چگونه در چاهِ کاغذ، از دنیا و آخرت ساقط میشویم!
ساز و کار جدیدی که برای تخصیص کاغذ به ناشران اعلام شده، چیزی نیست جز خطای آزموده را آزمودن.
ایران آرت: علیرضا بهرامی در ایرنا نوشت: مخاطب این یادداشت، بیشک تمامی مردم کشورم و کسانی هستند که دغدغه فرهنگ و نشر کتاب دارند؛ همچنین مدیران ارشد وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت امور فرهنگی آن و نیز کارگروه ساماندهی کاغذ، بهویژه جناب آقایان حسین انتظامی، همایون امیرزاده، مهدی اسماعیلی راد، محمود آموزگار و البته محسن جوادی و سیدعباس صالحی.
چرا این اسمها؟ چون میدانم که این افراد، به گواه شناختی که داریم و حتی برخی اظهارنظرهایشان در این روزها که گاهی رسانهای هم شده، خودشان اذعان دارند که باز بردن کشور به شرایط دهههای گذشته و تولیگری دولتی – هرچند با مشارکت بخشهایی غیردولتی – در اموری بدیهی ازجمله توزیع یک قلم جنس مثل کاغذ، سیاست نادرست و مسئلهسازی است، اما چون احساس وظیفه میکنند که کاری باید کرد، دست به کاری میخواهند بزنند که همه باور دارند وادی درستی نیست.
سخن آخر را بخواهم در همین ابتدای متن بگویم، این است که بهجد و به استناد تمامی تجربههای عینی، مبانی علمی و اصول منطقی، معتقدم ساز و کار جدیدی که برای تخصیص کاغذ به ناشران – بهعنوان یکی از اقدامهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، پیرو مصوبهی کارگروه ساماندهی کاغذ – اعلام شده، چیزی نیست جز خطای آزموده را آزمودن. البته وقتی به تکرار این خطا برسیم، دیگر یک خطای طبیعی نخواهد بود و ما را به مرزهای مفهومهای ناگواری میتواند برساند.
پیشاپیش بگویم که بهعنوان یک ناشر، در نشر خودمان همین الان 23 کتاب در مرحله انتشار داریم و با وجودی که احتمالاً از سفرهای که قرار است پهن شود، بهاندازه 30-20 کتاب تا پایان سال میتوانیم منتفع شویم، شخصاً با پهن شدن این سفره بهشدت مخالفم. از همکارانم در نشرمان هم عذرخواهی میکنم که چون وظیفه ملی، فرهنگی و غیره خودم میدانم که با آن چیزی که معتقدم تقریباً همه ما هم میدانیم 'غلط اندر غلط' است، مخالفت کنم، نمیتوانم ساکت باشم و سهم خودم را ادا نکنم.
علت این اعتقاد و مخالفت چیست؟
یکی تجربه تمام سالیانی است که پشت سر گذاشتیم و انواع و اقسام مدلهای حمایتی که آزمودیم، از چند سال پیش هم به ترمیم و اصلاح برخی از آن مدلهای غلط برآمدیم. آیا به این نتیجه نرسیدیم که حاصل آن سیاستهای حمایتی، چیزی نشد جز ناهنجاریهایی در شکل و محتوای «فرهنگ» که امروز گریبانمان را جوری گرفته است که انگار به خفه کردن ما همت گماشته است؟ مگر نه اینکه بخشی از ناشران بزرگی که حال، خودشان در فضای فرهنگی کشور، به اخلالگران رفتاری و کرداری تبدیل شدهاند، درنتیجه همان سیاستهای نادرست سالهای گذشته بود که سرمایه اولیه لازم را به دست آوردند تا بعد بهعنوان مولتی میلیاردرهای صنعت نشر، خود به «مسئله» تبدیل شوند.
اگر آن سیاستهای سالهای گذشته درست بوده، چرا با صدای رسا اعلام نمیکنیم همه آن سخنرانیها و مصاحبهها و حرفهایی که در چند ساله گذشته نزدیک، درباره ضرورت برداشته شدن چتر نظارت و دخالت دولتی از سر فرهنگ زدیم، اشتباه بوده و نگاه خود را از اساس اصلاح نمیکنیم؟ اگر اینطور نبوده و اعتقاد نداریم که حرفهای اخیرمان اشتباه بوده و اعتقاد نداریم که سیاستهای پیشین درست بوده، چرا میخواهیم مدیرانی لقب بگیریم که در دوره صدارتمان، همه آنچه سالها برای اصلاحش زحمت کشیده بود، در یک بازگشت به عقبِ درنهایت غیرقابلدفاع، به باد رفت!؟
همین روزها تصمیم داشتم یک یادداشت خطاب به وزیر محترم فرهنگ و معاون فرهنگی محترم ایشان بنویسم، یادآوری کنم شما که از حوزه اندیشه برآمدهاید، چه برنامه بومی مبتنیبر دستاوردهای جهانی دارید، برای اینکه در شرایط بحرانی سالهای 97 و 98، بنگاههای کوچک نشر، بهعنوان مرکزهای اصلی تولید محتوا، از این مقطع حساس با کمترین تلفات عبور کنند؟ اما ناگهان با پروژه شیک ولی ناکارآمد و غیرقابلاعتماد تخصیص دولتی کاغذ به ناشران مواجه شدیم. برنامهای که شک نکنید روزی بهخاطر نقض غرض بودن، بهعنوان یک سیاست غلط، لغو خواهد شد.
مگر نه اینکه در تمام این سالها، سود و حُسن عمده سیاستهای حمایتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معمولاً به ثروت ناشران قدر قدرتی افزوده است که حالا آنقدر خود را قدرتمند میدانند که خیلی محترمانه میفرمایند، متأسفیم! دیگر زمان آن رسیده که مرکز نشرها و کتابفروشیهای کوچک، برچیده شوند! درواقع آنچه با سیاستهای کاپیتالیستی در سالهای مرگ بر کاپیتالیسم پرورش دادیم، حالا حکم مرگ نقطه قوتهای ما را میخواهند صادر کنند.
دوستان حاضر در کارگروه ساماندهی کاغذ، هم اهل فن هستند و هم دنیا دیدهاند. پس عجیب است که بدون در نظر گرفتن مدلهای تجربه شده موفق و نتیجه داده، بر تکرار مدلهای تجربه شده شکستخورده اصرار بورزیم.
آیا دوستان اصلاً خبردار نشدند که همین ناشران بزرگ که بسیاریشان ناشران آموزشی و اخیراً کودک و نوجوان شده هستند، در زمستان سال گذشته و حتی زودتر، به پُر کردن انبارهای کاغذ خود مبادرت ورزیدند؟ آنها واقعاً از کجا میدانستند که چه شرایطی پدید خواهد آمد؟ با چه رانت اطلاعاتی یا تجربی؟ آیا اینگونه اتفاقها موجب نمیشود دوستان ما در کارگروه به این بیندیشند که شاید همگی در یک پروژه از پیش طراحی شده به کار گرفته شدهایم؟
آیا به این موضوع غیرطبیعی نباید توجه کرد که چرا در سال جاری که با بحران کاغذ مواجه شدیم، برخلاف روند طبیعی و منطقی، صف دریافت پروانه نشر با تراکم مواجه شده است؟! آیا بررسی شد که چه تعداد از ناشران جدید، اعضای خانواده برخی ناشران بزرگ و بنام هستند؟ واقعاً چرا این ناشران محترم، با بو کشیدن شرایط پیش رو، بستگان و وابستگانشان را برای دریافت پروانههای جدید گسیل کردند؟ پاسخش مشخص است: اول اینکه آنها به رایج بودن خطاهای مدیریتی و تصمیمگیری در کشور واقف بودند، دیگر اینکه به قدرت اقناعی خود و همطیفانشان در اتخاذ تصمیمهای نادرست حاکمیتی ایمان داشتند و دست آخر اینکه مثل روز برایشان روشن بود سفرهای پهن خواهد شد که روی آن میشود معلّق زد. محترمانهترین و شریفترین حالتش این بوده که تصمیم گرفتند دستهای خودشان را زیادتر کنند، تا از این سفره سهم بیشتری ببرند.
واقعاً چرا این روزها از هر که، در هر مقام و کسوتی، میپرسیم نظرت درباره این تصمیم جدید چیست، اکثراً از عبارت 'سفرهای جدید' برای ... استفاده میکنند؟!
همینجا عرض کنم که بهواسطه بیش از دو دهه حضور جدی در بخشهای مختلف این حوزه، همه پاسخهای احتمالی دوستان را که احتمالاً خواهند گفت، «ما خودمان همه اینها را میدانیم» اما «شما نمیدانید که چرا و بهخاطر چه ضرورتهایی این تصمیمها را میگیریم»، از بر هستم و این بحثها را خوب حفظ حفظم، چون بهسلامتی با این بحثها و استدلالها، بزرگ شدهایم و عمری را با آنها گذراندهایم.
اتفاقاً یک روی سخن با آن دسته از عزیزان حاضر در این تصمیمگیری است که با مفاد این یادداشت موافقت دارند، اما درنهایت به این فکر کردهاند که در شرایطی که دیگر بخشها از این تصمیمها منتفع میشوند، اگر ما مشارکت نکنیم، خودمان ضرر میبینیم، درواقع صنف خودمان تضعیف میشود. چرا باید از اینکه تکلیف همه چیز یک بار برای همیشه مشخص شود طفره برویم؟
یک روی سخن هم با بخش دولتی ماجراست. گذشته از آنچه برشمرده شد، آیا مدیران ارشد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میدانند متهم هستند به اینکه این پروژه نیز اقدام دیگری است برای آنکه بخش حاکمیتی و دولتی، عنان اختیار نشر و ناشران را در دست خودش بگیرد، تا به هر سو که تمایل داشت یا بیشتر تمایل داشت، بکشد؟ آیا وزیر محترم فرهنگ، بار معنایی این اتهام را میپذیرد؟
وگرنه، چه توجیهی میتوان داشت؟ آیا صرف اینکه شرایط دسترسی به کاغذ در کشور بهگونهای است که - نمیگوییم بیلان کاری همیشه مورد افتخار دولتها و مدیران را در پایان سال پایین خواهد آورد، بلکه - ناشران شریفی هستند که مشکل تأمین کاغذ دارند، میتواند توجیهی شود که بلای دیگری سر این نشر پرمسئله بیاوریم که تأثیرهای مخرب بلندمدتتری را به آنها تحمیل میکند؟
مگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بخشی از دولت نیست؟ مگر وزیر محترم عضوی از کابینه نیست؟ اگر ایراد و نقصانهایی در مدیریت دولتی و حاکمیتی در این زمینه وجود دارد، چرا بهجای آنکه با صدای رسا اعلام کنیم، اصرار داریم خلاف جهت همان شعارها و آرمانهایی حرکت کنیم که رای مثبت مردم را بهدست آورد!؟ مگر رئیس محترم اتحادیه ناشران و کتابفروشان اعلام نکرد که بخشی از دهها تن کتاب قاچاق کشف و ضبط شده با همکاری نیروی انتظامی و قوه قضاییه، با همان کاغذهایی تولید و توزیع شدهاند که با ارز دولتی 4200 تومانی به کشور وارد شدند؟! مگر اعلام نشد برخی از این قاچاقچیانِ بیانصاف، بعضا 11-10 مجوز نشر در اختیار داشتند تا به فراخور، از هر کدام در جایی استفاده کنند!؟ آیا باور ندارید که بخشی از علت معضل سرطانی قاچاق کتاب، محصول همان سیاستهای حمایتی غلط در دورههای گذشته است؟ اگر در زمینه اجرائیات ایراد وجود دارد، اگر در زمینه واردات و فروش کاغذ تخلفهایی انجام میشود، چرا بهجای تلاش مجدانه برای برطرف کردن آن معضل و مانعها، میخواهیم یک معضل جدید ایجاد کنیم؟ بهقول ظریفی، آیا سیگار از کتاب در این کشور پرمصرفتر است که برای ساماندهی بازار سیگار میتوان کاری کرد، اما برای ساماندهی بازار کاغذ نمیتوانیم؟!
به هر حال، به قول گفتنی، من مرده و شما زنده، آن چند ماه آینده را تصور کنید که پس از تکرار این گفته که «اشتباه بود»، این بساط برچیده میشود و شما قضاوت خواهید شد، سخت هم قضاوت خواهید شد. شما بزرگوارانی که نخواهید توانست ترازو و متر و ذرهبین به دست بگیرید و اجرای تصمیم توأم با حسننیتتان را پیگیری و ارزیابی کنید.
بهخاطر آخرت و عاقبت کار و بهخاطر تشرع و باورمندیهایی که وجود دارد، تأمل در اقدام به پهن کردن این سفره فسادانگیز و فسادآمیز و در صورت لزوم، تجدیدنظر را توصیه میکنم، وگرنه سخنان این متن که حرفهای یک مؤلف، ناشر، روزنامهنگار و غیره جزء، بیش نیست. در بهترین حالت، یک ادای وظیفه ملی، فرهنگی، شرعی و غیره است که حتماً یکایک بزرگواران مخاطب این متن، از کثیر آن برخوردارند.
خلاصه اینکه، چارهای دیگر باید اندیشید، وگرنه این چاره نیست ...