گفتوگویی با سیمین بهبهانی که برای اولینبار منتشر میشود: زندگی هنری جلال مدیون سیمین دانشور بود/اخوان من را به خانه آنها برد/سیصد ترانه نوشتهام
گفتوگویی که خواهید خواند، مصاحبهای منتشرنشده با زندهیاد سیمین بهبهانی درباره شعر و غزل و ترانه است
ایرانآرت: گفتوگویی که خواهید خواند، مصاحبهای منتشرنشده با زندهیاد سیمین بهبهانی درباره شعر و غزل و ترانه است به اضافه مرور خاطراتی از جلال آل احمد و سیمین دانشور و حسین منزوی و یادی از برنامه گلها. این گفتوگو را وحید استرون برای هفته نامه کتاب هفته انجام داده است.
ممکن است سالها بعد در کتاب های تاریخی و ادبی جلوی نامش بنویسند :"سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی، شاعر و ادیب متولد 1306در تهران بود. او در دانشگاه تهران درس خوانده بود و پس از گذشت ده ها ممارست در زمینه ادبیات و غزل معاصر به جایگاهی رفیع در ادبیات معاصر دست یافت که نام او را ماندگار کرد. سیمین بهبهانی از جمله غزل سرایان نوگرایی بود که ضمن تاثیر پذیری از جریانات شعر معاصر ، ادبیات سنتی را الهام بخش ادبیات مدرن می دانست و معتقد بود شعر سنتی درختی کهن است و شعر نو نهالی جوان که از هسته درخت کهن می روید."
اما برای ما که در این سالها با شعرهای خانم بهبهانی ، زندگی کرده ایم ، گریسته ایم ، عاشق شده ایم و در لحظاتی تعدادی از ابیات او را زمزمه کرده ایم ،او صرفا آن چند سطری نیست که در کتاب های تاریخ ادبیات خواهند نوشت.
خانم بهبهانی،چه آن زمان که در میان ما حضور داشت ، چه امروز که دستش از دنیا کوتاه است ، یکی از معیارهای اصیل شعر خوب به حساب می آمده و می آید.
روزی که به منزل سیمین رفتیم ، غروبی پاییزی در سال89بود. این اولین دیدار با بانوی غزل بود یعنی واقعیت این بود که آن سال بعد از پیگیری های فراوان ، خانم بهبهانی تقاضاهای مکرر ما را برای دیداری دوستانه پذیرفت. نه قصد مصاحبه داشتیم و نه گرفتن عکس ، تنها برای دیدن ایشان به خیابان زرتشت ، رفته بودیم . درخانه که باز شد ، او به استقبالمان آمد، به داخل منزل که رفتیم، به غیر از عکس های خودش که نشانی از روزگار جوانی و میانسالی داشت ، تنها عکس دو هنرمند را بر دیوار اتاقش دیدیم ، یکی اشرف السادات مرتضایی و دیگر مهدی اخوان ثالث. اشاره ای به عکس زنده یاد اخوان ثالث کردم و او به بیان خاطراتش با او پرداخت.
از شعر اخوان گفت که همیشه این شعر را در ذهنش مرور می کرد:"آسمانش را گرفته تنگ در آغوش/ ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش/ باغ بی برگی / روز و شب تنهاست" و از روزهای گفت که آخرین بار زنده یاد اخوان را در منزل حمید مصدق دیده است . از روزهای آخر زندگی اش که افسرده و ناخوش احوال بود و روزی که در تشییع پیکر دکترخانری (دوست صمیمی زنده یاد اخوان) به دلیل ناخوش احوالی اخوان حضور نداشت . در آن شب به سیمین گفته بود:"حالا خودت می بینی که من دو روز دیگر می میرم ." با گفتن این صبحت ها اشک در چشم سیمین حلقه زد ولی با خنده معروفش که هنوز صدایش در گوشم زمزمه می کند ، از احوال ما پرسید که بحث عوض شود. به هر حال باب صحبت باز شد و از هر دری سخنی به میان آمد . آن چه می خوانید، مختصری از حاصل گپ و گفت آن روز است.
نمی توان در محضر شما نشست و درباره غزل این روزهای ایران سوال نپرسید؛ دیدگاه شما درباره وضعیت این روزهای غزل چیست؟
تا دو یا سه دهه گذشته در باور برخی بزرگان شعر نیمایی و پسانیمایی ، غزل محکوم به مرگ بود ، اما تصور آنان درست در نیامد . حتی چند نفر از نوسرایان صاحب نام و تثبت شده غزل های بسیار خوبی آفریدند که نفسی تازه داشت و هواخواهانی یافت. برای نمونه به دکتر اسماعیل خویی اشاره می کنم . از شاعران میانه رو روزگارمان می توانیم از نادرنادرپور، فریدون مشیری، پرویز خائفی و شفیعی کدکنی یاد کنیم . در عین حال کسانی که در سنت غزل مقام داشته اند مانند هوشنگ ابتهاج (سایه)، محمد قهرمان و در مقیاس اندک شمار ولی درخشان، ابوالحسن ورزی و عماد خراسانی، جایگاه ویژه خود را همیشه خواهند داشت.
زبان، قالب و محتوا روی هم رفته شکل شعر را به وجود می آورند. قالب شعر من غزل است ، اما شکل آن غزل نیست، زیر در زبان و محتوا تصرف کرده ام . زبان شعر من زبان امروز و رایج زمان است . البته بیشتر از نوع زبان ادبی و نه محاوره ای. اضافه کنم که گاه زبان محاوره را به کار گرفته ام. محتوای آن نیز اعم از عاشقانه یا اجتماعی و سیاسی در حول وحوش رویدادهای زمانه دور می زند و آن محتوای آشنای معمول که بر عشق و عرفان و تغزل بسنده می کرد، در شعر من به تشریح اوضاع روزگار یا احوال امروز خود و امثال خودم مخصوص شده است.
وزن را تابع نخستین پاره شعر خود کرده ام رابطه آن را با عروض سنتی گسسته ام. این وزن ها با نخستین پاره موضوع متولد می شوند. بنابراین تناسب آنها با محتوا بیشتر خواهد بود ، در ضمن ناآشنایی آن ها با گوش ها آن الفت منظم دیرینه را تداعی نمی کند و آن نظم ضربی قدیم را که با زمان امروز تناسبی ندارد ، به کار نمی گیرد.
شعرم سرشار از مسائل و مشکلاتی است مربوط به مردم و زمانی که اول روح و قلب خود مرا تحت تاثیر گرفته و بعد به صورت شعر بر کاغذ نشسته است.
آیا جوانان توانسته اند با غزل های نو آیین خود ، شما را به آینده این گونه شعر امیدوار کنند؟
روان شاد حسین منزوی از شاخص ترین نمایندگان غزل نو بود . از میان نسل پس از او شاعرانی بودند و هستند که به غزل روی آورند. چند چهره درخشان دیگر هم هستند که نامشان را فراموش کرده ام . گناه این فراموشی به گردن بینایی غارت شده من است که حافظه ام را ناتوان کرده است . ده سال است که منتظرم پسرم یا دوستانم برایم چیزی بخوانند . امید است که پوزشم پذیرفته شود، اما همین حالا پسرم کتابی به دستم داد که پیش از این برایم خوانده بود (مشق های بلاتکلیف) و نظرم را در حاشیه شعرها نوشته بود. بیشتر غزل های امروزی ، ساده و بی نقص بودند . سخن از عشق می رفت و تا ویرانی و غارت جنگل ها... . و سایه رویدادهای روزگار در آن باز می تابید.
نام شاعر عبدالحسین انصاری. به آینده او امید دارم، به همان مایه که اکنون از سروده های او خرسندم.
کمی به گذشته بازگردیم. بعضی افراد منکر تاثیر جلال آل احمد بر جریان ادبیات معاصر هستند. از آنجا که شما با جلال و آثارش آشنایی دارید ، نظرتان در این باره چیست؟ آیا او توانسته بود روی ادبیات تاثیر مستیم داشته باشد؟
بله ، حتما این گونه است . به شخصه او را دوست داشتم. جلال پیشروی ادبیات در میان جامعه جوان کشور بود و همواره با آثارش جوانان را ترغیب و تشویق می کرد. او سعی داشت با سبک و گیرایی نوشته هایش ، جامعه نویسندگان را به سمت جلو هدایت کند؛ اما باید گفت نفی جلال دشمنی با او است . این در حالی است که ضعف وی این بود که در بعضی از چیزها پافشاری می کرد، اما این اخلاق جلال بود که او را در مظان خودخواهی قرار می داد، ولی او قصد خیر داشت و در تمام عمر خود کوشش کرد که در ادبیات جوانان و شعر معاصر پیشرفت ایجاد کند.
با توجه به دوستی شما و سیمین دانشور ، نقش او را در زندگی جلال چگونه ارزیابی می کنید؟
من و سیمین دانشور از اول پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان مرگش با هم دوست بودیم. مسبب آشنایی ما شخص اخوان ثالث بود. او بسیار زن مهربانی بود و آثار جاودانهای مانند سووشون را به یادگار گذاشت.
شاید جلال آل احمد زندگی هنری اش را در بیشتر جهات مدیون سیمین دانشور باشد. او نه تنها در زندگی جلال، بلکه در ادبیات ایران بسیار نقش غیر قابل انکاری داشت.
شما در زمینه ترانه سرایی هم فعالیت های بسیاری داشته اید و بسیاری از این ترانه ها را خوانندگان مختلف در برنامه "گلها" خوانده اند. در جای خواندم شما هیچ گاه از تصنیف سازی استقبال نکردید، پس چرا در برنامه "گلها" حضور می یافتید؟
این طور نیست. من در دوازده سالی که با رادیو همکاری کردم (از تابستان 1345 تا تابستان 1357) ، شاید نزدیک به 300ترانه یا به گفته شما "تصنیف" سروده ام، آثاری که حاصل همکاری ام با موسیقیدانانی مانند مهندس همایون خرم ، اکبرتجویدی، مهدی خالدی ، جواد و منوچهر لشکری بوده است . بسیاری از آهنگسازان هم روی غزل هایم آهنگ گذاشته اند. برای آوازخوان هایی از شمار گلپایگانی و نوری ترانه نوشته ام که بیشترشان در بازار هست و من گاه، از سراتفاق آن ها را مثلا از رادیویی تاکسی می شنوم.
با توجه به سابقه طولانی همکاری تان با برنامه "گلها" در مورد بنیانگذارش ، داوود پیرنیا ، چه نظری دارید؟
زنده یاد پیرنیا از ادبیات و موسیقی – به یکسان- آگاهی و بهره کامل داشت. می دانست کدام شعر مناسب کدام آهنگ است. حتی گوشه های از یاد رفته هر هفت دستگاه را خوب می شناخت. همین آگاهی او – که با ذوق سرشارش در آمیخته بوده- برنامه هایش را دلپسند می کرد. هنگام شعرخوانی – که اغلب با صدای خانم روشنک اجرا می شد – کمتر از موسیقی کمک می گرفت و از همین رو به شنونده امکان می داد با توجه به طنین صدای گوینده، تناسب لفظ و معنا را بهتر دریابد. چنین شد که هنرآفرینی های او به جاودانگی پیوسته و اکنون به همت فرزندانش در آلبوم های نفیس ضبط شده و در دسترس قرار گرفته اند. گذشته از این ها، برای آهنگسازانی مانند حبیب الله بدیعی، مهدی خالدی، اکبر تجویدی، برادران لشکری (جواد و منوچهر) و برخی دیگر ترانه های سروده ام که همه باید در آرشیوهای صدا و سیما موجود باشد.
شاعران دیگری نیز دست به کار ترانهسرایی زدهاند مانند رهری معیری، معینی کرمانشاهی و شهریار. این افراد تا چه اندازه در کار ترانه سرایی موفق عمل کرده اند؟
بگذارید پرسش شما را با کلامی دیگر پاسخ دهم: معینی کرمانشاهی در عرصه ترانه سرایان، از بهترینهاست، با این امتیاز که توانسته شیوه های تازه ای در این "گونه" ادبی عرضه کند. تصنیف "طاووس" (گویا سروده دهه سی خورشیدی) گشایش راهی است که ترانه از محدوده مغازله بیرون می آورد و به مظاهر دیگر زندگی پیوند می دهد.
ترانه های سیاسی یا اجتماعی دوران مشروطیت نیز از همین ماهیت بهره دارند . بله، اشارات معینی به همه جنبه های زندگی و تمرین های شاعری اش او را در ترانه ها اثر گذارتر کرده است ؛ اما من رهری معیری را به سبب زیبایی تصویر و شهریار را به مناسبت گستردگی اندیشه بیشتر از دیگر نمایندگان غزل سنتی می پسندم.