رویای سنگین رنگ بر خاطره سیاه و سفید «فیلم»
یادداشت صابر محمدی
ایرانآرت: در روزگاری که رسانهها، عمرهای کوتاه و تاثیرهای نهچندان دارند، تبدیلشدن یک رسانه، به نهاد، بسیار دشوار است. چند نشریه سراغ داریم که انتشارشان، و البته مداومت در انتشارشان، در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها موثر باشد؟ مثل مجله «فیلم» که هنوز هم ستارهها برای اینکه جلوی لوگویش عکسی به یادگار بگیرند، کراهتی به خرج نمیدهند و فیلمسازها منتظرند تا بخوانند از اردوگاه «فیلم» چه تیری سمتشان شلیک میشود تا بدانند چندمرده حلاج بودهاند و در اثر بعدی چه باید بکنند و چه نباید؟ چند برنامه تلویزیونی را میتوانیم سراغ کرد، که مثل برنامه نود، بتواند از کارشکنیها در فوتبال جلوگیری کند و تیمها منتظر باشند ببینند با فلان کاهلی که به خرج دادهاند چهطور پنبهشان جلوی چشم میلیونها بیننده زده میشود؟ لابد دیدهاید که حتی آدمهای ذیربط و بیربط بسیاری، سر و دست میشکنند برای آمدن روی خط فردوسیپور مثلا نمایندگان مجلس حتی، چرا که لابد میدانند اینجا بهتماموکمال دیده میشوند. این حوزه شگرف تاثیرگذاری است که یک رسانه را به نهاد تبدیل میکند. طبعا بررسی دلایل و عواملی که رسانهای را به چنین کاریزمایی میرساند، کار این یادداشت کوتاه نیست، اما اینها را برای چه گفتم؟ عرض میکنم.
مجله فیلم پس از 34سال، تازهترین شمارهاش را با کاغذ گلاسه و به صورت رنگی منتشر کرده است. مجله/نهادی که بیش از سه دهه با آن کاغذ معروف روزنامهایاش که اهالی فن به کاغذ 48.8گرمی میشناسندش منتشر میشد تا اینکه از سه سال پیش، آمد روی کاغذ سفید تحریر و سنگینتر هم شد. حالا فیلمیها آخرین تیر را نیز به قلبِ عاشقان آن کاغذ و آن استایل روانه ساختهاند، وقتی رویای سیاه و سفید «فیلم»، حالا به کلی فراموش شده و تن به رنگیشدن داده است. البته که خردهای نیست؛ سالهای دهه هفتاد بود که علاوه بر «تنها» و «اولین»؛ «تمامرنگی» هم به آبشنهای ترغیبی نشریات برای مشتریانشان افزوده شد و مجله «فیلم» بیش از بیست سال را با وسوسه رنگ سوخت و ساخت و به آن تن نداد تا در روزگاری، رنگی شود که رنگها، دیگر نه مزیتی برای انتشار، که لازمه و بدیهیِ آن شدهاند. لابد خیلی از مشتاقان ثابت و چندینساله مجله «فیلم»، از مطرحشدن این گمانهزنی که مجله محبوبشان، ناگزیر از این تغییر رویه بوده تا مثلاً قافیه بازار را به همسنخانش مثل «همشهری 24» و... نبازد، دل خوشی نخواهند داشت، اما به نظر میرسد جز این عامل، چیز دیگری نباید سببساز شستن خاطرات سیاه و سفید مجلهای بوده باشد که کلاسیکبودنش را به هر عنصر دیگری ترجیح میداد. نکند این عامل که در شمارههای آخر از همکاری منتقدان کاردرست با مجله «فیلم» آشکارا کاسته شده، هوشنگ گلمکانی و همکارانش را به این فکر انداخته تا به عناصری چون کاغذ و رنگ دست یازند برای ازدستندادن مخاطب؟ مگر نه اینکه خوانندگان «فیلم» سالها آن را با نقدهای مهم و تاثیرگذار ــ هرچند شاید نهچنداندرخشان ــ همراهی کردند روی همان کاغذهای سیاه و سفید روزنامهای؟
این یادداشت را وقتی در مترو مینویسم که بغلدستیام روزنامه اطلاعات میخواند. زیر برخی سطور هم خط میکشد و چندتایی از تیترها را هم تیک میزند تا بعدا با دقت بخواندشان، در عصری که جز همشهری، اغلب روزنامهای در مسافرتهای مترو دست مردم نمیبینیم. روزنامه اطلاعات؛ آن هم با آن رنگ و لعاب و لیآوتی که چهل سال است دستنخورده باقی مانده. آیا اهالی روزنامه اطلاعات، کیهان، ابرار و... نمیدانند که دستی به سر و گوش روزنامهشان میتوانند بکشند؟