اینجا نان و ماست هم نیست لطفا سیبل را آنطرف تر بگیر!
حسین هاشم پور
یک: هر وقت خبری درباره تحدید فضای هنری در "ایران آرت" منتشر می کنیم، خانم یا آقایی به اسم "زیبا" زیر متن کامنت می گذارد:" چه خوب، نشون میده هنر هنوز این قدر تاثیرگذار هست که گروههای فشار علیه اش موضع می گیرند و می خواهند تحدیدش کنند."
اخیرا هم بنده خدایی به اسم یک نفر کامنت می گذارد:" کلا برای هنر و هنرمند چه کرده اید که طبق طبق مطالبه دارید، اتفاقا این هجمه ها خیلی هم خوبه، چون معلوم میشه ما در چه محدودیتی داریم کار می کنیم... "
اما همه جامعه هنری مانند این دو عزیز خونسرد نیستند؛ فشار خون بسیاری از اهالی هنر با خواندن خبرهای هشدار دهنده می افتد.
بسیاری از این هنرمندان و هنردوستان اصرار دارند این شکوایه شان شنیده شود که" دیواری کوتاه تر از هنر نیست؟! اگر آن سان که در هنر، موی از ماست کشیده می شود در فضای اقتصادی هم سخت گیری و وسواس انجام می شد، ما امروز بدبخت پرونده های نجومی اختلاس نبودیم"
هنرمندان تاکید دارند منتقدین که جوالدوز برداشته و شبانه روزی به هنر فرو می کنند در حوزه کاری خود هم سرکی بکشند و سوزنی بزنند."
دو: در بهترین شرایط، 30 شب تئاتر ممکن است هشت نه هزار نفر مخاطب داشته باشد، دیدار کنندگان از نمایشگاه های تجسمی یک دهم این است، اما وقتی همه رسانه ها تیتر می زنند" کلاه گیس"، "تیزر"... احتمالا نیمی از جمعیت هفتاد میلیونی توجه اش جلب می شود در تئاتر چه خبر شده؟
همه تئاتر های خوبی که روی صحنه بوده و هست یک سو، گوش ها تیز می شود در کدام تئاتر شوخی جلف شده یا فلان گالری یک نقاشی خارج عرف نشان داده؛ پرسش جدی این است که آیا نمی شود ایراد و اشکال را خصوصی تذکر داد؟!
سه: "صحنه در تسخیر فرهنگی ها" تیتر صفحه هشت دوشنبه روزنامه ایران بود، این نتیجه هجمه های منتقدین به نمایش های اجتماعی ایرانی در سال های گذشته است؛ آن روزها هجمه ها با کلید واژه "سیاه نمایی"،عرصه را چنان به اهالی تئاتر تنگ کرد که همه به دامان نمایشنامه های فرنگی و یا نمایشنامه های سطحی با طعم لودگی های داخلی کوچ کردند.
حالا سویه هجمه ها تغییر یافته چرا کلام نمایش ها این قدر هرز و جلف شده!!
خوب نمایش جدی گزنده اجتماعی رانده می شود فکر می کنید چه چیزی جایش را می گیرد؟!
نمایش نویسانی مثل علیرضا نادری خانه نشین و حمیدرضا آذرنگ به صراحت می گوید:" نمیخواهم بنویسم!"
آذرنگ درد دل می کند:" برای اینکه دستم زخم است و کمرم تا شده. برای اجرای نوشته هایم به اندازه بیست سال پیر شدم. برای نوشتن متنها روبهروی کسانی نشستم و جواب پس دادم که بالاخره یک روزی گفته خواهد شد. نه فقط من که از زبان تمام بچههای تئاتر که طی این سالها کار کردند بیان خواهد شد.من برای نمایش دولیتر در دولیتر صلح11بار بازبینی رفتم. تاریخ نمایش من بهخاطر نگاههای سلیقهای عوض شد. تاسفبار است بگویم نمایش من اصلا زمان و مکان نداشت ولی سالی که اجرا رفت بازبینها از وحشت مجبورم کردند در همان متن بیمکان و تاریخ هم دست ببرم. کار به جایی رسید که نمایش به دوره شوالیهها رفت! یا نوشتن نمایشنامه "ترن" هشت ماه طول کشید و کار به قدری سخت و فشرده بود که بین مهرههای گردنم فاصله افتاد، بعد متن را برای هیات بازخوان میفرستیم، یک نفر در صفحه 40 نمایشنامه با خط قرمز مینویسد "نمایش همینجا تمام شود!" بعد طوری که انگار با دفتر مشق مدرسه بچهها طرف باشد از صفحه 40 تا 100 روی تمام متن خط قرمز میکشد."
چهار: دل گفته ام را خلاصه عرض کنم : روزگاری ست که همه دست ها خوانده شده و همه می دانند دور دوم دولت ها هنر و هنرمند دراز می شود و فلک می شود،
اما لطفا این بار همه کوتاه بیایند، در روزهایی که جامعه هنری مانند مردم کوچه و خیابان گرفتار نان شب هستند، به نظرم نباید سوهان اعصاب و روح هنرمندان شد، مانند هر عرصه دیگری اینجا هم اشتباهی رخ می دهد اما جمعی صد نفره و دویست نفره متوجه آن می شوند و با تذکرهای درگوشی علما به مسئولین امر می توان اصلاح انجام پذیرد.
این داد و قال ها فقط امنیت روانی جامعه را با اختلال بیشتری روبرو می کند.
قدیم ها می گفتند طرف نشسته نون و ماستش را می خورد، اما برای اکثریت جامعه هنری از این جور بخور نمیرها هم در کار نیست، لطفا سیبل تان را جای دیگری بگذارید.
-این یادداشت هم زمان در روزنامه ایران ص آخر به چاپ رسیده است.