روایت ریوسوکه هاماگوچی از فیلم «ماشین مرا بران»
همانطور که انتظار میرفت «ماشین مرا بران» جایزه اسکار فیلم بلند بینالمللی را برد تا پس از «عزیمت» در ۲۰۰۸، دومین فیلم ژاپنی برنده این جایزه لقب بگیرد.
ایران آرت: سیانان / ترجمه: علی افتخاری
وقتی ریوسوکه هاماگوچی، نویسنده و کارگردان ژاپنی برای اولین بار چشمش به ساب ۹۰۰ توربو قرمزرنگ فیلم تحسینشده خود «ماشین مرا بران» (Drive My Car) افتاد، متوجه شد این همان ماشینی است که میخواهد. سی سال از عمر ماشین میگذشت، اما بیعیب و نقص و کاملاً مناسب استفاده در فیلم بود.
درحالیکه در فصل جوایز کسی به این ماشین جایزه نداد، اما فیلم هاماگوچی بسیار مورد توجه قرار گرفت. موفقیتهای «ماشین مرا بران» از جشنواره فیلم کن سال گذشته شروع شد، جایی که در بخش مسابقه اصلی جایزه بهترین فیلمنامه را برای هاماگوچی و همکارش تاکاماسا او به همراه داشت و علاوه بر آن جایزه فیپرشی و جایزه کلیسای جهانی را نیز از آن خود کرد.
با وجود موفقیت در کن، فیلم به لحاظ تجاری در خود ژاپن دستاورد چندانی نداشت و از ماه اوت تا پایان سال گذشته تنها ۲۵۰ هزار دلار به دست آورد، هرچند بعداً در جوایز آکادمی ژاپن برنده هشت جایزه شد. با آغاز فصل جوایز سینمایی در ماههای پایانی سال ۲۰۲۱، فیلم ماشین مرا بران ناگهان اوج گرفت و تقریباً در تمام فهرستهای گروههای منتقدان سینما در آمریکای شمالی قرار گرفت و نام خود را بهعنوان مدعی اصلی جایزه اسکار بهترین فیلم بلند بینالمللی مطرح کرد.
به گزارش نماوا، شگفتی بزرگ زمانی رقم خورد که فیلم در نود و چهارمین دوره جوایز اسکار در چهار بخش بهترین فیلم، کارگردانی، فیلمنامه اقتباسی و البته فیلم بلند بینالمللی نامزد شد. همانطور که انتظار میرفت «ماشین مرا بران» جایزه فیلم بلند بینالمللی را برد تا پس از «عزیمت» در ۲۰۰۸، دومین فیلم ژاپنی برنده این جایزه لقب بگیرد.
هاماگوچی ۴۳ ساله و تاکاماسا او فیلمنامه فیلم ماشین مرا بران را از داستانی کوتاه به همین نام از هاروکی موراکامی، نویسنده معروف ژاپنی اقتباس کردند. نسخه شرح و بسط دادهشده آنها، داستان یوسوکه کافوکو (با بازی هیدتوشی نیشیجیما)، بازیگر و کارگردان تئاتر را پی میگیرد که با مرگ غیرمنتظره همسرش اوتو (ریکا کیریشیما) دست و پنجه نرم میکند.
کافوکو پیشنهاد کارگردانی یک اجرای صحنهای چندزبانه از «دایی وانیا» چخوف را در هیروشیما میپذیرد. شرکت تئاتری از یوسوکه میخواهد خودش رانندگی نکند و یک راننده زن جوان به نام میساکی واتاری (توکو میورا) را استخدام میکند تا یوسوکه را با ساب ۹۰۰ عزیزش به اینطرف و آنطرف ببرد. او ابتدا مخالفت میکند، اما پس از این که میساکی نشان میدهد رانندهای ماهری است، تسلیم میشود. درحالیکه کافوکو با حقایق فراموشنشدنی گذشتهاش روبرو میشود، فیلم به عشق، از دست دادن و بخشش میپردازد و شیوههای ارتباط آدمها با دیگران و خودشان را بررسی میکند.
میخواستم درمورد ساب ۹۰۰ قرمز زیبای فیلم بپرسم چرا رنگ قرمز؟
در داستان کوتاه اصلی (هاروکی موراکامی)، یک ساب کروکی زرد بود. من از همان ابتدا میدانستم استفاده از یک ماشین کروکی ممکن نیست، چون صداهایی مانند باد کار را سخت میکند، اما عملاً چند ساب زرد را دیدیم. تا این که یک روز یکی از افراد گروه تدارکات که مسئول چیدمان ماشینهای فیلم بود با ساب قرمزرنگش آمد و یادم میآید پیش خودم گفتم، «وای، چه ماشین قشنگی.» وقتی فهمیدم یک ساب ۹۰۰ است، فکر کردم خیلی از اصل فاصله ندارد. میخواستم ماشین به همان شکلی که من دیده بودم در فیلم ظاهر شود. او هنوز آن ماشین را دارد.
میدانم روند تمرینات شما شبیه همان چیزی است که کافوکو و بازیگرانش در حال آماده شدن برای نمایش انجام میدهند، چرا بازیگران خود را با این شیوه آماده میکنید؟
وقتی بازیگران چیزی میگویند یا کاری میکنند که معمولاً هنگام بازی در نقش شخصیتها انجام نمیدهند، بدن آنها احساس غریبی میکند و آنطور که در حالت عادی انتظار میرود به نرمی حرکت نمیکند. «هون یومی» (خوانش فیلمنامه) تمرینی برای گفتن کلماتی است که شخص بهطور عادی نمیگوید. من از بازیگرانم خواستم دیالوگهای خود را بارها و بارها و به معنای واقعی کلمه، بدون احساس تکرار کنند. چیزی که درنهایت اتفاق میافتد این است که دهان شما و تمام بدن شما به گفتن کلمات عادت میکند و چیزهایی یاد میگیرد، مثلاً کجا باید نفس تازه کنید. همینطور که این اتفاق میافتد، همزمان با عادت کردن بدن بازیگران به کلمات، تغییر صدای آنها را نیز میتوانم احساس کنم. وقتی میشنوم صدای آنها واضح شده، آن موقع است که فکر میکنم آماده فیلمبرداری هستیم.
بازیگرانی که در نمایشنامه حضور دارند از زبان مادری خود ازجمله ژاپنی، کرهای، ماندارین و غیره استفاده میکنند. سعی کردید با این کار پیامی را منتقل کنید؟
حقیقت این است که هیچ پیامی ندارد. البته کلمات معنی دارند، اما مهمترین بخش ارتباطی ما زبان بدن و بافت صداست. اطلاعات زیادی در آنجا هست و اگر بخواهید فریب بدهید، تماشاگر متوجه میشود. ما باید واکنشهای متقابل بین بازیگران را تشویق کنیم. فکر کردم اگر مدار تبادلات را بر مبنای معنای زبان طرف مقابل قطع کنیم، چنین چیزهایی راحتتر اتفاق میافتد – تا زمانی که توجه نکنید، نمیتوانید نقش را بازی کنید.
پارک یوریم نقش لی یون آ، بازیگری در اجرای صحنهای کافوکو را دارد که با زبان اشاره کرهای با دیگران ارتباط برقرار میکند. چگونه از این شخصیت و نقشآفرینی پارک برای کشف گسستهای بین آنچه یک شخصیت میگوید و آنچه احساس میکند استفاده کردید؟
زمانی به زبان اشاره علاقهمند شدم که به یک جشنواره فیلم ناشنوایان دعوت شدم. آنها با زبان اشاره با هم ارتباط برقرار میکردند. واقعاً احساس غریبی میکردم. همچنین متوجه شدم زبان اشاره، یک زبان فیزیکیتر و گویاتر از چیزی است که فکر میکردم. آنها برای این که با زبان اشاره با هم حرف بزنند، باید از نزدیک به طرف مقابل نگاه کنند، چون تا وقتی نگاه نکنند نمیتوانند بفهمند. یادم میآید آنجا واقعاً زیر نظر بودم و این احساس را داشتم که اگر کسی با این عمق به من نگاه کند، معنایش این است که اگر قرار باشد دروغ بگویم، او میتواند دروغ من را ببینند.
فکر میکنم استفاده از زبان اشاره و این که آشکارا خود را بیان کنیم بسیار به هم مرتبط هستند؛ بنابراین وقتی تصمیم گرفتم این نمایشنامه چندزبانه را اقتباس کنم، نمیخواستم از زبان اشاره بهعنوان یک زبان معلولیت استفاده کنم؛ واقعاً میخواستم از زبان اشاره بهعنوان یک زبان دیگر استفاده کنم. به دنبال کسی بودم که این نقش را بازی کند و با پارک یوریم روبرو شدم و احساس کردم او بازیگری فوقالعاده است.
خیلی از مشکلات شخصیتها در «ماشین مرا بران» و در «دایی وانیا»، ناتوانی در برقراری ارتباط است. برخی از آن ناشی از ترس آنها از این است که حرفشان کاملاً شنیده نشود. فکر میکنید ما میتوانیم شنوندگان بهتری باشیم؟
واقعاً این را باور دارم. واقعاً به این فکر میکنم که اگر همه آدمها شنوندگان خوبی شوند، دنیا چقدر بهتر میشود. از طریق مصاحبههایی که در فیلمهای مستندم انجام دادم («سهگانه توهوکو» که پس از زلزله و سونامی ۲۰۱۱ ساخته شد.) متقاعد شدم این در زندگی هر کس صدق میکند. داشتن زندگی شخصی به این معنی است که شما چیزی در درون خود دارید که میخواهید آن را بیان کنید و خیلی از آن حرفها بهسختی شنیده میشود. همیشه از نوع قدرت بیان، وقتی شنونده هستم، شگفتزده میشوم، اما در عین حال گمان میکنم باید به خودم هم گوش بدهم. مسئله فقط گوش دادن به دیگران نیست، بلکه گوش دادن به بخشهایی از خودمان هم هست که نمیتوانیم تغییر دهیم. معتقدم خوب نیست که ناراحتی درون خودمان را کاملاً رد کنیم. احساس میکنم باید تا آنجا که ممکن است صراحت و صداقت را از خودم و دیگران بیرون بیاورم. مطمئن هستم اگر میتوانستیم این کار را انجام دهیم، دنیا کمی بهتر میشد.
«ماشین مرا بران» و «چرخ شانس و فانتزی» دیگر فیلم شما در ۲۰۲۱ هر دو به مضمون دروغ و فریب میپردازند – و مزایا و معایب حفظ یک داستان، چه برای متقاعد کردن دیگران چه متقاعد کردن خودمان. کوشی تاکاتسوکی (ماساکی اوکادا) یکی از بازیگران نمایش کافوکو اعتراف میکند از درون احساس «تهی بودن» میکند که با توجه به این که او یک بازیگر است، به نظر معنیدار است. منظورتان این است در زندگی باید کمتر نقش بازی کرد؟
لزوماً فکر نمیکنم ما نباید نقش بازی کنیم یا دروغ نگوییم. فکر میکنم این که ما با این شیوه زندگی میکنیم تا حدی اجتنابناپذیر است؛ یعنی همه ما تمایلاتی داریم، اینطور نیست؟ دروغ گفتن میتواند یک راه کوتاهمدت برای برآورده کردن این تمایلات باشد. در عین حال، فکر میکنم همه ما میدانیم دروغ بسیار شکننده است؛ به این دلیل که حقیقت جاذبه خاصی دارد و انسانها به آن سمت کشیده میشوند. فیلم این را به تصویر میکشد. گاهی اوقات میتوان وارد شدن حس حقیقت به دیدگاه ما را تقریباً یک شکست یا از دست دادن تلقی کرد، اما فکر میکنم در عین حال وقتی حقیقت واقعاً فرود میآید، چیزی بسیار زیبا شکل میگیرد. من به آن لحظه خیلی علاقه دارم.