کارهای من به هیچکس شبیه نیست/ فرشید ملکی از روزگار قدیم و حال این روزهایش میگوید
تمام آثار داستایفسکی را در دورهای خواندم. یکجور هول و فاجعهای در کارهایم هست که در کارهای داستایفسکی هم همیشه دیدهام...
ایرانآرت: فرشید ملکی متولد 1322 در تهران است. وی لیسانس گرافیک خود را از دانشکدهی هنرهای تزئینی در سال 1348 اخذ کرد. سپس به انگلستان رفت و فوق لیسانس نقاشیاش را از دانشگاه ردینگ انگلستان گرفت. پس از بازگشت به ایران، مدتی در تلویزیون کار کرد. این هنرمند ۲۴ سال به عنوان استادیار در دانشگاه هنر (هنرهای تزئینی سابق)، دانشگاه آزاد و دانشگاه الزهرا به تدریس پرداخت. ملکی نمایشگاههای انفرادی زیادی در تالار قندریز، تهران گالری، انستیتو گوته، گالری شیخ، گالری گلستان، گالری آریا، هور، امکان و... برپا کرده و در بیش از 30 نمایشگاه گروهی در کشورهای ایران، انگلستان، ارمنستان و عربستان شرکت کرده است.
این روزها در گالری امکان، نمایشگاهی از طراحیهای فرشید ملکی برپاست. گفتنی است نخستین کتاب این هنرمند به همت بنیاد لاجوردی و گالری امکان منتشر و در همین نمایشگاه رونمایی شد.
فرشید ملکی دربارهی آخرین نمایشگاه، چاپ کتاب و دیگر فعالیتهای اخیرش توضیح داد و گفت: در نمایشگاه اخیرم، کارهایم طراحی رنگی و سیاه و سفید است. کارها مربوط به همین یکی دو سالهی اخیر است. طراحیهای با راپیدم که سیاه و سفید است، 5 میلیون و رنگیها را 6 میلیون قیمت گذاشتهام. کارها تقریباً یک سایز است ولی کمی بزرگ و کوچک هم دارد. سبکِ این سری از کارهایم اکسپرسیونیستسوررئالیست است. اسم یکی از آثارم در این نمایشگاه، «سوریه» است. خیلی به سوریه فکر میکنم؛ سوریهای که امروزه شاهدیم و فاجعهای که در حال رخ دادن است.
سال گذشته در گالری امکان، یکسری از آثارم را به نمایش گذاشتم که به 50 سال پیش برمیگشت؛ یعنی از باقیماندههای کارهایم در تالار قندریز که در دههی 40 و 50 به نمایش درآمده بود، دوباره نمایشگاهی گذاشتم. آنها هم همین خصلت اکسپرسیونیستسوررئالیست را داشتند. کارهایم در تالار قندریز، توتِم و بافت بود. آن موقع انتزاعی کار میکردم. اما 26 سال اخیر به سمت کارهای فیگوراتیو کشیده شدهام.
وی ادامه داد: توتم در فرهنگِ آفریقایی به یک نوع نمادهایی میگویند که از نظر متافیزیکی آدمهای بدوی آفریقا به آن وابستهاند. یک نوع مجسمههایی که روی چوب کار میشوند. کارهای تالار قندیزم به این توتمها نزدیک بود. اما موقع خلقشان، اصلاً به توتمهای آفریقایی فکر نمیکردم، بلکه بیشتر به فرهنگ سنتی گذشتهی ایران نظر داشتم؛ تا اینکه هانیبال الخاص همان موقع یک نقدی بر نمایشگاهام نوشت که او در آن مقاله، برای اولینبار به این شباهت اشاره کرده بود.
ما آنموقع که جوان بودیم، تلاش داشتیم که هنر مدرن را با نگاهی به گذشتهی فرهنگی خودمان تلفیق کنیم. این توتمها زاییدهی چنین ذهنیتی بودند. بعد از مدتی من کمی فکر کردم که این دیگر چه معنی دارد که ما تلاش کنیم که حتماً ایرانی باشیم؟ اگر ما ایرانی هستیم، خود به خود کارمان هم ایرانی است. دیگر نیازی به زور زدن ندارد. این بود که در حدود 25 سال پیش، بعد از بازگشتم از انگلیس، کلاً کارهایم فیگوراتیو شد و از توتمها فاصله گرفتم.
ملکی در گفتگو با خبرنگار ایلنا اظهار داشت: عریانی در کارهای من زیاد است. این عریانی، صرفاً یک عریانی جسمی نیست، بلکه به نوعی یک عریانی روانشناختی است. ولی اینگونه آثارم را معمولاً نمایش نمیدهم. در گالری هور هم که نمایشگاه دارم، آثار عریانم را در انبار میگذارم که اگر کسی خواست برود در انبار ببیند. همیشه یک ابهامی در کارهای من وجود دارد که بیننده خودش باید آن ابهام را برای خودش باز کند. سوژهها همه مطلقاً ذهنی است. یکی از مخاطبین آثارم، یکبار دربارهی کارهایم حرفی زد که من خودم هم با او همعقیدهام. او میگفت که در کارهای تو آدمهای زیادی وجود دارند، ولی این آدمها کمتر با هم در ارتباطند.
این هنرمند دورههای هنریش را به دو دوره تقسیمبندی کرد و گفت: کارهای من در بین آرتیستهای ایرانی به هیچکس شبیه نیست. کارهایم مطلقاً مال خودم است. من دورههای متنوعی در کارم داشتهام. امّا اگر بخواهم یک طبقهبندی ساده از این دورهها داشته باشیم، باید بگویم: دورهی اول، دورهی تالار قندریز است که توتم و بافت بود و دوره دوم هم از 25 سال پیش شروع میشود که هنوز هم ادامه دارد. در دورهی تالار قندریز معتقد بودم که فقط به واسطهی بافت بصری میشود با بیننده ارتباط برقرار کرد. مثلاً یکی از آن کارهایم از یک سطح حکاکی شده و نقطهنقطه تشکیل شده بود. خیلی به نقاشی مینیمال متمایل شده بودم. این را هم بگویم که مجسمهسازی کار من نیست. اصلاً استعداد مجسمه ندارم.
این نقاش، از فعالیتهای روزانهاش گفت و اظهار داشت: این روزها روی کارهای بوم و طراحیام کار میکنم. من دو مدل کار دارم: یکسری طراحی رنگی و سیاهوسفیدی که روی کاغذ کار شده؛ و یک سری هم کارهایی که روی بوم است. کارهای من آبستره نیست. همه فیگوراتیو است. کارهای رنگی و طراحیهایم جانم را میگیرد. حداقل 7 هشت ساعت روی هر کدام کار میکنم. البته الان نسبت به دورهی جوانی خیلی کمتر قادر به کار کردن هستم؛ شاید روزی 5 ساعت.
وی ادامه داد: صبحها ورزش میکنم و یک پیادهروی کوتاهی میروم. بعد برمیگردم خانه طراحی و نقاشی میکنم و کتاب میخوانم. الان مشغول خواندن «در جستوجوی زمان از دسترفته» پروست هستم که مهدی سحابی ترجمه کرده. به خود سحابی هم که از دوستانم بود گفتم که گاهی گفتگوهای طولانیای که در کتاب آمده، آدم را خسته میکند. احتمالاً ترجمه باعث شده که این جملات آنقدر خستهکننده جلوه کند.اما سحابی قبول نمیکرد و میگفت که این خصلت اصلی پروست است که جملات طولانی باشند. ولی من هنوز معتقدم که ترجمه باعث شده که جملات حالت رودهدرازی پیدا کند. ولی با این حال بسیار ترجمهی مهمی است و من یکبار تا جلد سوم آن را خواندم ولی ول کردم، ولی الان دومرتبه شروع به خواندن کردهام.
تمام آثار داستایفسکی را در دورهای خواندم. خودم فکر میکنم آن وهم و هولی که در کارهای من است در کارهای داستایفسکی هم وجود دارد. یکجور هول و فاجعهای در کارهایم هست که در کارهای داستایفسکی هم همیشه دیدهام. یکبار اسم یکی از نمایشگاههایم را گذاشتم: «چیزی بین طنز و فاجعه». این «طنز و فاجعه» خصلت کارهای داستایفسکی هم است. من فکر میکنم داستایفسکی خیلی بیشتر به من نزدیک است تا تالستوی.
این نقاش خود و کارهایش را تحت تأثیر شرایط بینالمللی، سیاسی و اجتماعی دانست و گفت: مخالف سرسختِ آمریکا هستم؛ برخلاف پدرم که خیلی طرفدار آمریکا بود. پدرم هر چه میخرید آمریکایی بود. خیلی به این کشور اعتقاد داشت. خودش هم در «اصل 4» که آمریکاییها در ایران راه انداخته بودند، کار میکرد. اما خودم به دلیل مصرفگرایی شدید و وحشتناک آمریکا مخالف سرسختش هستم. من خودم را یک کمونیست میدانم. در این زمینه، بیشتر به بنیامین و مکتب فرانکفورت تکیه دارم.
ملکی با بیان این نکته که ایجاد رابطه با نقاشان جوان ایرانی برای وی اهمیت زیادی دارد، گفت: برای من بسیار مهم است که با نقاشان جوان ایرانی رابطه برقرار کنم. خوشحالم، و میتوانم ادعا کنم که جوانان به آثار من بیشتر اقبال نشان میدهند تا پیرها؛ اگر چه خودم پیرم.
درمورد جوانها باید بگویم که در بعضی از آثارِ جوانها نشانههای خیلی خوبی وجود دارد، منتهی جوانها کمتر پایداری این را دارند که کارشان را نشان دهند و پایش بایستند. نباید زود سرد شد. آنها باید پایدار باشند و کارشان را نشان دهند و مدام نمایشگاه بگذارند.
این نقاش و شاعر، دربارهی تنها کتابش که اخیراً منتشر شده اظهار داشت: اولین کتابی که چاپ کردهام، کتاب «فرشید ملکی» است که به همت بنیاد لاجوردی اخیراً چاپ شد. من سالها بود که دلم میخواست طراحیها و شعرهایم را در یک مجموعه چاپ کنم. خیلی دلم میخواست این کار بشود و خوشبختانه این اتفاق با کمک گرافیست گالری امکان و بنیاد لاجوردی، بهخصوص آقای احسان لاجوردی صورت گرفت. کارهای این کتاب، از 1370 شمسی به این طرف کشیده شده است. اما کارهای تالار قندریزم در این کتاب نیامده.
وی افزود: شعرهای این کتاب، به 50 سال پیش تا به امروز برمیگردد. من شعر زیاد نمیگویم. خودم را هم شاعر نمیدانم ولی چون کاری بود که مرتکب شده بودم باید به مردم نشانش میدادم. من اعتقاد دارم که آدم هر کاری میکند باید آن را ارائه دهد تا در مملکت، فرهنگ ایجاد شود. شعرهایم بیشتر خصلت هایکو مانند دارند. ولی بُنمایهاش مال خودم است. شاعران بزرگ ایران را خواندهام. در این کتاب، دو تا شعر دارم که زیر یکیاش نوشتهام: «بعد از اخوان»، زیر دیگری هم نوشتهام: «بعد از احمدرضا احمدی». در هر دو شعر، تأثیراتی از اخوان و احمدرضا هست.
در آخر، وی دربارهی فعالیتهای اخیرش توضیح داد و گفت: الان تقریباً سه چهار سال است که با گالری هور مشغول فعالیت هستم. هر ساله آبانماه، در این گالری، بومهای رنگیام را نمایش میدهم. همچنین اردیبهشتماهِ آینده در همین گالری نمایشگاهی از بومهای تالار قندریزم خواهم داشت.