آقای رحمانیان! درباره ما درست بیندیشید
نامه یک تماشاچی به محمد رحمانیان درباره تازهترین نمایشش؛ «آینههای روبهرو»
ایرانآرت، ساناز فلاحزاده: آخرین بار که با خستگی و سرخوردگی از سالن تئاتر بیرون آمدم، اثر بزرگواری را به تماشا نشسته بودم که به بهانه مدرنیزهکردن اثری کلاسیک، باورم را در رابطه با خودش، مرحوم شکسپیر، و بازیگران مورد علاقهام زیر سوال برده بود. این بار، اثر کارگردانی را میدیدم که تماشاچی تئاتر را بالکل به درجات بعدی اهمیت و اولویت موکول کرده و اثری را که در سالهای دور شاید خریدارانی داشت، در همان قاب و چشمانداز منسوخ به ما ارائه میکرد.
اینها که درباره نمایش «آینههای روبهرو» مینویسم اگر هم دوای دردی نباشد، دست کم خودم را به آرامش خاطر میرساند:
یک: محمد رحمانیان عزیز لطف کرده و در فضای باز فرهنگی این روزها، یک فیلم فارسی کامل را در قالب فیلمـتئاتر ارائه داده است. کاش اندکی تامل میکرد که چرا تماشاچی باید سه ساعت تمام ادای دین و احترام ایشان و شاید و بیشتر از شاید آقای بیضایی به خانم سوسن تسلیمی را در صدای دورگه و نزدیک به فریاد و موهای مشکی بلند که از دوطرف پریشانوار به بیرون ریخته و حتی گونههای تا آنجا که کاملاً به چشم بیایید برآمده شده بهنوش طباطبایی ببیند؟ کجای این تصویر، شبیه زنی است که آنقدر بیچاره و بدبخت بوده که با وجود دیپلمهبودن در آن سالها که حکم مدارک تحصیلی فوق لیسانس و دکترای امروزه را دارد، باز خیلی سادهانگارانه فکر کرده بود با تعویض تن خود با جان برادرش، زندگی او را نجات خواهد داد؟ گرچه عکس بازیگر مورد علاقه آقای کارگردان چند باری در صحنههایی از فیلم خودنمایی کرد اما گویا کفایت نمیکرده برای ازبینبردن غم این ملت اندوهپرداز! کاش در کارگاه اندیشگی محمد رحمانیان، زن در سال ۱۳۲۶ با زن در سال ۱۳۹۶ تفاوتهایی میداشت. کاش او، اندکی زنان سرزمینش را بهتر میشناخت و کاش به نام مردمش، فقط ستمهای رواشده بر نسل و حرفهای خاص را مد نظر قرار نمیداد.
دو: سرنوشت محتوم نضهت زنان در ایران، برای من و بیشماری از زنان کشورم نه دلایل عقلی و نه دلایل منطقی و حتی روانی دارد، در هر حال حتما محمد رحمانیان میداند حقوقی که از زنان ضایع میشود فقط جسمانی نیست و یقیقا موافق است که زنی با آن هیبت که ایشان به تصویر کشیده، منتظر نمیماند تا درماندهترین مرد شهر انتقامش را بگیرد؛ هرچند انتقام اصلی باید از منطق بیمنطقِ ضعف زنان و نادانی و سادگی که سالهای سال به نوعی تحمیل شده، گرفته شود.
سه: داستانهایی از این دست هنوز هم خریدارانی دارد و نمیتوان نظر و سلیقه کسی را زیر سوال برد. شاید بهتر بود من به عنوان تماشاگر، نمایشنامه را پیشتر میخواندم تا وقت و پول و اجازه نامگرفتن به عنوان یکی از حاضرین در جمع چنین ملت ستمدیده سطحینگری را نمیدادم! به باور من، بزرگترین ستم را کسانی به ما روا میدارند که با ترویج رفتار خودشکنانه و بهتصویرکشیدن سیر دوار ظالم و مظلوم، ما را از رفتن به سوی آگاهی و تجهیز به تماشای واقعیتهای محض بازمیدارند.