گفتگو با نویسنده معروف ایرانی-آمریکایی / نوشتن زندگیام را نجات داد
آتوسا مشفق معتقد است نوشتن نیاز به قدرت، نظم و تحمل تنهایی دارد.
ایران آرت: آتوسا مشفق نویسنده ۳۷ ساله ایرانی-امریکایی است که با انتشار آخرین رمان خود "سال استراحت و آرامش من" نگاههای زیادی را به سوی خود جلب کرد و اخبار بسیاری از نشریات را به خود اختصاص داد. او در سال ۲۰۱۴ به خاطر رمان "الین" به مرحله نهایی جایزه من بوکر راه یافت. مشفق همچنین در سال ۲۰۱۶ جایزه بنیاد همینگوی را برد و به مرحله نهایی جایزه انجمن منتقدین کتاب ملی آمریکا رسید.
به گزارش ایبنا، در گفتوگوی پیشرو مشفق از تجربه جهانیِ اندوه، رابطهاش با شخصیتهای داستانهایش و کتاب بعدیاش میگوید.
آیا میتوانید یک فرآیند مشخص برای کارتان تعیین کنید؟
بله. من صبحها زود بیدار میشوم و کارهایم را عمدتا صبحها خلق میکنم. تا زمان ناهار کار میکنم و هرچیزی که بعد از آن اتفاق میافتد برایم یک امتیاز است. بعد از ظهر یا ساعت یک، مغزم نمیتواند یا نمیخواهد چیز دیگری بسازد. صبحها هنوز با دنیا قاطی نشدهام، و حس میکنم در فضایی خصوصی با نوشتههایم هستم. میتوانم کارها را بدون قصد قبلی یا ریسک زیاد انجام دهم. نیاز دارم که احساس کنم فضایی برای اشتباه کردن دارم. در این مکان مبهم میتوانم نسخه سادهای از پیچ و تاب یک طرح عظیم را انجام دهم یا روی بخشی کار کنم که به نظرم شوم و دشوار است. بعد به آن نگاه میکنم، درون آن مینویسم و شرحش میدهم. دوست دارم صبحها منظم باشم. هر روز صبح یک صبحانه مشابه میخورم و این شیوه من برای مستقر شدن در فضای خصوصی با کتابم است.
در جایی گفتید که نوشتن زندگیتان را نجات داد. آیا اندوه سازنده است؟
خیر. برای خوب نوشتن نیاز دارم که این توانایی را داشته باشم که با خودم صادق باشم بدون آنکه درد بکشم. وقتی واقعا غمگینم حقیقتا درد میکشم و میفهمم که در کارم به جاهای جالبی نمیروم. فکر میکنم میتوان همزمان غمگین و قوی بود. نوشتن نیاز به قدرت، نظم و تحمل تنهایی دارد. هرچقدر زمان طولانیتری در رابطه باشم، بیشتر دلم تنهایی میخواهد، چون آن را از دست دادهام. اما تنهایی دردناک است اگر ننویسم. با این همه میتوانی ساعتهای طولانی در طول روز بنویسی و تلاش زیادی میبرد که خلا ننوشتن را پر کنی.
در حال حاضر روی چه کار میکنید؟
کتاب بعدیام در اوایل دهه ۱۹۰۰ اتفاق میافتد و درباره یک زن چینی بسیار جوان است که خودش را جای برادرش جا میزند و از شانگهای به سانفرانسیسکو میرود، جایی که شاهد به ابتذال کشیده شدن و سقوط اروپا است. من اهل شانگهای نیستم، چینی نیستم، در اوایل دهه ۱۹۰۰ زندگی نکردم و تاریخ سانفرانسیسکو یا به ابتذال کشیده شدن را هم نمیدانم، بنابراین تحقیقات زیادی انجام دادم.
آیا نوشتن کتاب فعلی متفاوت از کارهای اولیهتان است؟
برای هر کتاب متفاوت است. اما حالا میدانم که مردم مرا دنبال میکنند. و بیشتر از قبل آگاهم که حرکت کردن از طرح به نوشتن به ویرایش و به انتشار چه شکلی است. به این خاطر بیشتر به دقتِ هنر علاقهمندم و کمتر به اینکه کتاب یک "به دَرَک" دیگر باشد. در تمام کتابهای دیگرم یک عنصر "به دَرَک" وجود داشت. احساس میکنم حداقل امسال آن را از سیستمم بیرون انداختم. نمیخواهم زمان بیشتری را به مقابله اختصاص بدهم. حالا منیت کمتری در کارم است و تخیل و شگفتی بیشتری.
به نظر رهاییبخش میرسد.
بله همینطور است. و کار کردن به سوی سطوح بالاتری از هنر زیباست.
آیا لازم بود که مقدار مشخصی مینوشتید تا به این سطح برسید؟
من از هر چیزی که تا کنون نوشتهام آموختهام. "مکگلو" را زمانی که در مدرسه عالی تحصیل میکردم نوشتم، اما اینطور نیست که کسی به من یاد داده باشد که چطور این کار را بکنم. مردم در موسسات میتوانند یاد بگیرند که هلهلهچی باشند اما فکر نمیکنم که کسی بتواند به شما نوشتن را یاد بدهد. حتا فکر نمیکنم که خواندن بتواند به شما یاد بدهد که چطور بنویسید. باید کاری کنید که مغزتان خودش را آموزش بدهد. و من فکر میکنم که این کار را کردم. حالا اینقدر میدانم و تلاش میکنم که خیلی بیشتر بدانم. امیدوارم که این کتاب این را به من بیاموزد.