کد خبر: 65630 A

یوسف خاکیان، کتاب شعر شب روی پیراهنم ریخت، کتاب یوسف خاکیان

یوسف خاکیان و رونمایی از مجموعه شعر «شب روی پیراهنم ریخت» / اصراری ندارم که همیشه شعر بگویم

یوسف خاکیان و رونمایی از مجموعه شعر «شب روی پیراهنم ریخت» / اصراری ندارم که همیشه شعر بگویم

می‌بینیم که در مجموعه‌شعر آقای خاکیان، شهر وجود دارد؛ المان‌هایی از آدم‌های امروز ما و در تمام این صد شعر، سعی شاعر بر اینست که به مقوله عشق بپردازد و عشق را از دریچه‌های متفاوت،گاهی هم در بازی‌های زبانی ترسیم بکند ...

ایران آرت: جلسه‌ی رونمایی مجموعه‌شعر «شب روی پیراهنم ریخت» شامل سروده‌های «یوسف خاکیان» در کتابفروشی فرهنگ با حضور دکتر «فریال آذری» (منتقد ادبی و هنری)، رضا آشفته (شاعر، منتقد و پژوهشگر فرهنگ و هنر) و جمعی از علاقه‌مندان به ادب و هنر برگزار شد. این مراسم به همت مجموعه‌ی «فرهنگان» و با همکاری نشر «مهر طوبی» شکل گرفته بود.

به گزارش اخبارنوین به نقل از روابط‌عمومی مجموعه‌ی فرهنگان، عصر روز پنجشنبه طی مراسمی در کتاب‌فروشی «فرهنگان» (شعبه‌ی بلوار)، از کتاب مجموعه‌شعر «شب روی پیراهنم ریخت» سروده‌های عاشقانه‌ی «یوسف خاکیان» رونمایی شد و دکتر «فریال آذری» و رضا آشفته (منتقدان برنامه) به معرفی و بررسی این مجموعه‌شعر پرداختند.

در آغاز مراسم، مجتبی هاشمی (از اعضای مجموعه‌ی فرهنگان)، با یادی از مرحوم «امیرهوشنگ ابتهاج متنی در رابطه با درگذشت این شاعر گرانقدر کشور قرائت کرد.

در این متن آمده بود: سایه رفت و شب از شب پر شد. عظیمت هوشنگ ابتهاج ملت ایران را بار دیگر در سوگ شاعری روشنفکر و انسانی آزاده و وطن‌دوست نشاند و بزرگمردی سایه نه تنها از اشعار یگانه‌اش، بلکه از تاثیرات غیرقابل‌انکارش در حوزه موسیقی و نغمه‌ی ایرانی هویداست.کدام ایرانی‌ست که با صدای «توی ای پری کجایی؟»، زلف خاطره‌یی گره نزده باشد؟ کیست که بتواند تاثیر ابتهاج بر تاسیس گروه چاوش و اوج‌گیری آن را فراموش کند؟ هنوز «ایران، اِی سرای امید» بر اعماق ذهن و روح هر هنرمند ایران‌دوستی نفوذ می‌کند و چه دردناک بود وقتی سایه تعریف می‌کرد که این موسیقی حماسی را در حیاط زندان شنیده و با آن گریسته است! این خاطره‌ی دردناک شاید پیامی برای همه‌ی حاکمان جهان باشد که بدانند شعر و هنر در کالبد زمان ساری و جاری هستند. هیچ حکومتی نتوانسته صدای شاعران و وطن‌خواهان را در بند کند، چراکه هنر در بندشدنی نیست. این آموزه‌ی سایه برای تمامی نسل‌ها به یادگار می‌ماند. سایه فریاد می‌زد که هنوز دیر نیست. هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست. عزیز هم‌زبان تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟ مجموعه‌ی فرهنگان فقدان این هنرمند آزاده را به تمام ملت سوگوار ایران و به ویژه یلدا ابتهاج عزیز تسلیت عرض می‌کند. آسمان دل ما نیز چون شما گرفته است. ما را در غم بزرگ خود شریک بدانید. سایه رفت اما طنین صدایش هنوز در اعماق روح ماست که می‌گفت آه، امان از آن رفتگان بی‌برگشت».

هاشمی در ادامه شعر «ارغوان» سروده‌ی مرحوم ابتهاج را برای حاضران بلندخوانی کرد.

سپس «یوسف خاکیان» شاعر مجموعه‌ی «شب روی پیراهنم ریخت»، ضمن عرض تسلیت به مناسبت درگذشت استاد هوشنگ ابتهاج و خوش‌آمدگویی به حاضران در جلسه، به معرفی خود پرداخت و گفت:«من این مجموعه‌شعر را سال 93 منتشر کردم اما تا امروز فرصت رونمایی و معرفی کتابم پیش نیامده بود. امیدوارم جلسه‌ی پربار و برکتی باشد برای همه و بخصوص برای من که بتوانم در آینده، مسیر مورد علاقه‌ام را در زمینه‌ی شعر و ادب بهتر طی بکنم و موفقیت‌های بیش‌تری به دست بیاورم. من ده سال پیش از این مجموعه‌شعر، در کتاب دیگری به نام «پرسه در کوچه‌های شعر»،که یک مجموعه‌ی گروهی بود، چند شعر را به چاپ رسانده بودم. باید بگویم «شب روی پیراهنم ریخت»، اولین مجموعه‌شعر مستقل من است».

او افزود:«مدت‌هاست دیگر به صورت مرتب شعر نمی‌گویم و گاه‌گداری فقط به سرودن شعر می‌پردازم، چون معتقدم برای گفتن شعر آدم باید در موقعیت و حس‌وحال مناسبش قرار بگیرد تا بتواند چیزی بنویسد. به‌زور نمی‌توان چیزی نوشت. آخرین‌بار یک سال پیش برای مادرم شعری سرودم. اصراری هم ندارم که حتماً همیشه شعر بگویم».

پس از سخنان خاکیان، دکتر «فریال آذری» نظر خود را در مورد مجموعه‌شعر «شب...» چنین بیان کرد:«در ادبیات و شعر، ما شعر را سحر حلال می‌دانیم، به این خاطر که معتقدیم به نوعی وحی در آن هست و خیلی از شعرا در واقع وحی شعری دارند. آقای خاکیان می‌گویند بیش از یک سال است نتوانسته‌اند شعر بگویند اما برای من تعریف کردند پیش از این گاهی از خواب بیدار شده‌اند، شعری آمده و نوشته‌اند و فردا که به آن نگاه کردند، اصلاً باورشان نمی‌شد! این همان بخش سحر حلال است. در تعاریف شعری کتاب‌های قدیم یکسری تعاریف از آن بود که مثلاً در مورد عروض و قافیه‌اش، نوع نظم و وزنش توضیح می‌داد و می‌گفت یک شعر باید قوانینی شبیه به این داشته باشد تا دوره نیما. بعد هم بحثی بود بین این‌که آیا شعر نو و سپید و موج نو شعر هستند یا نه؟ فکر می‌کنم حدود پنج سال و شاید بیش‌تر است که تعریف شعر کمی عوض شده و تمام مفاهیمی که در آن بحث وزن و عروض و قافیه بوده به هم ریخته و آن چیزی که یک قطعه ادبی را به عنوان شعر معرفی می‌کند، عنصر خیال‌انگیزبودن آنست، یعنی هر چیزی که خیال‌انگیزتر است، شاعرانگی آن بیش‌تر و خاصیت شعرگونگی آن بیش‌تر است، پس شعر است. با این تعریف اگر دفتر شعر آقای «یوسف خاکیان» را ورق بزنیم، فکر می‌کنم ما با یک شعر خیال‌انگیز و عاشقانه روبه‌روییم، و با تعریفی که خودشان ارائه دادند که شعرشان یک سحر حلال است و تکنیک‌های لازم را نمی‌دانند چون در رشته ادبیات درس نخوانده‌اند، یعنی همان حالت وحی‌گونگی برای ایشان وجود داشته است».

دکتر آذری افزود:«اگر بخواهیم این کتاب را در ادبیات نقد و بررسی بکنیم و بخواهم برای این مجموعه نقد بنویسم، آن را در ادبیات «پارناس» بررسی می‌کنم، چون وارد ادبیات متعهد نمی‌شود، یعنی از دل آن بحث سیاسی پیدا نمی‌کنید، موارد اعتراضی پیدا نمی‌کنید اما می‌شود روی املای آن مانور داد، به این عنوان که بعضی از شعرا و نویسندگان عمداً غلط می‌نویسند و زمانی که می‌خواهیم آن را ویرایش کنیم، می‌گویند «املای‌تان را به املای ما تحمیل نکنید» و این یک سبک ادبی است در این کتاب دیده نمی‌شود و حتی نگرش سیاسی هم ندارد، ولی به عنوان شاعرانگی و ادبیات، یک شعر لطیف و قشنگ است. به نظرم این مجموعه، در ساختار ادبیات پارناس کاملاً قابل دفاع و بررسی است. خیلی جاها بازی‌های زبانی دارد با کلمات و آواها خوب بازی شده، درست درکش کرده‌اند و به عنوان یک کتاب عاشقانه که کنار دست او باشد و وقتی دل آدم گرفته بشود خواند و از آن لذت برد،کتاب قشنگی‌ست. از طرف دیگر می‌توان در ادبیات جریان سیال ذهن بررسی‌اش کرد».

این منتقد برای مثال به شعری از کتاب اشاره کرد و گفت:«به شعر نهم کتاب با عنوان «اسپرسو روی میز» دقت کنید:«به کافه می‌روم/ یک میز دونفره/ منو می‌آورد کافه‌چی/ لطفاً یک فنجان اسپرسو/ تنها می‌شویم/ محو تماشایت می‌شوم/ آقا، اسپرسوی‌تان/ برای خانم سفارش دادم/ بی‌آن‌که نگاهم کند/ فنجان را جلویت می‌گذارد/ انگار او هم تو را می‌بیند/ عطر اسپرسو در چشمانت می‌پیچد/ قهوه‌ات سرد می‌شود/ برمی‌خیزم/ به سمت پیشخوان می‌روم/ چه‌گوارا نگاهم می‌کند/ از در خارج می‌شوم/ دلینگ».

این شعر،کاملاً مسیر جریان سیال ذهن است، تنهایی عمیقی را در شعر نشان داده که برای هر خواننده ملموس است و تصوری که کنار آن از یک رابطه عاشقانه دونفره شکل می‌گیرد، گرچه کسی آن سوی میز نیست و به‌رغم نبودنِ آن آدم در سوی دیگر میز به هم‌زبانی و هم‌درکی گارسونی می‌رسد که برایش قهوه آورده و همه این‌ها در مسیر ادبیات سیال ذهن جا می‌گیرد. بعضی وقت‌ها این را وارد ادبیات بیماری و بعضی وقت‌ها آن را از ادبیات بیماری جدا می‌کند و آن را به عنوان جریان سیال ذهن بررسی می‌کند. در نثر اگر بخواهیم نمونه خوبی مثال بزنیم، چون این نمونه‌ها در شعر کم‌تر دیده می‌شود، آثار «صادق هدایت» جریان سیال ذهن است.«بوف کور» شاهکار جریان سیال ذهن است. این شعرها هم خیلی جاها مسیر عبور ذهن شاعر است، تخیلات شاعر است که به آن رنگ و بو می‌دهد. با وجودی که شما اسپرسو را می‌بینید و به نظرم بسیار درست انتخاب شده، چون اوج تلخی یک قهوه در قهوه اسپرسو است، قهوه‌های دیگر به اندازه اسپرسو تلخ نیستند، یعنی دارد همه تلخی زندگی‌اش را به تصویر می‌کشد اما در عین حال می‌بینید یک دونفره‌‌ی عاشقانه قشنگ را هم برای‌تان تعریف می‌کند».

این منتقد در ادامه گفت:«شاعر شما را بین حس تنهایی تلخی و آن بودن زیبای کنار هم ـ که اصلاً اروتیک هم نیست و خیلی نجیب نوشته شده ـ کنار هم می‌نشاند و توصیف‌شان می‌کند. توصیف هایی از این دست در اشعار آقای خاکیان زیاد است. اول فکر می‌کردم از عاشقانه‌های «ناظر حکمت» (شاعر ترک) الهام گرفته اما بعد از صحبت با خودشان متوجه شدم بیش‌تر به سمت عاشقانه‌های «نزار قبّانی» است. نزار هم که خداوند ترسیم عاشقانه است. نمی‌شود نزار خواند و عاشقانه ننوشت».

در ادامه‌ی جلسه رونمایی از این مجموعه‌شعر،«رضا آشفته» سخنانش را با این مقدمه شروع کرد که:«ما در کشوری زندگی می‌کنیم که اگر بخواهیم در یک کلمه آن را معرفی بکنیم یا خلاصه و چکیده ایران را بگوییم، فکر می‌کنم بارزترین و مهم‌ترین کلمه،«عشق» باشد، یا اگر در تمام دنیا عشق بالاترین احساس بشر است و تجربه زیسته آن‌ها تبدیل به شعر شده و عاشقانه‌هایی دارند و آن عاشقانه‌ها باعث شهرت شاعران آن فرهنگ و جغرافیا شده، اگر بخواهیم این‌ها را قیاس بکنیم با فرهنگ و شعر و عرفان ایرانی، می‌بینیم نسبت به کشورهای دیگر بیش‌تر داریم؛ هم به لحاظ کمی، هم به لحاظ کیفی».

آشفته ادامه داد:«مثلاً اگر بخواهیم بگوییم این عشق در شعر ما کجاست، تجربه عشق در تمام شعرها هست. وقتی آثار فردوسی را می‌خوانید ناگهان می‌رسید به جاهایی که می‌شود «بیژن و منیژه»، یعنی او هم عنان از کف می‌دهد و به گونه‌ای سعی می‌کند در دل حماسه و کشت و کشتار، یک تجربه و درک احساسی از عشق را هم بنویسد. اگر بیایم به سمت «نظامی گنجوی» می‌بینیم تمام روایت‌ها و مثنوی‌هایش عاشقانه است و در همان حول و حوش، غزل حماسی شکل می‌گیرد و دو خط و مدار وجود دارد؛ یکی عاشقانه‌های مَجاز و انسانی که غزل عاشقانه است و شاید سرآمد آن‌ها سعدی باشد، و نقطه مقابل، غزلی است که عشق را نه در معنای مجاز،که در معنای عمیق‌تر جست‌وجو می‌کند، نه در روابط انسانی که در یک رابطه والا و باشکوه تعریف می‌کند و به قول معروف غزل عارفانه است که از «سنایی غزنوی» شروع می‌شود و شاید بارزترین آن مولانا باشد. در این بین حضرت حافظ هم است که بین هر دو قلمرو، قلم می‌زند؛ هم به عشق مجازی می‌پردازد، هم به عشق حقیقی و عارفانه. با این نگرش و ادبیات، خواه‌ناخواه اگر امروز بخواهیم عاشقانه بنویسیم، هم پیشینه‌اش را داریم، هم ناخودآگاهش را، هم آن انگیزه‌های تاریخی در آن وجود دارد و هم این‌که انسان ایرانی و آریایی بانجابت شناخته می‌شود و و این نجابت می‌تواند رنگ‌وبوی خود را در عشق عیان بکند. روان‌شناسان می‌گویند هفت احساس پایه داریم و آن چیزی که در این هفت احساس غالب می‌شود یا این احساس‌ها را در خود دارد، احساس عشق است، ولی احساساتی مثل غم، تنفر، خشم و غیره انگار نوعی روزمرگی در خودشان دارند، غیر از تجربه عشق که همین‌طور بی‌دلیل اتفاق نمی‌افتد. باری به‌هرجهت نیست و اگر اتفاق بیافتد و گریبانش را بگیرد، ول‌کن نخواهد بود. هر یک از ما به گونه‌ای عشق را در دوران مختلفی تجربه کردیم».

این منتقد و پژوهشگر شعر و ادب، ادامه داد:«می‌خواهم بگویم ما در یک گستره جغرافیای و مسیر تاریخی همواره عشق را در گونه‌ها و قالب‌های مختلف تجربه کرده‌ایم و در دوران معاصر هم غزلیاتی که بارزترین‌شان را نام بردیم و نام‌آورترین‌شان شاید در شش، هفت نام خلاصه بشود، این مسیر همچنان ادامه داشته. در دوران معاصر هم چه آن‌هایی که قالب‌های کهن را کاملاً کنار گذاشتند و آمده‌اند سمت شعر نو،که بخشی از آن شعر نیمایی خوانده می‌شود، بخشی آزاد، بخشی سپید، موج نو و گونه‌های دیگری که هر یک از شاعران یا گروه شاعران تجربیاتی در آن داشته‌اند، حتی شعرهایی که اصطلاحاً زبان‌شناختی‌اند و سردسته آن‌ها مرحوم «رضا براهنی» بود و شعرهای ساختگی دارند، در این مسیر ساختگی و بازی با واژگان سعی دارند عشق را هم به شکل مکانیکی تجربه بکنند اما شعر «یوسف خاکیان» آن تاریخ را ندارد و اشکالی هم بر آن وارد نیست. آن تاریخ به این معنا که اگر غزل بهترین قالب برای عاشقانه‌سرودن در میان ایرانیان است و خوش‌بختانه همچنان غزل فارسی مسیر خود را با وجود آدم‌هایی مثل «محمدحسین شهریار»،«سیمین بهبهانی»،«حسین منزوی» و «هوشنگ ابتهاج» حفظ کرده که این چهار نفر در عاشقانه‌سرودن جزو بهترین‌ها هستند و خودشان هم تجربه‌هایی دارند و غزل نو را با تعاریف و وزن و قالب و نگاه جدید و توام با روزمرگی‌ها و مدرنیته،گسترده کردند، یا غزل‌شان را به‌روز کردند. بنابراین اگر بخواهیم شعر عاشقانه بگویم، یک مسیر می‌تواند همین مسیر باشد، یعنی غزلی که از چند قرن پیش شروع شده و رسیده به قرن معاصر».

رضا آشفته سخنان خود را با اشاره به بازی‌های زبانی در مجموعه‌شعر «شب روی پیراهنم ریخت» به پایان رساند و گفت:«می‌بینیم که در مجموعه‌شعر آقای خاکیان، شهر وجود دارد؛ المان‌هایی از آدم‌های امروز ما و در تمام این صد شعر، سعی شاعر بر اینست که به مقوله عشق بپردازد و عشق را از دریچه‌های متفاوت،گاهی هم در بازی‌های زبانی ترسیم بکند، یعنی گاهی متن منثور است و گاهی این زبان محاوره و روزمره می‌شود. او تلاش دارد احساس خود را بر پایه تخیل و موسیقی جاری در کلمات تبدیل به شعری بکند که چکیده آن ماجرای عشق است».

در پایان جلسه رونمایی از مجموعه‌شعر «شب روی پیراهنم ریخت» اثر یوسف خاکیان، منتقدان حاضر در جلسه به پرسش حاضران درباره سبک شاعرانگی شعرهای این مجموعه پاسخ دادند.

مراسم رونمایی و معرفی مجموعه‌شعر «شب روی پیراهنم ریخت» توسط مجموعه‌ی فرهنگی «فرهنگان» و انتشارات «مهر طوبی» برگزار شد.

 

 

رضا آشفته یوسف خاکیان نشر مهر طوبی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین