به دست خود تبمان بالا رفته / انتقاد حسین پاکدل از فضای هنری بدون فانتزی کشور
حسین پاکدل: جامعه بی رؤیا، حواسش درد میکند.
ایران آرت: داریم خودمان را بد تربیت میکنیم؛ غیر از ما؛ هنر ما بهطور اعم و سینمای ما به طور اخص دارد از پرورشِ خیال و فانتزی فاصله میگیرد. سالهاست به غیر از معدودی استثناء تقریباً هیچ فیلم فانتزی قابل اعتنایی ساخته نمیشود. سیما هم رسماً از آنسوی بام افتاده و نگاهی بزک شده و اغلب فراواقعی به جهانِ واقعی دارد. شبکه خانگی هم رنگِ بیرنگی از فانتزی تکثیر میکند. در تئاتر به نسبت بیشتر به این مهم پرداخته میشود ولی علیرغم اعتبار و جایگاهِ مرتفع، تأثیرِ کم بر تعدادی اندک و محدود دارد. در غیبت فانتزی بار اصلی سرگرمی و هدایت فکر به دوش سینمای رئالیستی و شبه آن میافتد. تازه آنهم با تمامِ خاصیتِ آینگی و بهرهگیری از حداکثرِ ظرفیت، تلاش و خلاقیت، و عبور از هزارتوهای اما و اگر، در شرایط موجود میتواند بخشی از واقعیتهای تلخ و شیرین را بازتاب دهد. نتیجه میشود سرگرم کردن و پرورش مخاطبی که با بالِ خیال و فانتزی، رؤیای پرواز و بلند پروازی و رفتن به اوج ندارد. زود میشود جامعه بیآرزو، بیرؤیا، بیسؤال، جامعه بیرؤیا هم حواسش دم به دم تب میکند. لذا کمکم عادت میکند در یک وادی مجازی با واگویی و تکثیرِ انبوهِ رنجها و مصائب، حتی غلو شده، خود و اطرافیانش را سرگرم کند. این که با تکیه بر تحلیل کپکزده و به هم ریخته و سابقاً عقلیی دو دوتا چهارتا و تمکین از ارادهِ تقدیرِ اجباری از روی ناچاری، به هر خصلتِ نو زود عادت کنیم و بعد بلافاصله عادتِ بیریشه دیگری را جایگزین قبلی کنیم باعث میشود طراز و شاخکِ حساسیتها جابجا یا سردرگم شوند.
عمق فاجعه وقتی است که به صورت روزمره بلاهای متواتر را با چاشنی لطیفه هضم کرده به خورد هم میدهیم و تمام. لذا خیلی راحت، بزرگترین بلاها رنگ میبازد در بحث بهیکباره داغِ پوشش فلانی در فرنگ و سلفی گرفتن فلانیها در خانه ملت، و هر روز یک برگ و بامبولِ تازه و دوباره روز از نو. حواسمان نیست به دست خود تبمان مصنوعی بالا رفته تا حواسمان کرخ شود. خارج از سینما، از اتفاق با یک فانتزی قوی، دارند قصه را از آخر میگویند تا زودتر بخوابیم... شب به خیر!