کد خبر: 18985 A

راه‌پیمایی در سه کتاب عجیب تاریخِ ادبیات داستانیِ جهان/ نگاهی به سه اثر از لارنس استرن، دنی دیدرو و ماشادو د آسیس

راه‌پیمایی در سه کتاب عجیب تاریخِ ادبیات داستانیِ جهان/ نگاهی به سه اثر از لارنس استرن، دنی دیدرو و ماشادو د آسیس

چطور با هم آشنا شدند؟ اتفاقی، مثل همه. اسم‌شان چیست؟ مگر برای‌تان مهم است؟ از کجا می‌آیند؟ از همان دور و بر.

ایران آرت: این گزارش قصد یک راه‌پیمایی مفرح دارد... یک راه‌پیمایی در میان سه کتاب عجیب تاریخ ادبیات داستانیِ جهان با نام‌های "زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی"، "ژاک قضا و قدری و اربابش" و "خاطرات پس از مرگ براس کوباس". این سه کتاب به ترتیب از آن لارنس استرن (1768-1713) نویسنده‌ی طناز ایرلندی، دنی دیدرو (1784-1713) نویسنده و فیسلوف فرانسوی و در نهایت ماشادو دِ آسیس (1908-1839) داستان نویس و شاعر برزیلی است.

اما برای آغازِ این راه‌پیمایی هیچ چیز بهتر از این نیست که به آغاز کتاب "ژاک قضا و قدری و اربابش" ناخنک بزنیم. آغازی که معرّف گویای این سه رمانِ ضدژانر، طناز و بدیع است:

"چطور با هم آشنا شدند؟ اتفاقی، مثل همه. اسم‌شان چیست؟ مگر برای‌تان مهم است؟ از کجا می‌آیند؟ از همان دور و بر. کجا می‌روند؟ مگر کسی هم می‌داند کجا می‌روند؟ چه می‌گویند؟ ارباب حرفی نمی‌زند؛ و ژاک می‌گوید فرماندهش می‌گفته از خوب و بد هر چه در این پایین به سرمان می‌آید، آن بالا نوشته شده..."

گفته می‌شود دنی دیدرو این کتابش را در حدفاصل سال‌های 1765 تا 1784 نوشته؛ کتابی که 12 سال بعد از آن یعنی در سال 1796 منتشر شده است. بی شک آغازی این چنینی برای کتابی که علی الظاهر در ژانر رمان قرار می‌گیرد، آغازی سراسر متفاوت است.  نویسنده در همان بدو امر به مخاطب می‌گوید قرار نیست رمانی همچون آثار تجربه شده بخواند. مولف خود را موظف نمی‌داند طرح مدونی از داستانش پیش طراحی کرده باشد، داستانی با فراز و فرود تنظیم شده روایت کند یا شخصیت‌ها را بر مبنای اتفاقات داستانی از پیش تعیین شده وارد عرصه کند. با این توضیح باید گفت ساختاری پیچیده و غیرمنتظم از رمان ارائه می‌دهد که تا پیش از آن خلق نشده است. این روند چندان سنت‌شکنانه ادامه پیدا می‌کند که بسیاری ترجیح می‌دهند "ژاک قضا و قدری و اربابش" را ضد رمان بخوانند و نه رمان.

دنی دیدرو

سنگ بنای اولیه‌ی نگارش رمان/ضدرمانی از این دست، به دست نویسنده‌ای خلاق با نام لارنس استرن نهاده شد. نویسنده‌ای که با نوشتن شاهکار "زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی" طیف وسیعی از نویسندگان مدرن را تحت تاثیر قرار داد. نویسندگان دو کتاب دیگری نیز که در این گزارش از آن سخن می‌گوییم هم بی شک تحت تاثیر اندیشه‌های رمان نویسی استرن بوده‌اند.  

دو جلد نخست "زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی" در سال 1759 منتشر شد. مجلدهای کوچک این کتاب نُه جلدی به تدریج و طی یک دهه تا پایان سال 1769 یعنی یک سال پس از مرگ استرن به انتشار رسید.

رمان لارنس استرن از نخستین تجربه‌های تراز اول در قلمرو رمان تجربی یا اکسپریمنتال بوده است. استرن در "زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی" مختصات ژانری موسوم به ضد رمان را برای آیندگان ترسیم کرد. او در روند نگارش اثرش، از امکاناتی نو بهره برد، به نحوی که همچنان نیز تا حدودی این ترفندها تازه به حساب می‌آید. استرن حتی مسئولیت بخش‌های کوچکی از کتابش را نیز بر عهده‌ی مخاطبانش گذاشت. برای نمونه در میانه‌ی روایتش اعتراف می‌کند که نمی‌تواند زیبایی فلان شخصیت را توصیف کند، و صفحه‌ی بعد کتابش را خالی می‌گذارد وُ دست به دامن مخاطب می‌شود تا دست کم این قسمت را او بنویسد. از سوی دیگر اما استرن خود را در قید و بند موضوعاتی که مخاطب دلخواهش هست، نمی‌گذارد. ممکن است یکی از خرده روایت‌های رمان خوشایند ما باشد اما استرن هیچ تضمینی نمی‌دهد که آن قصه را به چه شکل یا تا کجا برای ما روایت کند. برای همین هم ساختار روایت در کتاب استرن را می‌توانیم از آن‌ جا که به شدت لایه لایه و در هم تنیده است، ساختاری شبیه "پیاز" تصور کنیم.

استرن صفحاتی از کتابش را سفید می‌گذارد، صفحه‌ای را به نشانه‌ی سنگ قبر سیاه می‌کند و ابایی ندارد که  از اشکال گرافیکی کوچک استفاده کند. او همه کار می‌کند تا قصه به طرزی شیرین، سیال و ساده روایت شود. این همه اما در بستر روایی متفاوت و در شکلی جدید صورت می‌گیرد که تا به امروز بدیع و نو می‌نماید.

لارنس استرن

رمان "زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی" ملغمه‌ای است از فلسفه‌بافی‌های استرن و شخصیتش، طنازی‌های بی پایان تریسترام شندی، فراداستان (Metafiction) و گفت‌وگو با مخاطب، و آسمان و ریسمان بافی آدم‌ها. این رمان نمونه‌ای قابل توجه از پیشنهادهای تازه‌ی آقای نویسنده در حوزه روایت و رمان نویسی است. 

قریب به یک سده بعد "خاطرات پس از مرگ براس کوباس" در سال 1880 منتشر شد. راوی رمان ماشادو دِ آسیس، چهره‌ای است شبیه راویانی که پیشتر در کتاب‌های استرن و دیدرو مخاطب‌شان بودیم. شاید این راویان، راویانی پر حرف، با روایت‌های متشتت و پراکنده باشند اما آن قدر شیرین سخن می‌گویند که مخاطب با همه‌ی بی نظمی‌های روایت کنار می‌آید.

بی شک ماشادو د آسیس نیز در رمان معروفش "خاطرات پس از مرگ براس کوباس" تحت تاثیر کتاب لارنس استرن است. سوزان سانتاگ در مقاله‌ای که در باب شاهکار ماشادو د آسیس نوشته است، آورده: "بی‌تردید سرمشق اصلی این بازی‌های دلچسب با آگاهی خواننده "زندگی و عقاید تریسترام شندی" نوشته‌ی لاورنس استرن است. آوردن فصل‌های کوتاه و نیز ترفندهای حروفچینی مثل انچه در فصل 55 و قصل 139 (چگونه وزیر نشدم) می‌بینیم یادآور هوس‌کاری‌ها و خوش طبعی‌های تریسترام شندی است. این که براس کوباس داستان خود را بعد از مرگ آغاز می‌کند همچنان که تریسترام شندی داستان اگاهی خود را از پیش از تولد (در زمان اعنقاد نطفه‌اش) آغاز می‌کند نشانه‌ی ادای دین ماشادو به استرن است."

سوزان سانتاگ این دسته رمان‌ها را متعلق به سنتِ روایت لوده واری می‌داند که از زبان اول شخصی که می‌کوشد خود را برای خواننده شیرین کند، روایت می‌شود.   

این روایت لوده شکل اثری اتوبیوگرافیک دارد که شخصیتی تک افتاده را سوژه خود قرار داده است. سانتاگ می‌نویسد: "شاید بی داستان بودن ذاتی این ژانر باشد- یعنی رمان همچون تک گویی اتوبیوگرافیک- همچنان که تک افتادگی صدای راوی ذاتی آن است. از این حیث، ضد قهرمان ما بعد استرن، مثل براس کوباس، نقیضه‌ای بر شخصیت اول اتوبیوگرافی‌های روحانی ست که همواره به گونه‌ای اصیل و نه بنا بر اوضاع و احوال مجرد است. این در واقع نشانه‌ی بلندپروازی روایت اتوبیوگرافیک است: راوی باید تنها و مجرد باشد یا بدین صورت شکل بگیرد، حتما باید بی همسر و جفت باشد، حتی آنگاه که همسری وجود دارد، کانون این زندگی باید خلوت باشد."

"خاطرات پس از مرگ براس کوباس" نیز همچون رمان‌های استرن و دیدروساختاری پیچیده و اپیزودیک دارد که خرده روایت‌های پراکنده و خرده داستان‌های غیرمتمرکزش مخاطبِ آثار کلاسیک را سردرگم می‌کند.

ماشادو

براس کوباس، نویسنده‌ی موهوم ماشادو دِ آسیس نسبت به فهم خواننده‌ی داستانش و انتظاراتِ او از یک رمان، چندان وقعی نمی‌نهد. او هر گاه دلش خواست در روایتش خلل ایجاد می‌کند، یا به حدی آن را کش می‌دهد که هیچ کس فکرش را نمی‌کند. خود او فکر می‌کند ساختِ سیال رمانش به او مجال فلسفه‌ورزی می‌دهد، و از این بابت هم کاملا احساس رضایت می‌کند.  او منطق و اصول معمولِ جهانِ عینی را از برابر چشمان ما کنار می‌زند و به سادگی در زمانی می‌نویسد که خودش وجود ندارد. به عبارت دقیق‌تر، او بنا به دلایلی ترجیح داده است بعد از مرگش داستانش را بنویسد. احتمالا به این دلیل ساده که با این ترفند می‌تواند روایت کاملی از زندگی‌اش به دست دهد. هر چند لارنس استرن هم که زمان‌بندی روایتِ رمانش را به وقت انعقاد نطفه تریسترام شندی قرار داده است از این نعمت به قدر کفایت بهره برده است... نعمتِ روایتِ کامل؛ روایتی که می‌تواند انجام وُ فرجامش را با قوانین خودش تنظیم کند. هر گاه خواست روایت اصلی را به خرده روایتی ناچیز بدل کند، و هرگاه مطلوب می‌دید به آنچه در نظرمان بی اعتبار است، اعتبار ببخشد.

***

تریسترام شندی

کتاب "زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی" اثر لارنس استرن را ابراهیم یونسی فارسی کرده است. این رمان اول بار در دو جلد به سال 1378 در انتشارات نسل قلم منتشر شد و یک دهه بعد یعنی در سال 1388 در انتشارات نگاه و در قالب یک مجلد (674 صفحه) منتشر شد.

ژاک

کتاب "ژاک قضا و قدری و اربابش" نوشته دنی دیدرو را مینو مشیری به فارسی برگردانده است. این کتاب در سال 1386 در فرهنگ نشر نو منتشر شد.

خاطرات پس از مرگ

و در آخر شاهکار ماشادو د آسیس، "خاطرات پس از مرگ براس کوباس" به قلم عبدالله کوثری در سال 1382 در انتشارات مروارید به چاپ رسید.

 

عکس بالا خبر: اثری از آلیس مِینارد

 

 

مجتبا هوشیار محبوب

این مطلب امروز در روزنامه جام جم منتشر شده است

 

 

 

 

 

مجتبا هوشیار محبوب لارنس استرن دنی دیدرو ماشادو د آسیس
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین