بهرام دبیری و بی عدالتی فرهنگی
جامعه ایران در سطح وسیعی دچار بیعدالتی فرهنگی است
ایران آرت : بهرام دبیری در شرق نوشت: یکی از مهمترین مؤلفههای عدالت در جامعه امروز ایران، عدالت در آموزش و عدالت در برخورداری از مقوله فرهنگ است.
از این دریچه میتوان گفت که جامعه ایران در سطح وسیعی دچار بیعدالتی شده و همین مسئله به عمیقشدن فاصله میان آدمها انجامیده است. بیعدالتی در حوزه فرهنگ، منشأ بدفهمی و در نهایت بروز خشونتهایی است که ممکن است هیچگاه در هیچ جایی به ثبت نرسیده باشند؛ اما انسانها را میرنجانند و مانند زخمی به یادگار میمانند. در این تعریف، میان مفهوم «عدالت» و «مساوات» در زبان فارسی، تفاوتهایی وجود دارد. مساوات یک مقوله سنجشی و به بیانی دیگر، یک مفهوم فیزیکی است؛ درحالیکه عدالت مفهومی والاتر است؛ یک ضرورت و نیاز برای همه که نمیتوان آن را بر کفههای ترازو گذاشت و سنجید.
عدالت در برخورداری از مقوله فرهنگ را میتوان نیاز جامعه در برخورداری به میزان چشمگیری از ادب و هنر و شعر و موسیقی دانست. این در حالی است که در کشور ما، جز دو، سه شهر بزرگ، عمده شهرستانها و مناطق مختلف، از فضاهای فرهنگی بیبهره هستند؛ موزهای برای گنجینههای تاریخی و فرهنگی خود ندارند، سینمایی برای پخش آثار سینمایی روز کشور ندارند، گالری یا نمایشگاهی برای عرضه آثار نقاشی در آنها موجود نیست و... . غفلت از این نوع بیعدالتی در جامعه نگرانکننده است و ظاهرا کسی یا دستگاهی هم تصمیم ندارد برای آن آستین همت بالا بزند. شاید گروهی در این اندیشهاند که آسیبِ بیعدالتی در حوزه فرهنگ، کمتر از آسیبِ بیعدالتی در حوزه اقتصاد و معیشت باشد؛ اما واقعیت این است که بیعدالتی و توزیع ناعادلانه دسترسی به فرهنگ در کشور، شکاف گستردهای در میان گروههای مختلف ایجاد کرده که نتایج آن کموبیش در حال روشنشدن است.
هنر و فرهنگ برای آدمیزاد یک ضرورت است؛ موسیقی، سینما، نقاشی و... میتواند جهان آدمیان را به یکدیگر پیوند داده و صلح و برادری و مهربانی را پدیدار کند. اگر امروز در شهری امکان برگزاری کنسرت یا فراغت برخورداری از آن فراهم نباشد، فقر فرهنگی دامن نسلهای بعد را خواهد گرفت. چه میگذرد بر مردم ما که هنر ایران در بالاترین سطوحِ ممکن است؛ اما تنها درصد ناچیزی از ما، از آن بهرهمندیم؟ نمونههای خارجی فراوانی وجود دارد که در پرتوِ طرح آمایش سرزمین توانستهاند عدالت را در برخورداری و توزیع فرهنگ در سطح کشور به وجود آورند و حتی در هر شهر و روستای دورافتاده، گالریای و سالن موسیقیای دایر کردهاند تا بهرهمندی از هنر و فرهنگ، منوط به فاصله از پایتخت نباشد. نمونه آن را میتوانید در کشوری مانند آلمان ببینید که توانسته عدالت را در برخورداری از فرهنگ روستا به روستا، به جهانیان نشان دهد. ما نیز نیازمند عدالتی از این دست هستیم؛ عدالتی که در پرتوِ آن خشم و کینه و نفرت از جامعه رخت ببندد و مقوله فرهنگ، درست مانند نان و آب و سرپناه به یکی از نیازهای اصلی جامعهمان بدل شود.