بزن بزن نخبگان ایران/روزگار عجیب این مرز پرگهر
ایران آرت : محمدرضا اسدزاده در خبرآنلاین نوشت: محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم لاتاری، امروز در کامنتی نوشته است که باید به منتقد تلویزیون تودهنی میزد! و عذرخواهی کرده که چرا خویشتنداری کرده و نزده!
هادی حجازی فر، بازیگر سینما و تلویزیون هم امروز در اینستاگرامش برای کارگردان لاتاری نوشته: «به شدت ناراحتم که چرا با پشت دست نزدی توی دهن مجری پرت و بی اطلاع صبحگاهی برنامه».
تهیه کننده این فیلم هم در توئیت دیگری منتقد تلویزیون را « نفهم» خوانده است.
چند روز پیش هم مقام عالی فرماندار گلپایگان، با پرخاشگری تمام، خبرنگار را تهدید کرده بود که اگر از او عکس بگیرد، تودهنی خواهد خورد.
چند هفته پیش هم حجتالاسلام و المسلمین کاظم صدیقی، امام جمعه موقت تهران، در نمازجمعه اعلام کرد: هر کشوری بخواهد از بازرسی نظامی ایران حرف بزند، از ملت ایران تودهنی می خورد.
ماه پیش هم دانشجویان بسیجی دانشگاه امام صادق برای اکران فیلم سینمایی «من عصبانی نیستم» به سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد نامه ای نوشتند که در صورت اکران فیلم، وزیر سیلی خواهد خورد!
آبان ماه امسال نیز محسن آشوری، دبیر فدراسیون کاراته کشورمان در برخورد با یک خبرنگار ورزشی در حال مصاحبه به سمت او حمله ور شد و دو سیلی به صورت خبرنگار زد.
شاپور یاوری، مدیر عامل پتروشیمی بعد از بازی با مصطفی هاشمی، سرمربی مهرام، درگیری فیزیکی پیدا کرد و با سیلی به صورت این مربی کوبید.
قبلتر از این هم دانش آموز 14سالهای به نام «امیرحسین جاهدشیران» با سیلی معلماش در مدرسه اسلامشهر دچار تشنج و راهی بیمارستان شد.
باقی از هزاران سیلی دیگر بماند که این قصه سر دراز دارد. اینجا ایران است و روزگار عجیبی است، در این مرز پرگهر!
نکته مشترک همه «سیلی زدن»ها، این است که همگی بخشهایی از مثلا نخبگان و طبقه تحصیلکرده جامعه ایرانی هستند که حضور فعال در کانون های علمی و فرهنگی و هنری دارند.
چهار دهه است که جامعه فرهنگی ایران برای این «سیلی زدن»ها، هزینههای فراوان و گرانی داده است؛ و قریب به سه دهه است که بسیار تلاشهای علمی و عملی و فرهنگی و سیاسی شده تا جامعه ایرانی یاد بگیرد که به جای « تودهنی زدن»، باید «گفت وگو» کرد.
البته این تلاشها، نتایج بسیاری هم داشته است. آنچنانکه در تاریخ فرهنگی ما از«اکبر گنجی»ها تا «مسعود دهنمکی»ها را به این نتیجه رسانده که به جای تیزیکشیدن و چماق به دستگرفتن، می شود قلم به دست گرفت و دوربین؛ و باید با مطبوعات و سینما با جامعه پیرامونی حرف زد.
اما همواره این پرسش پیش روی ماست که کارکرد نهادهای فرهنگی و مراسم آئینی و برنامه های هنری در ایران چیست؟ مگر قرار نیست مسابقه و جشنواره برگزار کنند که فرهنگ جامعه ایرانی را بالا ببرند؟ مدرسه و دانشگاه بروند که فرهنگپروری کنند؟ نمازجمعه برگزار کنند که تعالی ببخشند؟ و.... پس «اَین تَذهبون»
سه دهه است که دولت ها آمدند و چه نامگذاریها کردند برای توسعه ایران دیروز تا امروز: سازندگی و توسعه، اصلاحات و جامعه مدنی، مهرورزی و بهار، اعتدال و امید و...
جامعه ای که نخبگانش دعوت به تودهنیزدن میکنند، چه توقعی از آینده فرهنگیاش خواهیم داشت؟ ایران دچار «بحران گفت وگو» ست. نگران آینده باشیم.
روایت باب ششم گلستان جناب سعدی چه خواندنی ست که فرمود:
با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همیکردم که جوانی در آمد و گفت درین میان کسی هست که زبان پارسی بداند؟ غالب اشارت به من کردند. گفتمش خیرست گفت پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزعست و به زبان عجم چیزی همیگوید و مفهوم ما نمیگردد گر به کرم رنجه شوی مزد یابی، باشد که وصیتی همیکند. چون به بالینش فراز شدم این میگفت:
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بس
گفتم تصور مرگ از خیال خود بدر کن وهم را بر طبیعت مستولی مگردان که فیلسوفان یونان گفتهاند مزاج ارچه مستقیم بود اعتماد بقا را نشاید و مرض گرچه هایل دلالت کلی بر هلاک نکند. اگر فرمایی طبیبی را بخوانم تا معالجت کند. دیده بر کرد و بخندید و گفت:
دست بر هم زند طبیب ظریف
چون حرف بیند اوفتاد حریف
خانه از پای بند ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
پیرمردی ز نزع مینالید
پیر زن صندلش همی مالید
چون مخبط شد اعتدال مزاج
نه عزیمت اثر کند نه علاج