از بیتا گوگوش تا هامون شکیبایی و آقای رئیس جمهور
به بهانه روز خبرنگار، بعضی از فیلمهای مرتبط با خبرنگاری، روزنامهنگاری و فضای رسانه را در سینمای ایران مرور کردهایم و خوب و بدش را پیش روی شما گذاشتهایم. ناگفته پیداست که جلوی بدها ضربدر بیشتری خورده است.
ایران آرت: علی رستگار در جام جم نوشت: وقتی آدم کارش خبرنگاری و روزنامهنگاری و البته با حوزه تخصصی سینمایی باشد، نسبت به فیلمهایی با این موضوع سختگیرتر میشود و هر اثری در این زمینه را با واقعیت و جزئیات حرفه هر روزه خودش تطبیق میدهد. عمدتا هم حاصل این مواجهه و مقایسه، ناکامی و سرخوردگی است و کمتر فیلمی در تاریخ سینمای ایران پیدا میشود که خبرنگار و روزنامهنگار درست و استخوانداری را به تصویر کشیدهباشد و به جز برخی استثنائات، معمولا یک جای نقش و متن میلنگد. این را البته صاحبان همه مشاغل و حرفهها میتوانند بگویند و به سینما برای ناتوانی در بازنمایی یک چهره واقعی و ملموس خرده بگیرند. به بهانه روز خبرنگار، بعضی از فیلمهای مرتبط با خبرنگاری، روزنامهنگاری و فضای رسانه را در سینمای ایران مرور کردهایم و خوب و بدش را پیش روی شما گذاشتهایم. ناگفته پیداست که جلوی بدها ضربدر بیشتری خورده است.
گرگهای گرسنه / ۱۳۴۱
ظاهرا باید سابقه مطبوعاتی نظام فاطمی، نویسنده و یکی از دو کارگردان گرگهای گرسنه، به کار فردین (آن یکی کارگردان و ستاره فیلم) میآمد و نقش مهمی در به تصویرکشیدن یک خبرنگار میداشت. اما اتفاقا به دلیل حضور فردین در نقش اصلی فیلم، شخصیت ساسان (خبرنگار) اغراقهای بخصوصی داشت و بیشتر تحت تاثیر خبرنگاران غربی و شمایل آنها در سینما بود. در اولین نمایی که خبرنگار را میبینیم، سیگاری به گوشه لب دارد و با تبختر زنگ تلفن را جواب میدهد و با سردبیر خود حرف میزند! نقش عکاس روزنامه را هم همایون بازی میکند که به عنوان وردست قهرمان فیلم سعی در خنداندن تماشاگر دارد. خبرنگار قصه به سبب همان جنبه قهرمانی، در اواخر فیلم و در درگیری با تبهکاران تبدیل به بزن بهادر هم میشود و سهم مهمی در دستگیری آنها دارد.
دلهره/ ۱۳۴۱
بازیگری به نام واهان آقامالیان که به نوعی شباهتهایی به جوانیهای آنتونی کوئین هم داشت در این فیلم ساموئل خاچیکیان، در نقش یک خبرنگارنما ظاهر شد و به عنوان یک خبرنگار جنایی به نام بابک وارد خانه بهروز (عبدا... بوتیمار)، نویسنده داستانهای جنایی میشود. این درست که او شخصیت خبرنگار را جعل کرده و هدفش باجگیری از همسر نویسنده است، اما همان لحظات حضورش به عنوان خبرنگار را هم بسیار تیپیکال و اغراقشده بازی میکند. او با کت و شلوار اتوکشیده و کلاه وقتی وارد خانه بهروز میشود، صحبتهایش را اینطور آغاز میکند: «قبل از اینکه خودم رو به عنوان خبرنگار معرفی کنم باید بگم...»
نابغه هفت ماهه/ ۱۳۴۲
یک شخصیت خبرنگار (ظاهرا اقتصادی) حضور مختصری در این فیلم دارد و جوانی محجوب و آراسته، همراه فرزین، مدیر یک شرکت (تقی ظهوری) وارد رستوران میشوند و وقتی میزی را انتخاب میکنند و مینشینند و بعد از سفارش غذا به گارسون بلافاصله مصاحبه را آغاز میکند: «خب، ممکنه قربان بفرمایید که نظر جنابعالی راجع به تصویبنامه جدید اقتصادی دولت چیه؟» اما مصاحبهشونده حواسش به آمد و شد همسرش به رستوران است و بعد هم در ادامه، جوابی هم به سوال خبرنگار نمیدهد. این حضور بیهوده چه حکمتی داشت، نمیدانیم.
امشب دختری میمیرد/ ۱۳۴۸
فیلمی که مقوله خبرنگاری و کار رسانه را با مختصات و ویژگیهای فیلمفارسی ارائه میکند. چه در انتخاب بازیگر نقش خبرنگار و نویسنده «زن روز»، همایون (تقی مختار) که خوش قد و بالا و خوش تیپ و کت و شلوارپوش است و معمولا سیگاری بر لب دارد و چه در مناسبات و مسیر قصه. این همایون است که عنوان فیلم را با آب و تاب رسانهای آن زمان برای مدیرمسوول نشریه (احمد قدکچیان) مطرح میکند. او که دفتر خاطرات یک دختر جوان را پیدا کرده، به مدیرمسوول نشریه میگوید: «یه دختری که از زندگی سیر شده و میخواد خودکشی بکنه. از این داستان بهتر چی؟! ما میتونیم به داستانمون این عنوان رو بدیم، با تیتر درشت بنویسیم: امشب دختری میمیرد.» نظر مدیرمسوول از این همه بامزهتر است: «از کجا معلوم که دختره خودشو بکشه!»
بیتا/ ۱۳۵۱
هرچقدر توقع چندانی از فیلمفارسی نمیرفت که تصویر دقیق و درستی از دنیای رسانه و روزنامه و خبرنگاری ارائه دهد، انتظار میرفت فیلمهای جریان متفاوت و روشنفکری، اهمیت بیشتری برای این حرفه آگاهیبخش و روشنگرانه قائل باشند. اما این انتظار هم چندان برآورده نمیشد یا اگر هم اتفاق میافتاد، نتیجه نمونههایی چون بیتا میشد که حضور روزنامهنگاری به نام کوروش، تنها بهانهای برای حال و روز شخصیت اصلی فیلم میشود. کوروش که در فضای روشنفکری سیر میکند، خط و ربطی به دختر بدون مطالعه و بیقراری چون بیتا ندارد و به علاقه دختر وقعی نمینهد. کوروش به قدری تیپیکال و اتوکشیده است که وقتی به مادر بیتا میگوید روزنامهنگار است، مادر بیتا با تعجب میگوید: «وا! من فکر کردم شاید مهندسین!» در نگاهی طنزآمیز شاید تنها دلخوشی و نقطه قابل تبختر فیلم برای اهل رسانه، کشته مردهبودن دختری جوان به یک روزنامهنگار باشد. اگر بیتا در این زمانه، گذارش به یک روزنامهنگار و خبرنگار میافتاد، بعید بود دلبری کند و هوس همراهی با او را داشتهباشد. این را از منظر سواد و دانش و غبطهانگیز بودن مقام و شخصیت نمیگوییم، بلکه از باب انواع مصائب و اوضاع معیشتی و حال و روز دستمزدها و خرج و مخارج زندگی عرض میکنیم.
قرار بزرگ/ ۱۳۵۴
رسانه و روزنامه، حضور جالبی در فیلم قرار بزرگ دارد. تیترهای روزنامه اطلاعات در سال ۱۳۳۴ در نماهای قبل از تیتراژ فیلم قرار بزرگ جلب توجه میکند. بعد از تیتراژ به سال ۵۴ و یک آگهی در روزنامه اطلاعات میرویم و بعدا پی میبریم که دو دوست در نوجوانی قرار گذاشتهاند که ۲۰ سال بعد با اعلان یک آگهی در روزنامه همدیگر را ملاقات کنند. سالها پیش از شبکههای اجتماعی و راههای متنوع ارتباطی، این ایده و ترفند جالبی برای یافتن یکدیگر بود و خیر روزنامه از این طریق هم به ملت میرسید.
کلاغ/ ۱۳۵۶
این فیلم بیضایی، ارتباطی تنگاتنگ و موثر با فضای رسانه دارد؛ شخصیت مرد اصلی فیلم «اصالت» (حسین پرورش) مجری و برنامهساز تلویزیون است. همچنین ایده محرک قصه با یک آگهی روزنامه که اصالت میبیند، اتفاق میافتد. اولین نمای فیلم بعد از تیتراژ، آگهی دختری گمشده در روزنامه است. همسر اصالت، آسیه (پروانه معصومی) هم موقع تماشای برنامه خبری اصالت، مشغول تورق روزنامه است. این فیلم از مهمترین آثاری است که با محوریت یک اهل رسانه ساختهشده و متن و شخصیتپردازی درست و بازی خوب پرورش و صداپیشگی ناصر طهماسب، باعث خلق شخصیتی به یادماندنی میشود.
خاکستری/ ۱۳۵۶
باز هم یک حضور تیپیکال دیگر از رسانه و خبرنگاری در سینمای ایران. در همان شروع فیلم زینل (سعید راد) را به عنوان عکاس (و داستاننویس مجلات) با عینکی بر چشم و سیگاری بر لب و کراوات و بارانی در زمستانی برفی میبینیم که مشغول عکاسی است. این حرفه در ترکیب با احوالات پریشانش تنها منجر به گرفتن عکسهایی از دختری جوان به نام مینو و ربودن او میشود. اما اگر دنبال کارکرد دیگری از عکاسی و خبرنگاری و کار رسانه در این فیلم هستید، چیز بیشتری دستگیرتان نمیشود.
تاراج/ ۱۳۶۳
یکی از موثرترین خبرنگاران در سینمای دهه ۶۰ را در همین فیلم میبینیم، البته هماهنگ با ویژگیها و مختصات سینمای اکشن و تجاری آن دهه. بحث تاثیر بیشتر از جنبه حضور مکمل موثر در قصه است و شخصیت خبرنگار با بازی رسول توکلی، به ویژه در ابتدا و انتهای فیلم تعیینکننده ظاهر میشود. فیلم با حضور خبرنگار در تاریکخانه به پایان میرسد و اوست که عکسهای عمل قهرمانانه زینال و سروان احمدی را به صبری نشان میدهد و بر قهرمانی شخصیتهای اصلی فیلم مهر تایید میزند.
کلوزآپ/ ۱۳۶۸
در این فیلم عباس کیارستمی که براساس ماجرایی واقعی ساختهشده، خبرنگار نقشی محوری و تعیین کننده دارد. حسن فرازمند خبرنگار آن سالهای مجله سروش که در واقعیت هویت جعلی حسین سبزیان را برملا میکند، در فیلم کیارستمی مثل دیگر شخصیتها نقش خودش را بازی میکند. باتوجه به جهان فیلمسازی و مستندنمای کیارستمی و حضور واقعی شخصیت در فیلم، میتوان کلوزآپ را از بهترین و درستترین نمونههای حضور خبرنگاران در سینمای ایران دانست.
هامون/ ۱۳۶۸
در این شاهکار مهرجویی، رسالت خبری و کنجکاوی شغلی اهل رسانه، بیشتر در حد مزاحمت و حضور بیموقع جلوه میکند، آن هم در سکانس مشهور دادگاه هامون و مهشید. وقتی هامون با صدای بلند و در مقابل قاضی گلایه میکند، خبرنگاران و درواقع گزارشگران تلویزیونی وارد اتاق میشوند تا این صحنه را از دست ندهند. فیلمبردار (یکی از همان گزارشگران) تلویزیون بعد هم دوربین را روی صورت مهشید میبرد تا گزارش دادگاهیاش را تکمیل کردهباشد.
آقای بخشدار/ ۱۳۷۰
این فیلم خسرو معصومی اگرچه با محوریت یک خبرنگار روایت میشود و فلاشبک فیلم، نقطه نظر و روایت اوست اما حضور او در قصه اصل ماجرا نیست و جذابیتهایی را که برای پیگیری داستان لازم است، ندارد. نه اینکه ایراد کار از بازیگر نقش خبرنگار (عبدالرضا اکبری) باشد، بلکه این تصمیم کارگردان است که میخواهد تمرکزش را روی شخصیت آقای بخشدار (مهدی هاشمی) بگذارد. تنها نقطهقوت فیلم درباره خبرنگار، افشاگری و تلاش برای حقیقتگویی این شخصیت است.
خانه خلوت/ ۱۳۷۰
این فیلم که قصه پایبندی به اصول یک پاورقی نویس مطبوعات را روایت میکند، از بهترین آثار مهدی صباغزاده است. هرچند قصه کار رسانهای شخصیت اصلی (امیر جلالالدین) به گذشته برمی گردد و حالا دوران کهنسالی را سپری میکند اما ارجاعات به آن سالها در قصه وجود دارد. بازی خوب انتظامی از امتیازات فیلم است.
قرمز/ ۱۳۷۷
سروکله خبرنگاران فیلم قرمز در راهروی دادگستری پیدا میشود. شهره سلطانی و پیمان شریعتی، نقش خبرنگار و عکاس یک روزنامه را بازی میکنند که برای پیگیری از وضعیت شکایت طلاق هستی مشرقی (هدیه تهرانی) پشت سر او راه میافتد؛ اولی با یک دستگاه ضبطصوت خبرنگاری و دومی با یک دوربین عکاسی. دیالوگهای این زوج رسانهای که از قضا در فیلم همسر هم هستند، اینطوری آغاز میشود: «زن: سلام خانوم. من نیلوفر محمودی، خبرنگار روزنامه هستم/ مرد: منم بهمن روانبخش، عکاس روزنامه هستم خانوم./ زن: ما دو تا زن و شوهریم و درباره طلاق تحقیق میکنیم./ مرد: میخواستیم باهاتون مصاحبه کنیم.» جالب اینکه به جز سماجت قابل اشاره برای مصاحبه و رسیدن به جواب، این نقشها آنچنان با واقعیت جور نیست، شاید سابقه مطبوعاتی فریدون جیرانی، انتظارات را برای این صحنه بسیار بالا بردهبود.انتخاب اسم نیلوفر محمودی برای خبرنگار زن فیلم جالب بود. نیلوفر محمودی از بازیگران سینمای ایران در دهه ۶۰ و ۷۰ بود که ظاهرا فعالیت مطبوعاتی هم دارد و در سالهای اخیر بیشتر او را در سینمای رسانه میدیدیم.
آقای رئیس جمهور/ ۱۳۷۹
ابوالقاسم طالبی که سابقه مطبوعاتی هم دارد و در دهه ۷۰ هفته نامهای به نام سینماویئو منتشر میکرد، در این فیلم سراغ دنیای مطبوعات میرود و قصه یک رزمنده سالهای جنگ و روزنامهنگار امروز را به تصویر میکشد اما نتیجه به دلیل متن و بازی نامناسب، انتظارات را برآورده نمیکند و نشان چندانی از واقعیت و جذابیت ندارد.
رسوایی۲/ ۱۳۹۴
سحر قریشی هم نقش خبرنگار را بازی کردهاست، آن هم در فیلمی از مسعود دهنمکی. با اینکه قریشی سعی کرده، جسارت و سماجت یک خبرنگار را در فیلم به تصویر بکشد، اما مشکل از انتخاب او برای ایفای این نقش است. همچنین باید به پرداخت ناپخته شخصیت هم اشاره کرد. باز نکته جالب اینجاست که دهنمکی هم باوجود سابقه مطبوعاتی و کار رسانهای، چنین تصویری را از یک خبرنگار ارائه دادهاست. هنوز و در سالهای اخیر هم خیلی از سینماییها با اینکه بارها گذرشان به رسانهها و مطبوعات و خبرگزاریها افتاده، خبرنگار و عکاس را یکی میپندارند.
خبرنگاران قهرمان
اگرچه نخستین حضور هادی اسلامی در سرب محصول سال ۱۳۶۷ هم تیپیکال است و آن کلاه و بارانی و سیگار و کیف، چندان به واقعیت روزنامهنگاری شبیه نیست اما در جهان خود فیلم و دوره ۱۳۳۰ و البته ساحت سینمای کیمیایی، درست و برازنده است. نوری، با بازی درخشان اسلامی و صداپیشگی منوچهر اسماعیلی و شخصیتپردازی خوب کیمیایی به یکی از مهمترین شخصیتهای خبرنگاری و روزنامهنگاری در تاریخ سینمای ایران بدل میشود. نقش قهرمان و محوری و حضور تعیین کننده و تاثیرگذار در قصه، از دلایل این اتفاق نادر است. عنوان سرب هم ایهام جذابی دارد؛ حروف سربی چاپخانه برای انتشار روزنامه و سرب گلوله.