درک غزل حافظ و فهم یک عکس/ تحلیلی از سعید فلاح فر
عکاسی و غزل نگاری شباهت هایی در ساحت معنا دارند ، سعید فلاح فر لایه ای از این ارتباط را واکاوی کرده است.
ایران آرت: سعید فلاح فر : غزلی از حافظ پیش رو داریم که برای خواندنش پیش از هر چیزی نیازمند توانائی خواندن کلمات آن هستیم. شرط ورود به غزل آشنایی با سواد کلمات است.
اما این به هیچ وجه کافی نیست. ممکن است به معنای کلمات و دستور زبان که رابطه کلمات را معین می کند اکتفا کرده و اولین لایه از شعر را درک کنیم.
البته اغلب به واژه های ناآشنا برمی خوریم که باید معنای آن ها را از میان فرهنگ های لغت یا زیرنویس دیوان ها پیدا کنیم یا به کشف بدعت ها و تفاوت هایی در دستور زبان و رابطه کلمات محتاج باشیم. کار تمام نشده است.
اگر از اصل ماجرا و داستان ها مطلع نباشیم، معنای تلمیح ها و اشارات کوتاه تاریخی و... را متوجه نخواهیم شد. به ویژه در خصوص شاعری مثل حافظ، سخت محتاج آشنایی با اصطلاحات و مفاهیم عرفانی خواهیم بود.
تا اینجا به خود غزل مرتبط است که قطعاً تمامیت غزل نیست. غزل با مخاطب کامل می شود. به این صورت که پیش از هر چیزی مخاطب پیش فرض هایی برای غزل دارد. یعنی انتظار مضمون و محتوایی متناسب با ظرفیت غزل دارد.
به عنوان مثال نباید از غزل انتظار روایت داستانی همچون مثنوی یا پیوستگی مضمون همچون قصیده داشت. غزل؛ رباعی و چهارپاره و نقاشی و موسیقی و سینما نیست. غزل، غزل است با زبان و دغدغه های متناسب با خودش. درباره همه چیز و همه رویدادها و همه بایدها و همه احساسات نمی شود غزلسرایی کرد.
دیگر این که؛ مفهوم غزل می تواند با توجه به تجربیات و دانش و جهان بینی افراد، از مخاطبی به مخاطب دیگر تفاوت داشته باشد. نباید از غزل انتظار القاء معنا و حسی مشابه در همه افراد داشت. هر کسی می تواند از ظن خود غزلی را فهم و تعبیر کند. اما این برداشت در راستای همان جهان مستتر در غزل و اراده شاعر است. هر یک از سه گانه «شاعر، شعر و خواننده» نقش و جایگاه معینی دارند و هیچ کدام نمی تواند نافی نقش آن دیگری باشد.
با این مثال نگاهی کنیم به خوانش یک اثر عکاسانه.
«عکس» زبان، منطق، لهجه و گویش، دستور زبان، ارجاعات و کلمات تصویری خاصی دارد که هر بیننده ای برای فهم و درک مضمون و محتوا و احساسات عکس، به دانستن آن ها احتیاج دارد.
مجموعه ای که ذیل عبارت «سواد بصری» و شامل ارزش های عناصر و جزئیات بصری هر اثر (اعم از خط و سطح و نقطه و بافت و رنگ و ترکیب بندی و...) است.
دیدن عکس کافی نیست، بعضی از عکس ها را هم باید خواند. آگاهی درست از مبانی هنرهای تجسمی اولین و ساده ترین شرط ورود به جهان عکس محسوب می شود.
هر چشم بینائی توان نگاه کردن به یک عکس را دارد اما این دیدن ـ اگر شبیه نگاه کردن به یک متن با زبان بیگانه باشد ـ منجر به هیچ حظ و درکی نخواهد بود. نشانه شناسی هر یک از این عناصر دریچه ورود به اثر عکاسی را باز می کند اما روند دیدن و تماشا را کامل نمی کند.
خواندن یک عکس، مثل خواندن یک غزل ناب است. تجربه زیستی مخاطب، اطلاعات جانبی، دانش، جهان بینی و از هم مهم تر تمرین و قوه خیال بیننده برای احصاء کمال اثر عکاسی، ناگزیر است. همانقدر می شود در واژه ای مثل «عشق» تامل کرد که ممکن است برای درک کارکرد یک لکه کوچک رنگی در عکس. همانقدر یک «غزل» اثری والاتر از چیدمان اتفاقی کلمات مندرج در فرهنگ های زبان و لغت است که عکاسی فراتر از ثبت تصویر عناصر بیرونی موجود می تواند باشد. همانقدر غزل مستقل از هر معادل و ترجمه ای است که عکس. علاوه بر این؛ مخاطب می داند از عکس چه انتظاراتی را می تواند و باید داشته باشد و ظرفیت بیانی و احساسی هنر عکاسی شامل چه محدوده هایی است. اگر نه؛ قوه تشخیص غزلی سست از یک شاهکار ادبی بی معنا و دور از انتظار می شود، چنانچه در انبوه عکس های منتشر شده در رسانه های سهل الوصول موجود و مخاطبی که از میان همه شرایط خواندن عکس، تنها قوه بینائی اش را دارد، رخ می دهد.