تشییع پیکر کامبیز درمبخش از خانه هنرمندان به بهشت زهرا انجام شد
کامبیز درمبخش، هنرمند پیشکسوت کشور در حوزه کاریکاتور روز شنبه (۱۵ آبان ماه) بر اثر ابتلاء به ویروس کرونا درگذشت.
ایران آرت: خانه هنرمندان ایران امروز در فضای باز و پاییزی یکی از مهمترین هنرمندان کشور در حوزه کاریکاتور را به سمت خانه ابدیاش بدرقه کرد.
به گزارش ایسنا، نیکنام حسینیپور(مدیرعامل موسسه هنرمندان پیشکسوت)، هادی مظفری (مدیرکل هنرهای تجسمی)، محمود شالویی (سرپرست معاونت هنری)، سیدمسعود شجاعی طباطبایی (مدیر مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری) و محمدحسین نیرومند (مشاور وزیر در امور هنری و سینمایی) از جمله حاضران در این مراسم بودند.
مراسم بدرقه پیکر کامبیز درمبخش که با قرائت آیاتی از قرآن مجید آغاز شد، با سخنرانی هادی حیدری ـ کارتونیست کشورمان ـ به عنوان مجری ادامه پیدا کرد.
حیدری ضمن ابراز ناراحتی از اینکه کرونا یکی دیگر از هنرمندان کشور را گرفت، ادامه داد: «استاد کامبیز درمبخش مرد ایدههای رنگی و یکی از مهمترین قلههای معاصر ایران در سن ۷۹ سالگی درگذشت و جهان تصویر را ماتمزده کرد.»
او در ادامه از مجید رجبی معمار، مدیرعامل خانه هنرمندان ایران برای سخنرانی دعوت کرد. رجبی معمار ضمن با اشاره به این نکته که کامبیز درمبخش یک هنرمند بزرگی بود، گفت: «ایشان انسان خوشرو و خوشخلقی بود که همواره آمادگی دستگیری از هنرمندان جوان را داشت. بسیار ظریف و نازکاندیش بودند و از دست دادن ایشان غم بزرگی برای خانواده هنری است.»
وی همچنین اضافه کرد: «از خدای بزرگ میخواهم از دست رفتن هنرمندان جبران شود و دوباره نشاط به خانواده هنری بازگردد.»
حیدری، مجری این برنامه در ادامه از احمد عربانی، کاریکاتوریست پیشکسوت و یکی از دوستان قدیمی کامبیز درمبخش برای سخنرانی دعوت کرد.
عربانی در این سخنرانی متنی را که قبل آماده کرده بود، خواند: «این طفل شیرازی که تا آخرین لحظه حیاتش نوجوانی هجده ساله ماند، عاشقی بود خستگیناپذیر و جوهر قلم خودنویس او هیچگاه تمام نمیشد. گاهی دور و گاهی نزدیک با لبخندی پرسشگر به شکار ایدهها میرفت. شاید بهتر است بگویم که ایدهها به دنبال او بودند؛ درست مانند حافظ.
او با فخرفروشی رابطه خوبی نداشت و به هنرهای تجسمی آبروی ویژهای داد. او بود که هنر کاریکاتور را به ایران شناساند و با جوایزی که دریافت کرد، باعث شد تا دروازه موزههای مهم جهان به روی آثار او گشوده شوند و نام ایران در میان بزرگان هنر کاریکاتور ثبت شود. او در فاصله کوتاهی از ارسال آثارش به ایران بازگشت و مانند پرندهای که به آشیانهاش برگشته، به کار در مجله «گل اقا» پرداخت و به زودی بال و پرش گستردهتر شد.
نزدیک بود دشمنانی دوست نما استاد را به ورطه خطرناکی بیندازند اما کیومرث صابری دوباره استاد را نجات داد.
درمبخش ممنوعیت را برنمیتافت و کارهایش را به جز عرضه در نمایشهای مختلف در قالب کتابهای دیدنی به دست چاپ سپرد و آثارش را جاودانه ساخت به طوری که همه حتی کودکان از آنان استفاده کردند.»
سیدمسعود شجاعی طباطبایی، کاریکتوریست و گرافیست نیز که در این مراسم حضور داشت، پیام تسلیتی را از سوی دو هنرمند خارجی قرائت کرد.
هیکابی دمیرچی و بولیگان دو هنرمندی بودند که فایل صوتی تسلیت آنان در مراسم پخش و سپس ترجمه آن توسط طباطبایی قرائت شد.
متن تسلیت دمیرچی به شرح زیر است: «از همین جا ترکیه، به همه دوستان و همکاران کاریکاتوریستم و مردم ایران سلام میکنم. کامبیز درمبخش یکی از بزرگترین کاریکاتوریستهای قرن حاضر بود، ایران، تورهان سلجوق خود را از دست داد. خوب میدانم این اتفاق یعنی چه. میدانم سایر کاریکاتوریستهای ایرانی راه کامبیز را ادامه میدهند و ما را به آینده امیدوار خواهند کرد. ملاقات با کامبیز یکی از افتخارات زندگیام محسوب میشود. او مهربان و انساندوست بود.
بولیگان نیز یکی دیگر از هنرمندان بود که فایل صوتی پیام تسلیت او در این مراسم پخش شد. این پیام به شرح زیر است: «سال ۲۰۱۱ بود که کامبیز را در استانبول ملاقات کردم. هر دو برای عضویت در هیات داوران یک مسابقه مطرح دعوت شده بودیم.
این اولین باری بود که او را ملاقات میکردم. با آثار ظریف، طرحهای زیبا و هوش و ظرافت در شوخیهایش آشنا بودم.
خیلی خوشحال شدم از اینکه بالاخره کسی را دیدم که مثل کارهایش دوستداشتنی بود، چون همیشه اینطور نیست.
مردی متواضع، مهربان و خوشخلق را دیدم که پر بود از مهر و شوخ طبعی.
فارغ از تفاوت زبان به سرعت با هم جور و دوست شدیم. چند روزی با هم بودیم و پس از آن از طریق محیط مجازی با هم در ارتباط بودیم.
سال ۲۰۱۴ در پاریس اتفاق جالبی افتاد که برای اولین بار است آن را بازگو میکنم. برای جشنواره کن به پاریس رفته بودیم، مستندی که من و ۱۲ کارتونیست دیگر در آن شرکت داشتند قرار بود اکران شود.
یک روز قبل از مراسم در پاریس بودیم، با همسرم برای پیادهروی از هتل بیرون رفتیم. باران شدیدی گرفت، به یک کافه پناه بردیم. یادم میآید که صندلیهای کافه به شکل نیمکت بود و بیش از دو نفر میتوانستند آنجا بنشینند.
من و همسرم روی یکی از نیمکتها نشستیم که یک زوج دیگر هم آمدند و کنار ما نشستند. به مردی که رو به رویم نشسته بود نگاه کردم. کاملا شبیه درمبخش بود. مطمئن نبودم خودش باشد. ناگهان او به من نگاه کرد و پرسید: بولیگان؟!
دست تقدیر بود که با هم آشنا شدیم و از دلیل آمدنمان به پاریس گفتیم و حرفهای دیگر. چه تصادفی بود!
کامبیز گفت که فردا نمایشگاهی از آثارش در آنجا برگزار خواهد شد و از من برای بازدید دعوت کرد.
فردای آن شب بارانی، به طور همزمان افتتاحیه نمایشگاه کامبیز و اکران فیلم من برای اولین بار اتفاق میافتاد. با دوستان صحبت کردم و گفتم قرار ملاقات مهمی دارم و نمیتوانم برای اکران فیلم بمانم.
آن شب کامبیز با شادمانی تمام از ما استقبال کرد، چه شب لذتبخشی بود، از آن اتفاقاتی که زندگی به یکباره رو میکند.
بدرود دوست عزیزم، کامبیز!»