنگار روابط عمومی این فیلم، طبق روال معمولِ گفتوگوهایی که با میهمانان مراسم اکران صورت میدهند و از آنها نظرشان را درباره فیلم میپرسند، سراغ محمدرضا حیاتی، گوینده پرسابقه خبر در تلویزیون رفت و از او درباره فیلم پرسید.
حیاتی نیز که اولینبارش نبود چیزی میگفت که با باورهای مستقر در محل کارش فاصله داشت، با توجه به موضوع فیلم که به خوانندههای ایرانی خارجنشین میپردازد، ابراز امیدواری کرد که آنها بتوانند به کشورشان برگردند. او، چنانچه پیش از این نیز در ایرانآرت و طی خبری با تیتر «اظهار نظر جنجالی محمدرضا حیاتی/ دلتنگی گوینده معروف برای خوانندگان پیش از انقلاب» خواندید، گفت: «از دیدن این فیلم دلم گرفت، برای اینکه هنرمندانی مثل همین نقشی که آقای پرویز پرستویی بازی کردند، نزدیک چهل سال است از کشورشان دور هستند و معلوم نیست به چه جرمی نمیتوانند به کشورشان بازگردند و برای مردمشان بخوانند. مردم هم هنوز آنها را دوست دارند، به صدای آنها گوش میدهند، ترانههای آنها چه قدیمی و چه جدیدشان را گوش میدهند. انشاءالله که بتوانند دوباره بیایند».
واقعا در سازمان صداوسیما چه خبر است؟ آنجا چرا کسی به فکر این شکاف عمیق نیست؟ چرا یکی از آن داخل، ابی و گوگوش و داریوش را به میهن دعوت میکند و دیگری آنها را خائن مینامد؟
مرور شکستهای یک آرمان
نوشتیم که محمدرضا حیاتی اولین باری نیست که با اظهار نظرهایش، فاصله عمیقش با باورهای مستقر در صداوسیما را فاش میکند. او تنها یک نمونه است... یک نمونه از کسانی که صداوسیما طی سالها تلاش نتوانسته آنها را شبیه خودش یا مثل آنچه تبلیغ کرده بار بیاورد.
برای آنکه عمق این شکاف را دریابیم، میتوانیم اتفاقهایی را که محمدرضا حیاتی در سالهای اخیر در متن و حاشیه آنها حضور داشته و با اظهارنظرهایش این شکاف را آشکار را آشکار کرده است، مرور کنیم:
دم مسعود بهنود گرم!
آذرماه 1392، محسن بوالحسنی که گفتوگوهایش در هفتهنامه «حاشیه» پرسروصدا میشد با محمدرضا حیاتی در این نشریه به گفتوگو نشست.
حیاتی آن روز، هر چه میتوانست به صداوسیما انتقاد کرد و طی حرفهایش گفت که چرا تلویزیون ما قافیه را به شبکههای فارسیزبان آن سوی آبی از جمله «من و تو» و «بیبیسی فارسی» باخته است. او در آن گفتوگو حتی از مسعود بهنود تعریف کرد؛ همان روزنامهنگار مغضوب تلویزیونیها که بارها صدا و تصویرش با اطلاقهایی چون «مزدورِ بنگاه سخنپراکنی بریتانیا» از برنامههایی چون «بیستوسی» پخش شده است.
حیاتی درباره بهنود گفته بود: «شبکهای مثل بیبیسی بر پایه مجریان تازهکار شکل نگرفته است بلکه چهرههای باسابقهای مثل مسعود بهنود در آن هستند و به امر حرفهای خبرنویسی، خبرخوانی و... کمک میکنند. فارغ از هر نوع گرایش، به هر صوت او40 سال در این حوزه تجربه دارد و صاحب سبک و ایده است».
افشای رازهای پشت پرده تلویزیونیها
سال گذشته اگر خاطرتان باشد مسعود فراستی منتقد تندمزاج سینما میهمان برنامهای در تلویزیون بود که آرش ظلیپور مجریگری آن را بر عهده داشت. ظلیپور گفتوگو را طوری پیش برد که فراستی روی آنتن زنده برنامه را ترک کرد.
محمدرضا حیاتی با تیویپلاس گفتوگو کرد و در انتقاد به رفتار مجری، به ماجرایی اشاره کرد که دوباره میتوانست به حمله صریح او به برخی پشت پردههای سازمان صداوسیما تعبیر شود. او درباره تندخویی مجری جوان این برنامه تلویزیونی گفت: «شاید از جایی به ایشان مجوز این تندخویی در تلویزیون داده شده است». بخشی از این گفتوگوی ویدیویی را میبینید:
گوینده اخباری که قبولشان ندارم
همین مهرماه گذشته نیز، دوباره یک اتفاق، حیاتی را به صدر رسانهها نشاند. او خبری خواند و طی آن از نشستن انگلیس روی اره برگزیت گفت!
خیلیها به این اشاره نهچندان مودبانه او تاختند اما او در دفاع از خودش، باز هم به دیکتهشدن مسائلی که به آنها اعتقاد ندارد اشاره کرد. او گفت: «راستش من خبر را برای اولین بار در دستگاه اتوکیو دیدم ولی به عنوان اخبارگو چاره دیگری هم نداشتم چون ما اختیاری در این زمینه نداریم. من در عمرم تا الان فحش ندادم و شاید غیر قابل قبول باشد که من گوینده خبری هستم که در آن اینطور موضعگیری شده ولی من چارهای نداشتم».
او چند روز بعد با روزنامه ایران به گفتوگو نشست و با اشاره به اینکه چیزهایی هست که مردم نمیدانند باز هم تاکید کرد: «به هیچعنوان نه نظری از ما پرسیده میشود و نه ورودی به این مسائل داریم. من بارها و بارها در جلساتی که با مدیران مجموعه داشتهام این نکتهها را گفتهام. اما متأسفانه بینتیجه بوده است. بارها و بارها گفتهام من در زندگی شخصی خودم هم به کسی توهین نمیکنم چه برسد روی آنتن و در مقابل مردم و با چنین لحنی. قرار نیست اگر ما با کشوری دوستیم یا دشمن، به آن توهین کنیم. همیشه گفتهام منِ گوینده، کارهای نیستم».
هیچ کاره ها!
شاید محمدرضا حیاتی همانطور که خودش اصرار دارد تاکید کند در سازمان صداوسیما هیچکاره باشد، اما او یکی از هویتنماهای سازمان است؛ کسی که چهار دهه است آنجا در ساختمان جام جم کار میکند و با اظهارنظرهایی از این دست بارها نشان داده که سیاستهای کهنه پدری چهلساله نتوانسته حتی بر فرزندان خود حاکم باشد.