سعید پورصمیمی، کتایون ریاحی، تعرض جنسی، آزار جنسی، لادن طباطبایی، ترانه علیدوستی
رسانه اصولگرا و نام بردن از سعید پورصمیمی و کتایون ریاحی !/ جنبش می تو ایران، صفحه ۸۰۰ زن و چند روایت تازه
تا امروز معمولن رسانه های رسمی نامی از متهمان به آزارگر جنسی نمی آورند اما در اتفاقی نو ظهور روزنامه فرهیختگان، رسانه رسمی دانشگاه آزاد اسلامی، با نام اوردن از سعید پورصمیمی روندی نو را کلید زده است.
ایران آرت: مجتبی اردشیری در فرهیختگان، روزنامه دانشگاه آزاد اسلامی نوشت: جنبش «میتو» در ایران وارد فاز جدیدی شده است.
درست در روزی که سعید پورصمیمی جلوی دوربین دهها خبرنگار، در مراسم فرش قرمز کن، حضوری باانرژی را به ثبت رساند، کتایون ریاحی با انتشار پستی اعلام کرد که از سوی این بازیگر مورد آزار و اذیت قرار گرفته است.
ریاحی که یکی از کمحاشیهترین بازیگران سالیان اخیر سینما و تلویزیون کشورمان است، اعلام کرد 25 سال پیش و درست در زمانی که پورصمیمی عهدهدار سمتی در خانه سینما بوده، به وی تعرض کرده و وی در تمام این سالها حرفی نزده است. اظهارات ریاحی بعد از تایید حرفهایش توسط لادن طباطبایی از قالب یک ادعا فراتر رفت. بهخصوص که طباطبایی گفت شبیه چنین اتفاقی برای من افتاده است.
به نظر میرسید انتشار این ادعای ریاحی سبب شد تا آتش زیر خاکستر این جنبش، دوباره شراره بگیرد؛ اینبار اما برای کسی که کمتر کسی انتظار نسبت دادن این اتهام را به او داشت. کسی که با رفتارهای خود روی فرش قرمز کن، تحسین بسیاری از منتقدان و اهالی رسانه را به خود معطوف کرد. پورصمیمی در تمام این سالها بدون هیچ حاشیهای، مقتدرانه مسیر خود را پیش رفته و نقشآفرینیهای ممتازی را تجربه کرده است.
به نظر میرسد فضای جدیدی شکل گرفته که بیپروا اتهاماتی در فضای سینمای ایران مطرح میشود و البته که این جنس تهمتزنیها مخالفانی را هم دارد.
حمید فرخنژاد در اعتراض به این جنس اتهامزنی در جنبش میتو ایرانی، در استوری اینستاگرامش نوشت: «متهم با محکوم تفاوت دارد، هر حرکتی اگر قانونمند نباشد منجر به فساد میشود، اینکه هرکس بتواند نام شخصی را بدون اثبات جرم و بدون داشتن شرایط دفاع، رسانهای کند از ضعفهای حرکتی است که میتوانست مثبت باشد، این نوع عملکرد باعث رواج باجگیری و صدمه به اصل هدفی میشود که برای امنیت جامعه ما و در همه زمینههای شغلی لازم است، لطفا هوشیارتر عمل کنید تا این حرکت تبدیل به تفریح بیماران جنسی و باجگیران فضای مجازی نشود، قانون را محور قرار بدهیم اگر قصدمان تبلیغ و یادآوری خود فراموششدهمان و احیانا باجخواهی نیست.»
پانتهآ بهرام، بازیگر سینما و تلویزیون هم در صفحه اینستاگرامش ویدئویی درباره جنبش میتو ایرانی، منتشر کرد و درباره اعتراضش به رفتارهای اخیر برخی هنرمندان گفت: «من به یک بخش این حرکت در روزهای گذشته بهشدت معترض هستم و احساس میکنم جنبشی که داریم درحال بدل شدن به ضد خودش است. من متوجه نمیشوم اسم بردن از آدمها به شکل واضح و رودررو چه کمکی به جنبش ما خواهد کرد. قرار نیست چون آزار دیدیم آزار بدهیم، قرار نیست شبیه آدمهای انتقامجو عمل کنیم. ما قرار نیست روان دیگران را اعدام کنیم چون خودمان آسیب دیدیم. از ابتدا هم قرار این نبود. ما میخواستیم جلوی این اتفاقات را بگیریم. اسم بردن از آدمها نهتنها کمکی به ماجرا نمیکند بلکه ما بهجای همکاری، شبیه آدمهایی میشویم که داریم مقابله میکنیم. خواهشم این است که ماجرا را شخصی نکنید و بگذارید به شکل خصوصیتری مشکلاتمان را حل کنیم.»
اما آنچه در این گزارش بهدنبال آن هستیم، این است که این ادعاهای جدید که طی هفتههای گذشته اعلام رسانهای شده و احتمالا طی روزها و هفتههای آینده نیز تداوم مییابد، با چه قصد و منظوری منتشر میشود؟ اینکه این ادعاها قرار است در جایی مطرح شوند و مجازاتی درنظر گرفته شود یا به همین اعلام رسانهای محدود میشود.
تقریبا در تمامی این ادعاها، فردی که از وی در قامت متعرض نام برده شده، سکوت کرده و از دیگر سو محدودیتی هم برای فعالیتهای وی درنظر گرفته نمیشود. تداوم این روند سبب میشود با این پرسش مواجه شویم که این اقرارها و اعترافها قرار است به کجا ختم شود و اینکه تنها یک نام برده و ادعایی مطرح شود، چنانکه تا امروز نتوانسته گرهای را باز کند، در ادامه نیز اتفاقی را رقم نخواهد زد.
چرا متجاوزان جسور میشوند؟
با یکی از زنان هنرمند موافق این جنبش همصحبت میشویم. کسی که معتقد است اعلام این جنایت، اثرات بسیار مفیدی به نسبت نگفتن آن دارد. این خانم هنرمند میافزاید: «فرهنگ بومی ما، همواره این هنجار را در ما تبدیل به عادت کرده که اگر از یک فساد یا خبر بد شخصی رونمایی کنیم، انگشتنما میشویم و محدودیتهای بسیاری برای ما رقم میخورد. شما ببینید در طول چند دهه قبل برای چه خانمهایی، چه اتفاقهایی افتاد که یا مجبور به ترک وطن شدند یا اجازه فعالیتهای عادی به آنها داده نشد.» وی ادامه میدهد: «در سینما مانند بسیاری از مشاغل دیگر، جنایتی رقم میخورد و تعرضی رخ میدهد. یک خانم بازیگر به چه دلیلی باید این تعرض را تا مادامالعمر در سینه خود محفوظ نگه داشته و آن را اعلام رسانهای نکند؟ مگر جز این است که با این کار، حاشیه امن بسیار مناسبی را برای فعالیتهای قبیحانه فرد متجاوز فراهم میکند؟ حداقل کار ممکن این است که جامعه را از وجود چنین بیاخلاقیهایی آگاه میکند تا به این ترتیب مابقی هنرجویان و دخترانی که میخواهند وارد این حرفه شوند، متوجه باشند که در تعامل با آن فرد، اقدامات ایمنی را رعایت کنند.» این هنرمند میافزاید: «در هالیوود، خانمهای بازیگر و غیربازیگر، ادعاهایی را علیه یک سلبریتی مطرح میکنند. حداقل تاثیر این اعتراف آن است که کمپانیها حواس خود را جمع میکنند تا کمترین همکاری را با آن چهره داشته باشند؛ چراکه نمیخواهند فیلمشان در گیشه، فروشی نکند. آن بازیگر هم وقتی با این محدودیت مواجه میشود، زبان به اعتراف باز میکند و تحت فشارهای رسانهای و کمپانیهای فیلمساز، اعتراف میکند که دست به چنین جنایتی زده است. آنوقت برای او دادگاه تشکیل میشود و باقی قضایا. در چنین گردشی است که میبینیم تهیهکننده و سرمایهگذار بانفوذی مانند واینستین، بهراحتی از گردونه هالیوود حذف میشود، آنوقت ما اینجا در ایران، وقتی اعتراف به چنین جنایتهایی میکنیم، چه اتفاقی رخ میدهد؟»
این خانم هنرمند ادامه میدهد: «بازیگر مردی که متهم به تعرض شده، سکوت میکند تا بعد از یک مدت کوتاه، آبها از آسیاب بیفتد و انگار نه انگار که آبرویی رفته و حیثیتی لگدمال شده است. نه کسی از وی توضیحی میخواهد و نه محدودیتی برای او و فعالیتهایش درنظر گرفته میشود. بعد هم یک فردی میآید و میگوید که اگر واقعا در حق این زنان تعرضی رخ داده، چرا همان زمان فریاد نکشیدند. انگار جامعه ما و تابوهای آن را نمیشناسد.» البته که حرفهای این هنرمند، تاحدودی منطقی به نظر میرسد. در تمام این مدت که زنانی علیه تعرض در حق خود، زبان به شکوه سر دادهاند، هیچ بازیگری به خود این اجازه را نداده که در اینباره سخنی بگوید و بدتر از آن، دستگاههای ذیربطی است که دربرابر این اعلام عمومی واکنشی نشان نداده و فرد متهم را برای بازجویی و تنویر افکار عمومی فرا نمیخوانند.
وقتی مدرکی نیست، چه شکایتی بکنیم
خانم هنرمند دیگری که موافق به راهانداختن این جنبش است، ضمن تایید عدمواکنش برخی دستگاههای ذیربط به ما میگوید: «اعلام میشود تا زمانی که شکایتی رسمی علیه یک فرد ارائه نشود، اجازه ورود به یک پرونده داده نمیشود. در اینجا سه مساله بسیار مهم وجود دارد:
اول آنکه یک زن هنرمند که شناختهشده است و تمام ایران و شاید هم فارسیزبانان تمام دنیا که او را بهواسطه فعالیتهایش میشناسند، وقتی در یک تریبون اجتماعی اعلام میکند که توسط مردی مورد تعرض قرار گرفته است، یعنی دارد آبرو، شرف، اعتبار و آینده کاری خود را گرو میگذارد که زبان به چنین جنایتی باز میکند. او چون دیگر نمیتواند جلوی تخریب و خودخوریهای درونی خود را بگیرد، بهناچار لب به اعتراف باز کرده است و وقتی چنین کاری انجام میدهد، چرا نباید ادعای او را جدی گرفت و تا آخر ماجرا او را یاری نکرد؟
دوم هم آنکه میگویند شکایت کنید و گاهی هم آمار میدهند که تاکنون هیچ شکایت رسمی در اینباره صورت نگرفته است. سوال من این است که وقتی شکایت میکنیم، چه اتفاقی رخ میدهد؟ مانند هر شکایتی، باید سند و مدرک رو کنیم دیگر؟ برای جنایتی که سالها و دههها قبل رخ داده، چگونه میتوان مدرک جمع کرد؟ وقتی درمورد یک بازیگر یا هنرمند مرد، ادعاهای متواتر وجود دارد و چند هنرمند زن اعتراف کردهاند که از سوی وی مورد تعرض قرار گرفتهاند، آیا این مدرک کمی است؟ مثلا وقتی بزهی در جامعه اتفاق میافتد و طی آن، مالباختگان یا قربانیان اعلام میکنند که به این شیوه مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند، آیا پلیس بهدنبال آن جانی یا متهم نمیرود؟ پس چرا وقتی اینجا دهها فرد اعلام میکنند که فلان فرد مشخص به آنها تعرض کرده، کسی سراغ آن هنرمند مرد نمیرود؟
نکته سوم که شاید بهنوعی از دو نکته دیگر مهمتر است هم آنکه وقتی یک بازیگر، با هر نوع کارنامه و فعالیتی که تاکنون داشته، از بابت ظلمی که به او روا داشته شده و حریم خصوصی وی را خدشهدار کرده است، اینچنین زبان به فریاد میگشاید، چرا هیچ فرد و نهادی قدم پیش نمیگذارد که خانم، چه اتفاقی افتاده؟ مگر این مملکت خانه سینما، سازمان سینمایی، وزارت ارشاد، قوه قضائیه و دهها نهاد ذیربط با این مساله ندارد؟ چرا همه منتظر هستند که شکایتی رسمی در اینباره تنظیم شود؟ مگر وقتی آقای رویگری از آسایشگاه کهریزک فلان پیام را منتشر میکند، نمایندگان و افراد مختلف به او مراجعه نمیکنند؟ پس چگونه است که وقتی صدای تظلمخواهی یک هنرمند زن بلند میشود، نهاد و سازمانی، نمایندهای نمیفرستد تا ببیند درد این زن چیست و چرا باید با چنین سابقهای، با بیان چنین اظهاراتی، همهچیزش را نادیده بگیرد و اینچنین خود را به سوژه نخست رسانهها تبدیل کند، آنهم درمورد این مساله مهم که در تمام جهان بهعنوان اصلیترین خطقرمز هر خانمی شناخته میشود.»
صحبتهای این هنرمند البته که بسیار مهم و چالشهای طرحشده در آن نیز قابلتامل است، باید به این نکته مهم اشاره کرد که تاکنون تنها صحبتها و بهقولی، اعترافهای هنرمندان زن، رسانهای شده و دیگر جامعه رسانهای کشور مطلع نیست که بعد از انتشار این اعترافها، چه رجوعهایی به آن فرد شده است. اینکه ادعا میشود هیچ فرد و سازمانی برای پیگیری ماجرا ورود نکرده، به احتمال فراوان صحت ندارد؛ چراکه در مراحل بعدی بهواسطه عدم بروز حواشی گستردهتر و اینکه کار باید در آرامش پیش برود، از رسانهای شدن پیگیریها ممانعت به عمل میآید. ضمن آنکه برای پیگیری این امور شورایی متشکل از زنان هنرمند تشکیل شده است که این زنان با ارتباط گرفتن نهادهای مختلف پیگیریهای حقوقی و اجتماعی لازم را به عمل خواهند آورد و بسیار بعید است که کار در همان مرحله اعتراف محدود مانده و گسترش پیدا نکند.
آیا باید تمام حق را به زنان قربانی داد؟
فرهیختگان ادامه می دهد: در اینکه در برابر هرگونه ظلم رخداده، باید طرف مظلوم را گرفت و نسبت به احقاق حقوق حقه او تمام تلاشها را بهکار بست، جای هیچگونه تردیدی نیست. اما درمورد این مساله بخصوص، همانگونه که اعترافهای قربانیان رسانهای شده، باید حرفهای متهمان نیز شنیده شده و آنزمان نسبت به داوری عادلانه اقدام کرد.
اینکه یکطرف ادعایی داشته باشد و حال بهواسطه همان ادعا و بدون اینکه ابعاد و زوایای آن جرم مشخص شود، تصمیم قطعی و نهایی گرفته شود، چندان منطقی و عقلانی نیست. چنانکه وقتی در هالیوود، جرمی از ایندست رخ داده و قربانیان نسبت به یک اتفاق واکنش نشان میدهند، تا زمانی که فرد متهم زبان به اعتراف باز نکند، حکم قطعی در رسانهها و البته افکار عمومی منتشر نمیشود.
در اینجا اما احساس میشود که کار در یک گلوگاه گیر کرده است و آن اینکه وقتی ادعایی مطرح میشود، دیگر زوایای آن اعلام رسانهای نمیشود و به این ترتیب، جریان به وقوع نمیپیوندد. به همین دلیل وقتی هنرمندانی از جرم رخدادهشده اعتراض میکنند، اینطور وانمود میشود که کار به همین رمزگشایی محدود شده و دیگر قرار نیست پس از این، اتفاقی رقم بخورد و به همین دلیل این رویه برای مخاطبان ایرانی به یک عادت تبدیل شده است.
مشخص است در چنین فضایی، اهرمهای پیشرونده بهخوبی کارایی خود را نشان نداده و در موضعی این کار به یک ناهنجاری تبدیل شود که یک فرد قربانی با این پیشفرض که این همه زن متنفذ و مشهور، زبان به اعتراف باز کردند و اتفاقی رخ نداد، پس گفتن حقیقت از جانب من هم اتفاقی را رقم نخواهد زد و گشایشی در کار حاصل نخواهد شد. در چنین فضایی خواستههای بحق قربانی، ناخودآگاه سرکوب شده و عطای رمزگشایی و اعتراف را به لقای آن میبخشد.
بنابراین در شرایط کنونی که این رویه دارد تبدیل به یک عادت روتین میشود باید سلسلهمراتب پیگیری از سوی زنان قربانی یا نهادها و سازمانهایی که برای پیشبردن این تظلمخواهی اقدام کردهاند برای مردم تشریح شود تا به این ترتیب، علاوهبر آنکه گامی بلند در مسیر احقاق حقوق زنان در جامعه کشور برداشته میشد بلکه این دلگرمی برای قربانیان و این احساس خطر برای متعرضان به وجود بیاید که توجه ویژهای به اینقبیل امور میشود و اینطور نیست که پس از جریحهدار شدن روح و روان قربانیان از بابت این حادثه، این بیتوجهی نیز ساحت حیثیتی آنان را نشانه گرفته و آنها را نسبت به پیگیری و دادخواهیشان دلسرد کند. بنابراین تشریح اقدامات صورتگرفته ولو بهصورت سربسته، گام بلند و درست دیگری است که گزاره شهامت در برابر شهامت را تداعی میکند. قربانیانی که باشهامت، چنین خطراتی را گوشزد کردهاند و حال باید هم جامعه هنری کشور و هم مسئولان ذیربط، با شهامت، در این راستا گام برداشته و نسبت به یک اعتمادسازی گسترده اقدام کنند.
ورود سریعتر به حل مساله: نجات سینمای ایران
فرهیختگان می نویسد: البته که در این جریان، برخی معتقدند هدف از پیاپی شدن این ادعاها و تکثر آن به هنرمندان دیگر، نوعی موجسواری است که در جریانسازی آن، پای برخی رسانهها و افراد معلومالحال مشخص است. اینکه وقتی همه نگاهها معطوف به یک بازیگر است و درست در همان لحظه، انتشار یک خبر آن هم از جنس تعرض، سبب میشود موضعگیری از عرش به فرش سقوط کند، این شائبه را به وجود میآورد که چرا با وجود اوجگرفتن اعترافها طی هفتههای گذشته، قربانیان در همان روزها اقدام به اعتراف نکردهاند؟
فرهیختگان می افزاید: البته که این ادعا نمیتواند خیلی منطقی باشد و ریشه در عواطف و درونیات آن فرد دارد اما وقتی به برخی افراد جنبش میتو نگاه میکنیم، متوجه میشویم که برخی از آنها در خارج از کشور حضور دارند و گاه همکاریهایی را نیز با بنگاههای خبری معاند انجام داده یا میدهند. این جریان فکری که هماکنون به شکلی موازی با دادخواهی بحق قربانیان درحال فعالیت است، سعی در تخریب سینمای ایران و تثبیت این گزاره دارد که امنیت روانی چندانی در سینمای ایران که منشعب از جامعه ایرانی است، برای زنان و دختران وجود ندارد. در همین روند، مشخص میشود که چه تخریبگریهایی نسبت به مدیریت سینما، مدیریت کشور و حتی مدیریت قوه قضائیه صورت میگیرد.
بنابر همین رسالت است که اصلا تعجب نمیکنیم فرد معلومالحالی چون مسیح علینژاد در عمده این کمپینها حضور دارد و در صفحات خود نیز به کاسه داغتر از آش تبدیل شده و بخشی از رسالت ایرانهراسی خود را در ابعاد فرهنگی و حقوق زنان، با کمال میل به انجام میرساند. بنابراین ورود جدیتر نهادها و سازمانهای مسئول به این موضوع، بسیار ضروریتر از هر زمان دیگری احساس میشود. ورودی که باید با خبررسانیهایی همراه باشد تا فرصت چنین موجسواریهایی به فرصتطلبان خارجی این جریان داده نشود.
البته که در این بین، نقش کمیته پیگیری خشونت، آزار و باجگیری جنسی زنان هنرمند، بسیار حائزاهمیت است و میتواند تا حدود بسیاری از حواشی بیشتر و دامنزدن بحثهای سیاسی غیرمربوط به این اتفاق جلوگیری کند. بهعنوان مثال، ترانه علیدوستی بهعنوان هنرمند عضو این کمیته که امیدهای بسیاری به او در جهت احقاق حقوق زنان قربانی بسته شده، پیش از عزیمت به کن عنوان میکند که با متجاوزان روی فرش قرمز حضور نخواهد یافت و آنوقت با فردی که ادعا شده یکی از این افراد است، طی دو روز متوالی روی این فرش حضور مییابد؛ مشخص است که این اقدام چندان هوشمندانه نخواهد بود.
شاید در اینجا عنوان شد که ادعای خانم ریاحی بعد از مراسم فرش قرمز عنوان شده است که در اینصورت باید اعلام کرد چطور میشود خانم علیدوستی، از وقوع این جنایت بیخبر بوده باشد؟ طبیعتا وقتی ایشان در کمیته پنجنفره، مسئولیت سنگینی را میپذیرد به احتمال فراوان هنرمندان بسیار به وی رجوع کرده و از تجربیات خود با وی سخن گفتهاند و آیا میتوان پذیرفت که در میان این تجربیات، نامی از آن بازیگری که به تعرض متهم شده، برده نشده باشد؟
آنچه نیاز امروز پیشبرد دادخواهی 800 زن سینماگر است، دوری از حاشیه و انجام امور هوشمندانه است. ارتکاب به خطاهای راهبردی در تظلمخواهیها، میتواند به شعلهور شدن حواشی و امتدادیافتن بحث در زمینههای نامربوط سیاسی و اجتماعی منجر شود و این یعنی آنکه جریان و جنبش از خطوط اصلی خود جدا شده و به زمین کسانی که قصد بهرهبرداریهای غیرصنفی و غیرانسانی دارند، میغلتد. این آرامش را باید نهادها و سازمانهای ذیربط که در راس آنها سازمان سینمایی و قوه قضائیه قرار دارند، در تعامل با این کمیته پنجنفره به وجود بیاورند. تعاملی که باید گزارشهای اقدامات صورتگرفته در آن، ولو بهصورت مبهم، رسانهای شود تا علیرغم از بین بردن برخی حواشی سوء، زمینه را برای احقاق بیشتر حقوق زنان هنرمند این سرزمین فراهم کند و این شهامت را در دل آن هنرمندانی که هنوز زبان نگشودهاند، به وجود بیاورد که سکوت آنان میتواند محفل مناسبی برای تکرار این جنایات نسبت به زنان و دختران علاقهمند به سینما و شاغلان در این صنف ایجاد کند.
پایان مطلب روزنامه فرهیختگان.