داریوش پیرنیاکان خطاب به اکبر گلپایگانی:
38 سال سکوت کردید، برای حفظ احترام خود باز هم سکوت کنید
سخنان اکبر گلپایگانی در مورد موسیقی و مسائلی که در مورد تعدادی از هنرمندانِ مطرح عنوان کرد با واکنش پیرنیاکان مواجه شد.
ایرانآرت: اکبر گلپایگانی یا همان "گلپا" طی روزهای گذشته مصاحبهای با یکی از رسانههای داخلی انجام داده و در آن مطالبی را درباره محمدرضا شجریان و هوشنگ ابتهاج بیان کرده که در بین اهالی هنر بسیار واکنشهای متفاوتی را به دنبال داشته است.
جدیدترین این واکنشها به اظهارنظر تند داریوش پیرنیاکان به سخنان گلپا مربوط میشود که در صفحه شخصی اینستاگرام این نوازنده تار منتشر شده است.
پیرنیاکان که در دهه شصت و هفتاد همکاریهایی را با محمدرضا شجریان داشته و آلبومها و کنسرتهای مختلفی را با این خواننده به اجرا درآورده، در این یادداشت کوتاه آورده است:
"اخیرا یکی از خوانندگان پیشکسوت رادیو در مصاحبهای با روزنامه قانون و همچنین در مصاحبه صوتی با یکی از رسانههای برون مرزی موضوعاتی را درباره استاد شجریان و سه تن از استادان عرصه شعر و موسیقی مطرح کردهاند که جای تامل دارد. بنده در این اندک مقال نمیخواهم پیشینه این خواننده را باز کنم که مصداق شعر: چون پرده بر افتد نه تو مانی....
لذا توصیه میکنم چنانچه 38 سکوت کرده بهتر است جهت پا بر جا ماندن احترامی که به خاطر آوازهایی که در ابتدای فعالیت هنری در رادیو اجرا کردهاند جامعه هنری برای ایشان قائل است؛ باز هم سکوت کنند."
به گزارش ایلنا، این در حالی است که بسیاری از اهالی موسیقی طی چند روز گذشته در گروههای تلگرامی یا صفحات اینستاگرام خود به رد یا تایید بخشهایی از سخنان گلپا پرداختهاند و بحثهای داغی همچنان پیرامون گفتههای این خواننده جریان دارد.
بخشهای مهمتر مصاحبه روزنامه قانون با گلپا که جنجالساز شده است، در ادامه میآید:
- عدهای ایراد گرفتند که گلپا برای جوانها و عامه مردم میخواند. اتفاقا من فقط برای مردم میخوانم، برای دل جوانان میخوانم. همه موفقیت من در طول سالها این بوده است که علیه مردم چیزی نخواندهام. همیشه گفتهام که استعداد من از جانب خداست و مردم از این استعداد حمایت کردهاند. پس انصاف نیست که برای خدا و مردم نخوانم. منتقدان میخواستند که گلپا تا پایان عمر «دل ای دل ای، امان امان...» بخواند اما من این طور نمیخواستم زیرا مردم از من چنین توقعی نداشتند.
- مرحوم لطفی که از قضا مدتی نیز شاگرد نورعلیخان بود، ردیف میدانست اما به دنبال بداهه نرفت. وقتی کسی چهار عمل اصلی یا همان ردیف را میداند، باید نوآوری ایجاد کند. در غیر این صورت آن دانش به چه درد میخورد؟ اگر فردی مدام جدولضرب را تکرار کند اما نتواند هیچ مسالهای را حل کند، در کار خود ناکام بوده است.
- اکنون موسیقی ما محفلی برای عقدهگشایی، کارهای سیاسی و پولپرستی شده است. هنرمند نباید آلوده فعالیتهای سیاسی شود. شأن یک هنرمند آن قدر عالی است که وارد این بازیها نشود. حال وقتی فردی نمیتواند در موسیقی خود را ثابت کند، نمیتواند در بداهه توفیقی داشته باشد، نمیتواند محبوب مردم باشد، به ریسمان سیاست چنگ میزند تا مردم از او سخن بگویند.
- آقایان لطفی و علیزاده موسیقی را خوب میدانستند اما در بداهه توفیقی نداشتند. شما نوع فعالیت پرویز یاحقی و فرهنگ شریف را مشاهده کنید، ببینید که چه میزان از موسیقی آنها بداهه بود. ایشان به جایی رسیدند که با خدا سخن میگفتند و برای لقمهای نان موسیقی را دنبال نمیکردند. در مقابل اینها کسانی هستند که آن قدر داد میزنند تا صدایشان ورم میکند. در طول این سالها چنین افرادی در موسیقی ما قدرت داشتند. آنها برای آن که نیروهای جوان جایشان را پر نکنند، تلاش کردند تا تقلید را گسترش دهند؛ به نحوی که همه مانند هم بخوانند. چنین افرادی از حضور جوانان میترسند.
- میگویند گلپا به موسیقی پشتِ پا زد. بله، من برای مردم، برای جوانان و بدون در نظر داشتن نفع مالی میخوانم. تا جاییکه جان در بدن دارم این روال زندگی من خواهد بود. آنهایی که چنین عقدهگشایی میکنند، چه خدمتی در حق جوانان این مملکت کردهاند؟ ما نباید پشت جوانان را خالی کنیم. من که کار خود را کردهام و دیگر آرزویی در سر ندارم. به هر چه خواستم دست پیدا کردم. بیش از نیازم پول دارم. همسر و فرزندان خوب و شایستهای در کنارم هستند و از شهرت و محبوبیت لازم نیز برخوردارم. پس احتیاجی به زیر پا کشیدن از کسی ندارم. تنها خواسته من رسیدگی به وضعیت جوانان است.
- فیروز نادری یکی از بهترین دانشمندان ناساست. او چندوقت پیش برای این که جوانان جای او را پر کنند، به میل و اراده خود استعفا داد. حالا برخی مانند آقای لطفی و علیزاده میگویند که ما چون ردیف میدانیم، هنرمندیم. آنهایی که هنوز هیچ خلاقیتی در موسیقی ما به خرج ندادهاند، مدعی شدهاند. جوانان ما باید به جای الگو قرار دادن چنین اشخاصی، پرویز یاحقی، جلیل شهناز و حسن کسایی را الگو قرار دهند اما حواسشان باشد که باز هم از ایشان تقلید نکنند و خودشان باشند.
- بنای من از ابتدای فعالیتم هنر بود و بس. اگر بعضی تمایل دارند فعال سیاسی باشند، به خودشان مربوط است. شأن یک هنرمند بالاتر از آغشته شدن به کارهای سیاسی است.
- دوستان بعد از مدتی دریافتند که نمیتوانند مانند امثال فرهنگ شریف باشند و به سمت خودنمایی سیاسی حرکت کردند.
- من مانند برخی هر روز به رنگی درنیامدهام. من همان گلپایی هستم که ۵۰سال پیش برای مردم میخواندم. من که مثل این آقایان هر لحظه تفکرم تغییر نکرده است.
- آقای ابتهاج یک تودهای تمامعیار بود و بعدها تغییر ایدئولوژی داد و حزباللهی شد و دوباره رویهاش را عوض کرد و چندی بعد از کشور رفت. این منش، همان روحیهای است که باعث جدایی آنها از برنامه گلها شد.
- آن خوانندهای که نامش را بردید (محمدرضا شجریان) که در دهه شصت در موسیقی ایران برای خود امپراتوری ایجاد کرده بود، چرا اکنون معترض شده است؟ مگر نه آن که وقتی که من در دهه شصت خانهنشین بودم، او برای خود یکهتازی میکرد. من که هیچگاه از مواهب قدرت بهرهمند نبودهام. آنها و طرفدارانشان نباید این نقد را به من کنند زیرا اگر قرار به حرف زدن باشد، شرمنده خواهند شد.
- «گلها» که تریبون حزبی و جناحی و سیاسی نبود. ما در آن برنامه دورهم جمع شده بودیم تا خدمتی به موسیقی بکنیم چون تخصص ما موسیقی بود. من سواد سیاست ندارم و تنها چیزی که یاد گرفتهام موسیقی است. اگر حضرات دل در گرو موسیقی نداشتند، من این طور نبودم. من در برنامه گلها ماندم تا به موسیقی خدمت کنم. کاری که آنها نکردند، زیرا عاشق هنر و موسیقی نبودند. هر چند خورشید پشت ابر نمیماند.
- بر مردم واضح است که در طول سالهای سال، به خصوص در دهه شصت، این آقایان چه کردند. هر کسی میآمد که کار موسیقی انجام دهد، همینها چوب لای چرخش میگذاشتند و نمیگذاشتند که مکتبهای موسیقی ادامه پیدا کند، زیرا میخواستند همه مقلد خودشان باشند. اکنون که مقابل شما نشستهام با افتخار میگویم مکتب گلپا، ادیب و تاج ادامه خواهد داشت اما تردید دارم که آنها در یاد مردم بمانند.
- در ابتدای انقلاب محدودیتهای بسیاری برای من قایل شدند. چه در آن زمان و چه اکنون، اگر اراده کنم که در آمریکا بخوانم، آن قدر پول به پایم میریزند که گویی دلار از شیر سماور بریزد.
- من به همه چیزی که یک انسان در این دنیا میخواهد، دست یافتهام؛ از باغ، خانه، ماشین و به طور کلی پول گرفته تا زن و فرزندان صالح و مهربان. احتیاجی به پول موسیقی ندارم. هر آن چه میگویم برای اصالت هنر است. آیا همه منتقدان من مطمئناند که در طول سالهای پس از انقلاب برای ذات هنر تلاش کردهاند؟ من اگر برای شاه خواندم، برای امیرالمونین(ع) نیز خواندم. پس این که میگویند گلپا درباری بود، سخن درستی نیست. بهتر است بگویند گلپا سیاسی نبود.
- مشکلی برای برگزاری کنسرت وجود ندارد. ۳۸سال به من گفتند نخوان! در صورتی که هیچ دلیلی برای این دستور وجود نداشت. من فعال سیاسی نبودم. من معاند با مردم نبودم. فقط و فقط خوانندهای مردمی بودم که برای خدا، وطن و مردم میخواندم. چه دلیلی برای این ظلم وجود داشت؟ آیا کسی پیدا میشود که پاسخ سالها محرومیت گلپا از خوانندگی را بدهد؟ خیر. هیچ کس یافت نمیشود. پس نمیخواهم در شرایطی که ۳۸سال از فعالیت هنری من ممانعت شده است، کنسرت برگزار کنم.
- ای کاش همه ما لحظهای به مرگ فکر کنیم. ای کاش عاقبت کار را در مقابل چشمان خود تصویر کنیم و به این نتیجه برسیم که چند روز دنیا ارزش این همه خباثت را ندارد. ای کاش برای بزرگی کردن در عالم موسیقی به این میزان گلپا را تخریب نمیکردند. آقای لطفی روزی گفت که وقتی گلپا میخواند، مردم دکانهای خود را میبستند که ساعت ۹ونیم شب پای رادیو باشند. آن زمان همه مردم «مست مستم» را میخواندند. این کارها را من کردهام پس روا نیست که همه را نادیده بگیرند.
- ارتباط هر کس با خداوند یکسان نیست. یکی جانش را میدهد و دیگری برای لقمهای نان شکایت میکند. شجریان گلهای جاویدان را به عمر خود ندیده است. او در گلهای رنگارنگ میخواند. بعد هم با آقای ابتهاج تودهای روی هم ریختند و در جشن هنر شیراز مشغول به فعالیت شدند. آنها راهی را انتخاب کردند که مسئولیت دنیوی و اخروی آن راه با خودشان است. تنها وظیفهای که من دارم این است که به جوانان بگویم از راه آنها دوری و راه امثال تجویدی و خالقی را طی کنند.
- محمد گلپایگانی راه خود را رفت و مسیر زندگیاش به من ارتباطی ندارد. بر خلاف من که همواره برای مردم خواندم، او ترانهخوان برخی از جناحهای سیاسی شد.
- هنرمند باید پولدار باشد؛ باید بهترین امکانات را در اختیار داشته باشد. تاسفبار است که عدهای در هر شرایطی عوامفریبی میکنند. محمد گلپایگانی راهش از من جداست شاید دلایلی برای مسیر خود داشته باشد اما به نظر من به بنبست رسیده است. کسی که خود را در خدمت جناحهای سیاسی قرار دهد، تاریخ مصرفدار میشود. این که چرا او سعی نکرد سبک زندگیاش را شبیه به من کند، بروید و از خوش بپرسید. اصلا چرا از محمد گلپایگانی صحبت کنیم؟ بیایید از حسن گلپایگانی سخن بگوییم. دیگر برادرم که همه عمرش را وقف موسیقی کرد. او کسی است که ردیف میداند و موسیقی تدریس میکند. بهتر است از عزیزانی چون حسن صحبت کنیم.
- بزرگترین مشکل این روزهای موسیقی ایران، نبودِ مسئولان با دانش است. کسانی که آن بالا نشستهاند به هنر توجه نمیکنند زیرا هنر برایشان هزینه دارد و در مقابل، ابتذال باعث سرگرمی کاذبِ مردم میشود. مهمترین وظیفه در خصوص کنار زدن ابتذال فرهنگی، فعالیت مستقل رسانههاست. شمایی که رسانه در اختیار دارید با کسانی صحبت کنید که هنر اصیل را میشناسند. به نظر من برای دفع سیاستزدگی در عرصه هنر، روزنامهنگاران مهمترین رسالت را بر دوش دارند.
- بسیاری از کسانی که مردم با آنها خاطره دارند از شاگردان من بودند. نام کلاس موسیقی ما گام بود. در آن کلاس من به همراه آقایان فخرالدینی و کیومرث حقیقی، آواز، ویلون و سنتور را آموزش میدادیم. روزی خانمها معصومه و خدیجه ددهبالا با چادرهایی گلگلی به کلاس ما آمدند. چندسالی من به آنها آموزش آواز دادم تا این که مشغول امور ازدواج شدم و در آن برهه وقت تدریس پیدا نکردم. به همین دلیل به آقایان تجویدی و یاحقی سفارش کردم که با این دو بانو کار کنند. هر چند که آن دو نفر، موسیقی اصیل ایرانی را آموخته بودند اما به دنبال ترانهخوانی رفتند. وقتی امثال این نوآموزان در میان مردم به شهرت و محبوبیت رسیدند، از کرده خود لذت میبردم زیرا به جوانان میدان داده بودم.
- از همنسلان من، فقط ایرج و ناصر ملکمطیعی باقی ماندهاند. این موضوع مفهوم مهمی دارد و آن این که بعد از ما عرصه خالی خواهد شد.