همسفر گابریل گارسیا مارکز، دلسپرده رئالیسم جادویی و گزارش یک آدمربایی!/ بازخوانی روایتی جالب از سردار شهید
تحریریهی مهمترین نشریه حوزهی سیاست بینالملل در جهان معتقد بود، قاسم سلیمانی که حالا به مقام رفیع شهادت نائل شده است یکی از ده متفکر برتر جهان در حوزه امنیتی و دفاعی است و ما در تحریریهی ایرانآرت با توجه به رویکرد سایت مان، از یک اتفاق جالب بین او و گابریل گارسیا مارکز، نویسنده شهیر نوشتهایم.
ایرانآرت: واپسین روزهای سال گذشته بود که فارینپالیسی، علاوه بر اعلام فهرست معروف سالانهاش از صد شخص تاثیرگذار بر سیاست و اقتصاد جهان، فهرستی ده نفره هم منتشر کرد از کسانی که به زعم این دوماهنامهی پرتیراژ، متفکران برتر حوزه امنیتی و دفاعی جهان بودهاند. آن روز، فقط نام یک ایرانی در فهرستهای این نشریه دیده میشد؛ نشریهای تاثیرگذار بر امور سیاست بینالملل در جهان که واشینگتنپست، ناشر آن محسوب میشود. بله، فقط نام یک ایرانی؛ سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران. نام فقط یک ایرانی آن هم در هر دو فهرست؛ فهرست صد چهره تاثیرگذار سال بر سیاست و اقتصاد و نیز فهرست ده متفکر برتر حوزه امنیتی و دفاعی جهان.
نکتهی تازهای در این اعلام نبود. جهان، مدتها بود میدانست سردار ایرانی، یکی از مهمترین چهرههای امنیتی عصر حاضر است، اما این عنوانِ پرطمطراقِ یکی از ده «متفکر برتر جهان»، دوباره یادآوری کرد که او کجای این معادلات جهانی ایستاده است.
ما حالا در ایرانآرت، با اشارهمان به این فهرستهای فارینپالیسی، یاد یک تصویر از سردار سلیمانی در فروردینماه سه سال پیش افتادهایم. یاد یکی از آغازین روزهای سال یکهزاروسیصدونودوپنج، که یک عکس کمکیفیت غیرحرفهای از داخلِ یک هواپیما، یک حرفهایِ تمامعیار را به تصویر کشیده بود.
او سردار سلیمانی بود در یکی از بیشمار سفرهایش به این سو و آن سوی جهان... درست در روزهایی که بسیاری از ایرانیان نیز مثل او در سفرهای نوروزیشان به سر میبردند. منتها تنها نقطهی مشترک آن روز سردار با دیگر ایرانیان، در عزمش برای سفر نوروزی نبود. برای او نوروز و تعطیلات معنایی نمیتوانست داشته باشد. پس چه چیزی آن روز، در آن تصویر کمکیفیت، او را شبیه دیگر ایرانیان مسافر کرده بود؟
سردار در آن تصویر، کتابی به دست داشت، مثل برخی دیگر از مسافران پروازهای نوروزی که یحتمل طول مسیر را با مطالعه تاب میآورند. منتها در این شباهت هم، تفاوتهایی در کار بود. چه تفاوتهایی؟ عرض میکنیم.
رئالیسم جادویی در هواپیما
طبعا فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران، فرصت چندانی برای مطالعه نمییافت. هر چند او بارها کتابهایی را برای مطالعه پیشنهاد کرد اما خوشبینانه است که گمان کنیم، مردی که چهل سال کوه و بیابانها را درمینوردید، میتوانست دل در گروی کتابخوانیِ تماموقت داشته باشد.
آن روز، انتشار تصویری از فرمانده سلیمانی در هواپیما در یکی از صفحات منتسب به او در اینستاگرام، در حالی که کتابی میخواند و چیزی هم مینوشت، کنجکاویهای بسیاری برانگیخت. بهخصوص که از عکس پیدا بود، کتابی که سلیمانی به دست دارد، یک کتاب رمان است؛ کتابی از ادبیات داستانی جهان! آیا واقعا فرمانده سپاه قدس، با آن همه مشغله ذهنی برونمرزی، فرصت برای خواندن رمان داشت؟ آن هم رمانی از سرزمین نویسندههایی سرسپرده به رئالیسمِ جادویی؟ و البته که میدانیم حالا لابد میگویید، جهان پیش چشم او، پیشِ چشمِ او که شهره بود به تیزبینی، مگر چیزی بود جز رئالیسمِ جادویی؟
مارکزخوانی سردار در سفر
از عکس، چیز زیادی پیدا نبود؛ کتابی روی زانوی سردار پهن بود. تقریبا صفحات پایانی کتاب. ما صفحهی فرد کتاب را البته نه به وضوح در تصویر میبینیم. بر سر صفحه نوشته شده «گابریل گارسیا مارکز». میدانیم که در اتوماسیون صفحهآرایی کتابهای فارسی [در اینجا ترجمه به فارسی]، نام نویسنده را بر سر صفحه فرد و عنوان کتاب را بر سر صفحه سمت چپ مینویسند. تا اینجا مطمئنیم که سردار، کتابی از گارسیا مارکز، رماننویس معروف کلمبیایی را میخواند؛ نویسنده یکی از پرفروشترین و معروفترین آثار داستانی جهان یعنی «صد سال تنهایی». اما با توجه به حجم کتاب، تردیدی نیست که سردار در حال خواندن این شاهکار مارکز از ادبیات آمریکای لاتین نیست. اما هر چه هست، میدانیم یکی از کتابهایی است که ذیل رئالیسم جادویی قرار میگیرد، سلیمانی را به خود جذب کرده؛ سبکی که مارکز به مانند خوان رولفوی مکزیکی و آلخو کارپانتیهی کوبایی دل در گرویش داشت.
کدام کتاب مارکز؟
میدانیم که او قرابتی هم با سینما داشت و به طور مثال، در پشت صحنه تولید فیلمهایی چون «بیست و سه نفر»، «بادیگارد» و «به وقت شام» حاضر میشد. اما همهی این فیلمها را با توجه به مضامینشان که مرتبط با دفاع مقدس و نیز مسائل امنیتی منطقه بودند، میشد به عنوان آثاری که با فرامتنهایشان توجه فرمانده را جلب کردهاند در نظر آورد، اما ماکز در این میان چه میکرد؟
یکی از خبرنگاران سایتی خبری به نام «جهاننیوز» همان روزها گمانهزنی کرد که کتاب دست سردار، روایت «گزارش یک آدمربایی» مارکز است. البته او دلایلش برای باورپذیرترکردن این گمانهزنی را شرح نداد اما با توجه به شکل و شمایل همین صفحه از کتاب، حجم و مهمتر از آن، ماجرای کتاب میشد آن را پذیرفت.
«گزارش یک آدمربایی» درباره چیست؟
در یک کلام، «گزارش یک آدم ربایی»، ماجرای مستندی از عملیاتهای ربایش و رهاسازی تعدادی از چهرههای سرشناس کلمبیا در دهه نود توسط کارتل مدلین را روایت میکند. کارتل مدلین، یکی از کارتلهای مواد مخدر بود که پابلو اسکوبار مدیریتش میکرد. این کتاب، نخستین بار در سال ۱۹۹۶ به زبان اسپانیایی منتشر شد و یک سال بعد، نسخه انگلیسی آن به چاپ رسید.
چند سال بعد هم دو ترجمه فارسی از آن به بازار آمد؛ ترجمه جاهد جهانشاهی و ترجمه کیومرث پارسای. و البته در دو سال هشتادونه و نود، یعنی وقتی که میرحسین موسوی توصیه کرد «اگر میخواهید وضع این روزهایم را بدانید کتاب گزارش یک آدمربایی مارکز را بخوانید»، چند بار دیگر نیز ترجمه و منتشر شد و ماجرا به جایی رسید که تا مدتها، دو رتبه اول فهرست اعلامی خانه کتاب از پرفروشهای هفته، مربوط بود به دو ترجمه موجود از این کتاب.
جدای از اینکه ممکن است کنجکاوی سردار سلیمانی بابت همین توصیه برانگیخته شده باشد، باید گفت به احتمال زیاد، «گزارش آدمربایی» به عنوان منبعی مناسب برای آشنایی با فنون عملیات ربایش و رهایی گروگانها و در کل مسائل امنیتی برای او میتوانست جذاب باشد. به دفترچه یادداشتی که او، همزمان با مطالعه کتاب در آن چیزهایی مینویسد نگاه کنید. سردار در حال یادداشتکردن نکاتی از کتاب مارکز است.
همه جهان اذعان داشتند که سردار شهید سلیمانی، یکی از متفکران برتر در حوزه امنیتی و نظامی بود؛ فرماندهی که برای ارتقای تحلیلهای امنیتی خود، حتی به ادبیات داستانی جهان هم توجه میکرد.