«اوبی وان کنوبی»؛ بازگشت به دنیای «جنگ ستارگان»
ایوان مکگرگور و هیدن کریستنسن درمورد سریال «اوبی وان کنوبی» مجوز بیشتری داشتند تا آنچه را باید برای کنوبی و دارت ویدر اتفاق بیفتد، بررسی کنند.
ایران آرت: ونیتی فر / ترجمه: علی افتخاری
همه تا حدی نسخه جوانتر خود را مکرر به خاطر میآورند، اما همه این امکان را ندارند که جوانی خود را بهواسطه جلوههای تصویری عظیمی ببینند که لوکاسفیلم برای تولید مجموعههای تلویزیونی «جنگ ستارگان» به کار میگیرد. این همان موقعیتی است که ایوان مکگرگور خود را در آن یافت – خودش، دههها جوانتر، در نقشی که حالا در میانسالی در سریال جدید «اوبی وان کنوبی» (Obi-Wan Kenobi) تکرار کرده است.
این اتفاق در اواخر تصویربرداری اولیه روی داد، وقتی او در دکور مجازی سریال در حال ضبط مصاحبهای برای یک مستند پشت صحنه بود. مکگرگور به یاد میآورد: «آنها خط داستانی شخصیت اوبی وان کنوبی را که حدوداً پنج دقیقه بود، نمایش دادند.» آن تصاویر از «تهدید شبح» (۱۹۹۹) تا «حمله کلونها» (۲۰۰۲) و «انتقام سیت» (۲۰۰۵) را دربر میگرفت. بازیگر ۵۱ ساله اسکاتلندی ادامه میدهد: «آن فیلم همچنین شامل تصاویری از الک گینس و خط داستانی او در نقش اوبی وان کنوبی در سهگانه اول “جنگ ستارگان” بود که بهترین کنوبی است؛ و دیدن خودم در جوانی که پا در کفش او کردم و حالا که بعد از سالها بار دیگر آن نقش را بازی کردم، معنای خاصی برای من داشت. بسیار جالب بود. کاملاً یک تمرین بازیگری و کاوش شخصیت و پا به سن گذاشتن بود.»
چهره دیگری از گذشته مکگرگور که احساسات او را برانگیخت، همبازی قدیمی او هیدن کریستنسن بود که او نیز در سریال جدید دیزنی پلاس که از ۲۷ مه ۲۰۲۲ پخش میشود، نقش آناکین اسکای واکر را تکرار کرده است – یا حداقل بخشهایی از او که همچنان در تابوت مکانیکی دارت ویدر، زنده است.
در پایان «انتقام سیت»، آخرین باری که اوبی وان با آناکین مواجه شد، جوانی که زمانی شاگرد او بود، به «طرف تاریک» کشیده شد. دو دوست قدیمی در دنیای گدازهای موستافار با هم درگیر شدند و آناکین شکست خورد، تکهپاره شد و در اثر سوختگی، شکل طبیعی خود را از دست داد. ما میدانیم در «جنگ ستارگان» اصلی در ۱۹۷۷، آنها بار دیگر در آخرین دوئل خود، با شمشیر نوری (یا لایت سِیبر) با هم روبرو شدند، اما دبورا چاو، کارگردان و یکی از تهیهکنندگان اجرایی «اوبی وان کنوبی» معتقد بود سریال جدید باید آنچه ممکن است در تقریباً دو دهه فاصله زمانی بین وقایع دو سهگانه اول «جنگ ستارگان» روی داده باشد، وقتی کنوبی در صحرا پنهان شده و ویدر کهکشان را به وحشت انداخته است، بررسی کند.
کریستنسن میگوید: «این شخصیتها مثل برادر همدیگر را دوست دارند. فکر میکنم به همین دلیل است که نبرد آنها در موستافار بسیار تراژیک است، چون شما آن رابطه را درک میکنید و گذشته آنها را میدانید. میدانید در حال تماشای برادرانی هستید که تا سر حد مرگ مبارزه میکنند. آن حس عاطفی ادامه دارد و خط داستانی به این سریال راه پیدا کرده است.»
به گزارش نماوا، تعداد کمی از ما یک دوست دوران کودکی داریم که حالا جنگسالاری بیرحم باشد، اما همه دوستانی دارند که دیگر آنها را نمیبینند. شاید آشکارا دعوا کرده باشیم، یا صرفاً آنقدر با هم مخالف باشیم که دیگر نتوانیم همدیگر را بشناسیم، حتی اگر هنوز از دور همدیگر را دوست داشته باشیم. این عناصر انسانی مرتبطی است که چاو در این دو کهنالگوی کیهانی میدید. او میگوید: «واقعاً سعی کردم به آن بهعنوان یک داستان شخصیت نگاه کنم. چه کسی برای این شخصیت مهم است؟ چه کسی در گذشته او مهم بوده و چه کسی در آینده او مهم خواهد بود؟ خیلی زیاد نبود؛ بنابراین گفتیم بیاییم ویدر را بیرون بیاوریم تا تماشاگران را به وحشت بیندازیم.»
گذشته خود بازیگران، بهطور طبیعی در الحاق مجدد همتایان داستانی آنها نقش داشت. مکگرگور میگوید: «بودن با هیدن انجام همه این کارها را بسیار عالی و ساده کرد، چون ما خیلی چیزها را با هم پشت سر گذاشتیم. ما در استرالیا بودیم – خیلی از مردم نمیدانند، اما قسمتهای دوم و سوم پیشدرآمد “جنگ ستارگان” را در دکورهایی در سیدنی فیلمبرداری کردیم. خیلی از خانه دور بودیم، آن طرف دنیا بودیم. او خیلی جوان بود و من کمی دلتنگ بودم.»
بنابراین یک پیوند برادری طبیعی نیز بین بازیگران شکل گرفت که دقیقاً بازتاب پیوند کنوبی و ویدر نبود (هیچیک از بازیگران هرگز سعی نکردند دیگری را تکهپاره کنند)، اما عمیق بود.
مکگرگور میگوید: «من واقعاً هیدن را دوست دارم؛ هرگز با او قهر نکردم، اما مدت زیادی او را ندیدم. گهگاه میشنیدم که کسی او را دیده است و ما بهندرت در تماس بودیم، شاید هرچند وقت یکبار، اما وقتی کار روی سریال را تازه شروع کرده بودیم، صحبتهایی مطرح شد که میخواهیم ویدر را در خط داستانی داشته باشیم و قرار شد با هیدن درمورد آن صحبت کنیم.»
مکگرگور که یکی از تهیهکنندگان سریال «اوبی وان کنوبی» است، خیالش راحت شد، چون مدتها به نظر میرسید شاید او بدون دوست قدیمیاش به کهکشان بازگردد.
یک لحظه خاص در ذهن هر دوی آنها نقش بسته است: یک مراسم امضا در هالیوود. این را پیشدرآمدی برای الحاق مجدد رسمی آنها در دنیای «جنگ ستارگان» در نظر بگیرید. پسازآن بود که بالاخره رسماً اعلام شد مکگرگور بار دیگر نقش کنوبی را بازی خواهد کرد و البته قبل از آن لوکاسفیلم مطمئن شد ویدر را نیز باید برای سریال زنده کند.
کریستنسن خارج از تورنتو مزرعهای دارد و مکگرگور بیشتر در لس آنجلس زندگی میکند، بنابراین خیلی کم پیش میآید راه آنها با هم یکی شود. وقتی هم که اتفاق افتاد، خیلی گذرا بود. کریستنسن ۴۱ ساله که متولد ونکوور است، میگوید: «من و ایوان پیوندی خاص با هم داریم، قطعاً به دلیل زمانی که در فیلمهای پیشدرآمد با هم گذراندیم و همینطور به خاطر شخصیتهایی که بازی میکنیم و رابطه آنها، اما مدتی بود همدیگر را ندیده بودیم. ما در آن مراسم امضا همدیگر را دیدیم، اما واقعاً فرصت زیادی برای گپ زدن نداشتیم.»
مکگرگور یک فضای تقریباً کارخانهای را توصیف میکند: یک اتاق بزرگ؛ همهجا پر از میز و کلی عکس و یادگاری برای امضا؛ یک برنامه سفت و سخت. مکگرگور به یاد میآورد: «دائم در حال امضا کردن بودم و داشتم میرفتم که هیدن وارد شد. قرار بود بعد از من امضا کند. ۱۲ سال بود او را ندیده بودم. از دیدنش خیلی خوشحال شدم.»
دیدار دوباره آنها آزارنده نبود، اما بارِ احساسی داشت. مکگرگور درحالیکه همچنان به دنبال یافتن کلمات مناسب است، به یاد میآورد: «سخت بود آن را خلاصه کنم. خیلی چیزها در زندگی ما اتفاق افتاد و… متوجه شدم یک فرد مهم در مقابل من ایستاده است، یک فرد مهم در زندگی من.»
در آن زمان شایعات قدیمی بالاخره به پایان رسیده بود و کریستنسن شنیده بود مکگرگور رسماً قرار است نقش کنوبی را تکرار کند. مکگرگور میگوید: «کمی درمورد آن صحبت کردیم، نه خیلی زیاد، اما صحبت کردیم. توانستم به او بگویم که قرار است این کار را انجام دهم. حضور شخصیت ویدر و او در سریال هنوز قطعی نشده بود. هنوز کاملاً آنجا نبودیم. اینطور نبود که او درمورد این مسئله بحث کند.»
و بعد دوباره خداحافظی کردند.
فقط روزهای خوب جوانی و ماجراجویی در استرالیا نبود که آنها را به هم پیوند میداد. مکگرگور و کریستنسن دوران سختی را نیز با هم تجربه کردند. «جنگ ستارگان» طرفداران زیاد و پر سر و صدایی دارد و برخی از آن هواداران میتوانند حتی گاهی بیرحم باشند. (احمد بست که نقش جار جار بینکس موجود بیگانه کمیک را در پیشدرآمد «جنگ ستارگان» بازی کرد، آشکارا درباره ضربه روحی و روانی که متحمل شد صحبت کرد.) فیلمها فروش خوبی داشتند، اما منتقدان سینما نسبت پیشدرآمدها گذشت نداشتند – هرچند برخی از منتقدان حالا شروع به ارزیابی مجدد این سهگانه کردهاند، بهویژه آنها که با فیلمها بزرگ شدهاند و وارد بحث شدهاند.
مکگرگور اذعان میکند: «وقتی سهگانه دوم “جنگ ستارگان” بیرون آمد، شرایط آسان نبود، چون خیلی از آنها استقبال نشد. در آن زمان، واکنش منتقدان، وحشتناک بود. من نقدها را نمیخوانم، اما تعدادی از آنها را برای من تعریف کردند و فقط میتوانم بگویم منتقدان آن سه فیلم را که من بازی کردم تحسین نکردند. برای ما سخت بود چون کار کردن در آن فیلمها یک تصمیم بزرگ بود. رویدادهای بزرگی بودند. روبرو شدن با آن برای همه ما خیلی سخت بود، بخصوص که میدانستیم باید چند کار دیگر نیز انجام دهیم.»
شرایط برای آنها که پا جای پای ویدر گذاشتند، بدتر از بقیه بود – حتی برای جیک لوید، بازیگر کودک که در «تهدید شبح» نقش آناکین بسیار کوچک را بازی کرد. بعد وقتی کریستنسن با «حمله کلونها» و «انتقام سیت»، وارد پروژه شد، او نیز این قضاوتها را تحمل کرد. در دنیای واقعی هیچ راهی برای دفاع از خود ندارید.
نه این که پیشدرآمدها بیعیب و نقص بودند. (نکته اینجاست که سهگانه اصلی نیز منتقدانی دارد و در سالهای اخیر هر فیلم «جنگ ستارگان»، موافقان و مخالفان فراوانی داشته است که درگیر تقابلی بیپایان در میدان نبرد رسانههای اجتماعی هستند.) اما درباره سریال جدید «اوبی وان کنوبی»، مکگرگور و کریستنسن هر دو مجوز بیشتری داشتند تا آنچه را باید برای کنوبی و ویدر اتفاق بیفتد، بررسی کنند. هر زمان که موردی را نادرست تشخیص میدادند، صحبت میکردند – حالا هر دوی آنها کاملاً با نحوه واکنش احتمالی طرفداران هماهنگ هستند.
چاو میگوید: «آنها مدتها با این شخصیتها در بین مردم زندگی کردند. داشتن ایوان و هیدن بهعنوان نوعی آزمون تورنسل بسیار مفید بود، چون میدانند شخصیتشان چه زمان مشکل دارد. کاملاً آن را احساس میکنند؛ بنابراین، حضورشان برای هدایت آنها بسیار مفید بود.»
وقتی چاو مسئولیت کارگردانی «اوبی وان کنوبی» را بر عهده گرفت، شخصاً با کریستنسن در خانه او در کانادا دیدار کرد تا درباره احتمال بازگشت او در نقش ویدر صحبت کند. کریستنسن میگوید: «بلافاصله از این احتمال بسیار هیجانزده شدم.» او با خنده ادامه میدهد: «دبورا که خودش هم اهل تورنتو است، به مزرعه من آمد. برای او یک سفر خیلی طولانی نبود.»
بنابراین، این دو کانادایی در اتاق نشیمن خانه کشاورزی کریستنسن دور آتش نشستند، چای زنجبیل خانگی خوردند و درباره مردی صحبت کردند که رنج او ابدی است. تا آن زمان، کریستنسن فکر میکرد دوران حضورش در کهکشان به پایان رسیده است. او میگوید: «واقعاً از این که دوباره یک طرفدار شده بودم و مثل بقیه از تماشای تمام کارهای جدید “جنگ ستارگان” لذت میبردم، اما بهنوعی دلم هم برای آن تنگ شده بود. ویدر شخصیتی است که خیلی به او اهمیت میدهم و زندگی من را از بسیاری جهات تعریف میکند. به نظر یک فرصت واقعاً هیجانانگیز بود که برگردم و بیشتر با او کار کنم و شخصیتش را کمی بیشتر نمایان کنم.»
هنوز باید کارهای بیشتری انجام میشد. مجموعه «اوبی وان کنوبی» به شکلگیری ادامه داد، لوکاسفیلم با دقت تصمیم برای بازگرداندن ویدر را ارزیابی کرد و در یک مقطع، بازنویسیها در لحظه آخر، شروع تولید را به تعویق انداخت.
اما دفعه بعد که کریستنسن بعد از برخورد زودگذر خود با مکگرگور، او را دید، هر دو میدانستند با هم به کهکشان بازمیگردند. یک روز، اوبی وان کنوبی و آناکین اسکای واکر روی صخرهای مشرف به اقیانوس آرام با هم قدم زدند و هیچکس متوجه آنها نشد. کریستنسن میگوید: «ما به خاطر کووید ماسک زده بودیم و کلاههای بیسبال به سر داشتیم.»
سریال «اوبی وان کنوبی» در مرحله پیشتولید بود و قرار بود بهزودی تصویربرداری آغاز شود. دو بازیگر حرفهای زیادی برای گفتن داشتند. مکگرگور میگوید: «ما در خیابان اوشن در سانتا مونیکا همدیگر را دیدیم. یک پارک بزرگ و طولانی بود که در کل مسیر امتداد داشت. سالها بود همدیگر را درست و حسابی ندیده بودیم. ما در فضای باز بودیم و اوج کووید بود، بنابراین ماسک داشتیم. من فقط چشمان او را میدیدم، اما خیلی عالی بود. انگار زمان بین ما نگذشته بود.»
کریستنسن به یاد میآورد: «خوب بود دوباره با دوستم که برای من خیلی اهمیت دارد ارتباط برقرار کردم. یکی از برکات این پروژه بود؛ دوباره ما را به هم رساند و این چیز زیبایی است.»
آنها همچنین احساسات پرشوری درمورد سرنوشت شخصیتهای خود داشتند. مکگرگور میخواست روی چیزهایی تمرکز کند که کنوبیِ تبعیدی از دست داده است و این به معنای مرور همه چیزهایی بود که او قبلاً داشت. مکگرگور میگوید: «ما او را بهعنوان پاداوان، بهعنوان یک جدای کارآموز و در حال تبدیلشدن به یکی از رهبران جدای دیدهایم. داستان سریال جدید ۱۰ سال پس از پایان اپیزود سوم میگذرد، زمانی که جدایها کاملاً از بین رفتهاند. اوبی وان ۱۰ سال را در خفا گذرانده است.»
کنوبی از جهاتی مانند ویدر متلاشی شده است. مکگرگور میگوید: «ایمان او مورد حمله قرار گرفت و از بین رفت. تمام افرادی که او میشناخت یا مردهاند یا پنهان شدهاند؛ از او دور شدهاند. در عین حال، کنوبی به خاطر اتفاقی که برای آناکین افتاد یک گناه بزرگ را به دوش میکشد، این که او آناکین را از دست داد و شاگرد سابقش به طرف تاریک کشیده شد. او استاد آناکین بود، اما او را نجات نداد یا نتوانست نجات دهد. کنوبی وزن زیادی روی روح خود احساس میکند. او تسلیم شده است، احساس میکند شکست خورده و از پا درآمده است. این نکته دوستداشتنی درمورد سریال بود، این که از چنین نقطهای شروع کنم و ببینم: وقتی به حضور او نیاز است چگونه با آن مواجه میشود؟»
تنها فردی که بهطور کامل از زندگی کنوبی غایب نیست، ویدر است که حالا بهعنوان نیروی مستبد امپراتور بر کهکشان تسلط دارد. کریستنسن میگوید: «هیجانانگیزتر از بقیه موارد برای من، ایده کشف تجربه دارت ویدر بودن بود. میخواستم این احساس قدرت را منتقل کنم، احساسی که در عین حال با زندانی بودن همراه است. ویدر این قدرت و این آسیبپذیری را دارد و فکر میکنم این فضای جالبی برای کند و کاو است.»
ویدر رنج میکشد. درد او همیشگی است و نقطه کانونی آن رنج، دوست سابقی است که او را به خاطر این رنج سرزنش میکند. وقتی این دو بازیگر درنهایت بار دیگر در کنار هم قرار گرفتند، مکگرگور جنگ واقعی را احساس کرد.
سریال «اوبی وان کنوبی» برای او واقعی به نظر میرسید، درحالیکه پیشدرآمدها اینطور نبودند. شاید به این دلیل که بسیاری از فیلمهای قبلی روی پردههای سبز خلق شدند و هر چیز دیگر فقط در تخیل بازیگر بود. او درباره پیشدرآمدها میگوید: «من باید با سربازان کلون کار میکردم، اما خیلی از آنها حاصل تصاویر کامپیوتری بودند، بسیاری از سربازان آنجا نبودند، اما در این سریال ما استورمتروپرها را داریم و برای اولین بار صحنهای داشتم که در آن به چشمهای یک استورمتروپر نگاه میکنم.»
او میگوید این میتواند هراسانگیز باشد و این احساس زمانی تشدید شد که او و کریستنسن بالاخره رودرروی هم قرار گرفتند.
اولین چیزی که مکگرگور به یاد میآورد، حس تحسین او نسبت به دوست واقعیاش بود. او میگوید: «نمیتوانید هیجان گروه را وقتی هیدن برای اولین بار سر صحنه آمد، تصور کنید. مدتی بود مشغول تصویربرداری بودیم و یک روند کاری عادی داشتیم. بعد یک روز سر صحنه آمدم و دیدم خیلی شلوغ است. به این خاطر بود که هیدن داشت میآمد. عشق مطلق گروه به او را واقعاً حس میکردید. کاملاً تأثیرگذار بود، همینطور صحنههایی که با هم در سریال بازی میکردیم… یک نکته باورنکردنی در بازی او بود. بسیار احساساتی شدم.»
یکی از آن احساسات، وحشت بود.
مکگرگور میگوید: «در اولین لحظهام با او برای بازی آماده میشدیم و در صحنه بودیم، اما او در آن لحظه کلاهخود خود را نگذاشته بود. داشتم خودم را آماده میکردم و بعد دستور حرکت دادند. وارد صحنه شدم و دیدم دارت ویدر لعنتی به سمت من میآید! مثل یک بچه شش ساله ترسیده بودم. لرزش بدنم را حس میکردم، چون ما با آن تصویر، با آن چشمهای پشت کلاهخود، بزرگ شدیم.»
او اضافه میکند: «لحظهای دیوانهوار بود. فکر نمیکنم هیچوقت قبلاً چنین چیزی را سر صحنه فیلمبرداری تجربه کرده باشم، جایی که واقعی نبودن را نپذیرم… خوب، نه، این حرف درست نیست.» مکگرگور در فیلم «ماهی بزرگ» (۲۰۰۳) در کنار یک شیر بزرگ ظاهر شد. «آن شیر ۳۰ سانت پشت سر من غرش کرد و انگار به بدنم دستور داد گورم را از آنجا گم کنم. بههرحال… گمان میکنم حسی مشابه بود.»
کریستنسن مشتاق است طرفداران «جنگ ستارگان» بیشتر از این رویارویی بدانند. شخصیتهایی که زمانی بهاندازه کنوبی و ویدر به هم اهمیت میدادند، نقاط ضعف همدیگر را نیز میدانند. این عشق دیرینه به هم بهاندازه شمشیرهای نوری که آنها به کار میبرند مرگبار است.