سعید فلاح فر: مهارت برای خلق اثر هنری لازم است، اما کافی نیست
هنر مستلزم داشته های موثری مثل تجربه زیستی، جهان بینی شخصی، خلاقیت و... است که هیچ کدام آموختنی و قابل انتقال به غیر نیستند و البته معنای همیشگی و ثابتی هم ندارند.
ایران آرت: سعید فلاح فر : «مهارت» برای خلق اثر هنری لازم است، اما کافی نیست.
در حالی که محور اصلی در ارزشمندی «صنایع دستی» و بخش مهمی از «هنرهای سنتی» همین مهارت است. همچنان که؛ «دانستن» برای «دانائی» لازم است اما کافی نیست.
دانستن به معنی داشتن اطلاعات یا امکان دسترسی به آن، از طریق کتاب و درس و کلاس و معلم قابل انتقال و آموزش است اما دانائی مرتبتی درونی و مستلزم قوه تحلیلی و آگاهی های فردی است. همچنان که؛ «دیدن» و «بینائی» که می توانند دو مفهوم مجزا و در یک امتداد باشند.
بخش قابل توجهی از مهارت به شکل مستقل و حسب ممارست و استعداد فراگیران، آموختنی است. اما «هنر» و «زحافات» آن مستقیماً قابل آموزش یا فراگیری نیست. مهارت با تمرین و سرمشق و تکرار پیوند دارد اما هنر در معنای عالی آن، از تکرار و تکثیر و تقلید مبراست. (از همین رو تکثیر آثاری مثل چاپ دستی و عکس و... مرتبط با تکثیر خصوصیت کالایی اثر بوده و ارزش هنری آن با ادیشن و شماره نسخه یادآوری می شود. اما در مورد صنایع دستی این امر موضوعیت ندارد.) مهارت امری کوششی است و هنر نیازمند جوشش و برانگیختگی پیش از کوشش. مهارت ماهیت بیرونی دارد و هویت هنر به «احساسات درونی» یا «رابطه دو درون» وابسته است. مهارت قابل اندازه گیری یا مقایسه است اما هنر چنین نیست. مهارت معنایی پایدار و ثابت است اما هنر مفهومی سیال و متغیر دارد.
هنر مستلزم داشته های موثری مثل تجربه زیستی، جهان بینی شخصی، خلاقیت و... است که هیچ کدام آموختنی و قابل انتقال به غیر نیستند و البته معنای همیشگی و ثابتی هم ندارند. شاید با تعاریف و ابزارهای سنجش بتوان مقیاسی برای درک زمان ارائه داد اما درک زمانه، به عنوان یکی از نیازهای قطعی هنرمند، موضوع دیگری است؛ فراتر از امکان آموزش. ممکن است آموزش ها و آموزگارانی برای دستیابی به این مختصات، در هنرجویان انگیزه هایی ایجاد کنند یا کشف راه دسترسی به تجارب و منابع دست اول - و نه خود آن - را تسهیل نمایند اما هرگز نمی توانند چنین «مقاماتی» را مستقیماً منتقل یا تفویض کنند. آنچه در روابط آموزشی قابل انتقال باشد، به خلق اثر هنری منجر نخواهد شد. اگر اثری بر پایه داشته های قابل یادگیری تولید شود، تنها نشانه یک مهارت است. خواننده هایی هستند که تمام ظرائف آواز را فراگرفته اند و با بازخوانی آثار دیگران برنامه های عمومی برگزار می کنند. گاهی حتی باشکوه تر و کم اشتباه تر از اجرای اصلی. این تسلط فنی به خواندن آواز؛ مهارتی است که نمی تواند جایگزین هنر موسیقی محسوب شود. تفاوتی هست میان غزل ساختن و غزل سرودن. میان نواختن آهنگ و ساختن آهنگ. میان موسیقی و ترکیب فنی آواها. تفاوتی هست میان تولید و خلق. شاگردی که با گذراندن دوره های آموزشی به سطحی از توانایی در ساخت و ساز پرتره، طبیعت و... می رسد و اجرای تکنیکی را از مدرس فرا می گیرد، می تواند مهارت هایش را با تسلط بر ابزار، بر روی بوم به نمایش بگذارد. می تواند به خوبی یک دوربین عکاسی عمل کند. می تواند همه آموخته هایش را به کار بگیرد. می تواند در کار، شبیه آموزگارش باشد یا حتی قدمی پیشتر؛ ناکامی های فنی او را هم جبران کند. اما این مهارت هنوز با مفاهیم عالی هنر و معنای عمیق «خلق» فاصله زیادی دارد. ما عادت داریم هر کار دشوار یا ظریف، دقیق و زمان بری را منتسب به هنر کنیم. در حالی که این ویژگی های اثر، فقط مربوط به بخش مهارتی است و ارتباطی با منبع بروز هنر ندارد. همانطور که در زبان عامه از عبارات «هنر سبزی آرایی» و «هنر آشپزی» و «هنر نوازندگی» و «هنر آجرچینی» و «هنر قلمزنی» و... استفاده می شود، گاهی هر تصویر بی هویتی هم ـ تنها به دلیل ظرائف اجرایی و فنی ـ «هنر نقاشی» نامیده می شود و پدیده آورنده آن را هم هنرمند خطاب می کنند. به کسی که با روش های مرسوم و کمی تمرین در «صنعت صورت سازی و منظره سازی و پرده سازی» و... مهارتی پیدا کرده یا به کسی که حتی انتزاع و اتفاق را هم از مسیری روشمند و فنی و تقلیدی و کوششی باز تولید کرده و به چگونگی و چرایی و چیستی های آن آگاه نیست، اشتباهاً هنرمند گفته می شود. برای این تفکیک تفاوتی ندارد نتایج حاصل چقدر با اقبال عمومی یا بازار مواجه شود.
با این وجود بدیهی است که آموزش «سبک» و تعین تکلیفی اینچنین برای فراگیران تا چه حد می تواند مربوط به تقسیم بندی مهارت و هنر باشد. با این که در نهایت هر اثری با تکیه بر مهارت های فردی تولید خواهد شد اما؛ انتخاب سبک در اثر به عهده هنر است و نه مهارت. همچنین است کلیشه های آموزشی برای انتخاب و پیشنهاد و القاء موضوع که ـ به عنوان مقدمه ورود به بحث محتوا ـ بدون تسلط بر فرایند درونی و شخصی در «ایده یابی» و «ایده سازی»، نوعی تقلید و مغایر روح خلاقه هنر است.
مهارت در آموزشگاه ها به شاگردان متعدد و گاهی مشابه منتقل می شود ولی هنر زائیده تعریف و رابطه یا اتحاد میان جزئیت هنرمند با کلیت جهان هستی است. اگر چه بیان آن نیازمند برخورداری از انواع مهارت ها باشد.
مطالب بسیار دقیق و عالی بود ممنون و والبته بسیار اموزنده