کد خبر: 65016 A

پویا آریان پور: مریم مجد، گالری دستان، هرمز همتیان، کارخانه قند کهریزک

پویا آریان پور: با خودزنی فرهنگی روبه‌رو هستیم/ از هزینه مالی تا فلسفه شکل گیری پروژه برباد رفته در کارخانه قند کهریزک/ نقش مریم مجد و هرمز همتیان

پویا آریان پور: با خودزنی فرهنگی روبه‌رو هستیم/ از هزینه مالی تا فلسفه شکل گیری پروژه برباد رفته در کارخانه قند کهریزک/ نقش مریم مجد و هرمز همتیان

فردا نمایش مکان محور پویا آریان پور در کارخانه قند کهریزک به پایان می رسد. اثر مکان محوری که باید مسیر رسیدن به آن را نیز در تحلیل اثر در نظر گرفت: از دستفروشان گل، تا مغازه های سنگ قبر و ... پویا آریان پور شرحی خواندنی به این پروژه دارد

ایران آرت: شیرین کاظمیان در اعتماد نوشت: برپایی چیدمان‌هایی بزرگ خارج از فضای گالری‌ها، طوری‌ که کیفیت مطلوب و قابل ‌اعتنایی داشته باشد، کمتر در هنرهای تجسمی ما دیده شده. کاری که پویا آریانپور، نقاش و مجسمه‌ساز در نمایشگاه «بر باد رفته» انجام داده و تا جمعه ۲۰ خرداد در کارخانه‌ای متروکه‌ در دل کهریزک برپاست. آریانپور پیش‌تر در پاییز گذشته هم نمایش پروژه بزرگ «میراث صنعتی» را برگزار کرده بود. با او درباره چگونگی شکل‌گیری این ایده‌ و مسیر اجرایی آن گفت‌وگو کردم.

   پروژه «بر باد رفته» چگونه شکل گرفت؟ 

از حدود چهار سال پیش، به دنبال کارخانه‌های از کارافتاده بودم. جایی که در لحظه‌ای نامعلوم از تولید باز ایستاده. برای من این کارخانه‌ها نمادی بودند از آرزوهایی که به ثمر ننشسته‌اند؛ نوعی «از دست رفتگی» را در خیالم می‌پروراندم. ابتدا این ایده «فضای از دست رفته» در قامتی دیگر با شکلی کروی و در جایی دیگر در حال طراحی بود؛ در وسط شهر در منطقه پل چوبی؛ اما سازه کهنه بنا دوام نداشت و بعد از حدود یک‌سال کار با مشورت کارشناسان فنی، تصمیم گرفتیم پروژه را تعطیل کنیم. این قصه «از دست رفتگی» در من دوام داشت. البته ایده یک جهان پر تناقض و ناکامل و از دست رفته از سال‌ها پیش در ذهن من شکل گرفت و شاید اولین‌بار در نمایشگاهی که هشت سال پیش در «گالری بوم» با نام «رویاهای موقت، در خیال موقت» داشتم، خلق شد. آنجا صحبت از این می‌شد که ما در جهان ناکاملی هستیم و این جهان ناکامل در ذهن من انگار به گونه‌ای در میان کار ناتمام‌ مانده و به خودی خود رها شده بود. برای پروراندن این طرح، از یک سو به دنبال کارخانه‌ای متروکه بودم که به کارخانه قند کهریزک رسیدم و از سوی دیگر، آنچه در سر من می‌چرخید، پارچه‌های بزرگ و سیاهی بودند که گاهی در هیبت پرچم‌های بزرگ و سیاه در شهر می‌بینیم. از زاویه‌ای همواره جذب تلالو و رقص این سیاهی‌ها بوده‌ام و از زاویه‌ای دیگر معنایی است که در خود دارند. معنایی تلخ از مرگ و سوگ. دوست داشتم حجم بزرگ و سنگینی از چیزی را بسازم که بالای سر ما قرار بگیرد. برای من پیوسته هنر سنتی تجلی شیدا‌کنندگی و نوعی بیزاری است. آینه‌کاری، گچ‌بری، کاشی‌کاری سنتی ایرانی، همگی، منفرد عناصری هستند از معماری ایرانی که تو را ناخواسته مبهوت می‌کنند. تو معجزه خلق را، دقت را و ریاضت را تحسین می‌کنی و لحظه‌ای بعد همانجاست که می‌خواهی از آن سنت ایستا و متعصب که تو را در بر‌گرفته، بگریزی. آینه‌کاری برای من این‌گونه لباسی است. پس سعی کردم که آن پارچه سیاه را در هیبت آینه‌کاری سنتی به تن فرم‌ها بکشم. فضای کشیده و بلند ساختمان که به پنجره‌های گشوده رو به آسمان ختم می‌شد، خیال فرم‌های جامد، سنگین و سیاه مرا به مرور به فرم‌هایی منعطف که میل به پرواز دارند، کشاند. آینه‌کاری سیاه را که پیش‌فرض خود قرار داده بودم و زمان زیادی را در ساخت آنها سپری کرده بودم، قطع کردم و همان‌گونه که قصه در خود امیدی را به وجود آورد، سعی کردم که با انقطاع آینه‌های سیاه امیدی رنگین را در گوشه‌هایی نشان دهم. در این میان که به انقطاع اشاره کردم، سعی کردم که وقفه‌ها در خیال و تولید را هم به نوعی در نمای سطح زیرین نشان دهم. آنچه از آن برای من حاصل شد، فرمی است تیره‌رنگ و سنگین که میل به پرواز دارد. اسم این اثر را «آویخته در باد» گذاشتم. اثر دیگر به تصور من شیئی است به جا مانده از دوره‌ای تاریخی که می‌تواند وصف‌ حال ایام خود باشد. ایده از سلاح و ابزارهای ابتدایی گرفته شد. شاید اره‌ای است با دو دسته که هر دسته را گروهی به سمت خود می‌کشانند، فارغ از اینکه حاصل کار «بریدن» باشد. این شیء را دقیقا نسبت به سالن سوخته دوم کارخانه طراحی کردم. حجمی است فلزی، زنگ‌زده که در پناهگاهی همچنان به جای مانده است. نام این اثر شد «شیء به جا مانده». تصور من از این دو، رابطه‌ای است نامعلوم از آرزوها و ایستایی جسم سخت. بخش دیگری از این مجموعه که در ماه‌های آخر به آن اضافه شد، دیواری از طرح‌های اولیه «آویخته در باد» و « شیء به جا مانده» است. خواستم این دیوار فراتر از طرح‌های این سال‌ها و این پروژه باشد و مروری بر منابع الهام‌بخش من در سه دهه اخیر شود. در این دیوار تصاویری که همیشه بر دیوار کارگاهم دارم، تا یادداشت‌ها و طرح‌هایی از دوست یا عزیزانی را کنار هم گذاشته‌ام. این دیوار شاید نخستین اقدام من برای به اشتراک گذاشتن منابع الهام‌بخش سالیان دراز است. در آن نشانه‌هایی از رنج، ظلم، شادی، از دست‌رفتگی، امید، زشتی و زیبایی در کنار هم هستند. با این تابلو شاید مخاطب من بیشتر از هر زمان دیگر بتواند ردپای خیالم را دنبال کند. نامش را «منابع الهام» گذاشتم. 

   چه شد که کارخانه قند کهریزک را انتخاب کردید؟ اثر این بنا در شکل‌گیری آنچه امروز می‌بینیم چه بود؟

به دنبال مکانی مناسب برای نمایش بودم و حدود چهل کارگاه و کارخانه متروکه را بازدید کردم. تا اینکه دوستی بازیگر تصویری از کارخانه تاریخی قند کهریزک را نشانم داد. این کارخانه در تملک بخش خصوصی است و مدت‌هاست برای ساخت فیلم و برگزاری مراسم اجاره داده می‌شود. دوست بازیگر خودش در این مکان سابقه بازی در فیلمی سینمایی را داشت و وقتی شنید به دنبال کارخانه متروکه هستم، آن را به من معرفی کرد. این‌بار «از دست رفتگی» که در خیال من برای خلق اثرم بود، به شکلی دیگر و در مسیر رسیدن به این کارخانه و خود بنا در ذهنم شکل می‌گرفت. راهی طولانی که وقتی از بافت شهری می‌گذری، با دشتی سبز آغاز می‌شود، دستفروشان در کنار جاده با گل از تو استقبال می‌کنند و بعد که مستغرق ویترین مغازه‌های سنگ قبر شدی لحظه‌ای بعد خود را میان بهشت زهرا می‌بینی. به هر حال باید از آنجا بگذری و در پیچ بعدی تابلوی آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک را ببینی، سپس صد متر جلوتر کارخانه متروکه قند ظاهر می‌شود. کمی دورتر هم زندان نام آشنای کهریزک است و عطر تپه‌های بزرگ زباله تهران به مشام می‌رسد. کهریزک جایی است که قصه نافرجام اولین نشانه‌های صنعتی شدن ایران بسیار هماهنگ با دیگر ارکان جغرافیایی «آرزوی بر باد رفته» را در گوش من نجوا کرد. این صنعت متوقف شده برای من خیلی مهم بود. من خیال یک از دست رفتگی را در سر می‌پروراندم. تمام عناصر مسیر و شکوه از دست‌ رفته کارخانه، بنای ارزشمند آتش گرفته و آرزوهای به جا مانده کارگران آغاز نقش خیال من شدند.

 پروژه بر باد رفته پویا آریان پور در کارخانه قند کهریزک

س:  اکنون که کار به اجرا در آمده و‌ در مواجهه با مخاطب قرار گرفته، فکر می‌کنید آنچه می‌خواستید و ایده‌آل‌تان بود حالا به درستی شکل گرفته؟

من مخاطبم را محدود به بازدیدکنندگان نمایشگاه نمی‌دانم. خروج از گالری و انجام این پروژه در فضایی مستقل من را با همکاران و مخاطبانی از طیفی وسیع‌تر از سابق مواجه کرد. از طرفی با افرادی از حرفه‌های متفاوت روبه‌رو شدم که هر یک در طول انجام پروژه به نوعی مخاطبان آن شدند. از سوی دیگر بازدیدکنندگان از نمایشگاه هستند که فراتر از «گالری گردها»ی معمول بودند و به، اهالی کهریزک و برخی مسوولان آن، مهندسان معماری، هنرجویان هنرستان، خانواده‌های همکارانم در حرفه‌های صنعتی، گروه‌هایی از حرفه‌های دیگر مثل روزنامه‌نگاران، محققین علوم شناختی، محیط زیستی‌ها و ورزشکاران گسترش پیدا کردند. به تجربه برای ارزیابی اثرم بر مخاطبان زمان بسیار بیشتری نیاز است. اما آنچه از بازخوردهای فعلی مخاطبانم دریافت می‌کنم را شاید بشود به دو بخش تقسیم کنم. مخاطبان ما بیشتر از هر چیز از امید گفتند. امیدی که برای برخی از احساس فهمیده شدن و تنها نبودن آمد، برای برخی از دیدن اینکه می‌شود کار گروهی کرد، می‌شود در شرایط سخت هم کار کرد و به سرانجام رسانید. با تمام اینها هنوز معتقدم که برای پاسخ به این سوال زود است. معتقدم ایده‌آل هرگز دست‌یافتنی نیست.

   «بر باد رفته» از وضعیت امن، کلیشه‌ای و سفید گالری‌ها بیرون آمده و در جایی نامتعارف به اجرا در آمده. این تغییر مکان در مواجهه مخاطب با این چیدمان چطور بود؟

یک اینکه «بر باد رفته» از گالری بیرون نیامد، در بستر این فضا شکل گرفت. دو، طبیعتا روبه‌رو شدن با فضای تازه و مسیری غیرمعمول، تجربه‌ای نو برای مخاطب می‌سازد. سه اینکه باز هم قضاوت را به زمان باید بسپارم، چون نمی‌دانم مخاطب من تا چه حد مجموعه تجربه‌ای را که من در سر پروراندم در خود تجربه کرد. تا چه اندازه بازدید از نمایش ما را از لحظه آغاز مسیر، عبور از زمین‌های سبز، گل‌فروش‌ها، سنگ قبرها، بهشت‌زهرا و دیگر ارکان محیط در نظر گرفته است. این را تنها زمان به من نشان خواهد داد. دیگر آنکه این نوع نمایش در کشور ما چندان تجربه نشده و این از سویی مخاطب را برای پذیرش امری تازه و بکر همراهی می‌کند و از سوی دیگر شاید در او مقاومتی بیافریند. این را همزمان به ما نشان خواهد داد. 

   پروژه‌ای محیطی که در کاشان برپا کردید و پروژه «میراث صنعتی» که به سرپرستی شما در پاییز گذشته در کارخانه نوآوری و شتاب‌دهی دیهیم به نمایش در آمد نیز شباهت‌هایی ویژه به مکان اجرایی «بر باد رفته» داشتند. با توجه به اینکه انتخاب ارایه در چنین مکان‌هایی برای مخاطب ایرانی تازگی دارد، فکر می‌کنید پروژه‌های بعدی‌تان را هم در همین ساختار هدایت کنید و پیش ببرید یا ممکن است به فضای گالری بازگردید؟

روند چند ساله اخیر من و پروژه‌هایی که خارج از گالری سرپرستی کردم به هیچ‌وجه به معنی نفی گالری نیست. از نظر من گالری‌ها مکان‌هایی مهم و اثر‌بخش در فضای هنر به ویژه در کشور ما هستند. این حرف هم به معنی این نیست که نقدی به سازوکار حاکم بر آنها ندارم، اما موضوع من ترک گالری و اصرار به خلق اثر خارج از آن نیست؛ خیال و نوع کارهای من و پروژه‌هایی که مایل به انجام‌شان بوده‌ام مرا به خارج از گالری کشانده‌اند.

   به کم بودن پروژه‌هایی از این جنس در فضای هنر تجسمی ایران و امکان ایجاد مقاومت در ذهن مخاطب اشاره کردید. تجربه و پیش‌بینی شما از واکنش‌های منفی و نقدهایی که بر چنین پروژه‌هایی وارد می‌شوند، چیست؟

فارغ از این پروژه، در کل سال‌های کاری من، شاهد هستم که ما با یک خودزنی فرهنگی روبه‌رو می‌شویم. این در حدی است که من و ما و همه هنرمندان، همواره برای شنیدن انگ کپی‌برداری آماده هستیم. از سوی دیگر در پروژه‌هایی که اشاره کردید، بارها تجربه این را داشته‌ایم که کسانی بی‌‌آنکه به محل نمایش اثر مراجعه کنند صرفا از روی تصاویر محدود موجود به نقد آن می‌پردازند. در حالی که این نوع آثار در مکان و اتمسفر خود قابل شناسایی و بررسی هستند. این روش شناسایی رویکردی صحیح نیست و بدون قرار گرفتن در فضا و تجربه آن مجموعه‌ای از اجزا که هنرمند برای مخاطب در نظر گرفته چون تکنیک، مکان و ابعاد، برداشت صحیحی از اثر نخواهیم داشت. مخاطب بدون نزدیک شدن به هر چیزی برداشتی ناقص از آن خواهد داشت. درست مثل زمانی که آدم‌ها را از دور می‌بینیم و همه شبیه یکدیگر به نظر می‌رسند اما با نزدیک شدن و تجربه مجموعه‌ای که هر یک از آنان را به انسانی منفرد تبدیل کرده است، می‌توانیم هر یک را در جایگاه خود درک کنیم و هویت هر فرد را تمییز دهیم. دیگرانی هم هستند که سختی راه را تحمل می‌کنند و به نمایشگاه می‌آیند اما بدون خواندن کلمه‌ای از تمام شرحی که به تفصیل از پیشینه و مسیر خیال و خلق اثر بر در و دیوار و روی کاغذ نوشته‌ایم به نقد اثر می‌پردازند. متاسفانه این گروه هم تفسیری ناقص از اثر را با خود حمل می‌کنند. 

   در بحران ویژه‌ای از وضعیت اقتصادی کشور قرار داریم. فکر می‌کنید این وضعیت جاری در جامعه در ارایه اثر شما یا خوانش مخاطبان از آن چگونه تاثیری داشته؟ 

این اثر به هیچ‌وجه جدا از شرایط موجود و آثار آن بر اجتماع ما نیست. در واقع خود واکنشی غریزی است نسبت به مکان و زمانه‌ای که در آن زیست می‌کنیم و اساسا مساله این اثر اشاره به موقعیت کنونی ماست؛اما اگر بخواهیم به خلق این اثر در این زمانه و با در نظر گرفتن وضعیت موجود نگاه کنیم، من همیشه معتقدم در زمانه‌ای که رکود فراگیر می‌شود و انفعال بر اجتماع سنگینی می‌کند، هنرمند نقشی تعیین‌کننده بر دوش دارد. این نقش می‌تواند روشنگر و امیدبخش یا منتقد و کوبنده باشد؛ فرقی نمی‌کند. هنرمند نباید از حرکت باز ایستد. هنر ابزار هنرمند است و نباید در رکود جمعی و انفعال بی‌اثر شود. هنرمند شور اجتماع را بر می‌انگیزد. در طول تاریخ هنرمندان موثر همیشه در زمان و مکان‌هایی سر برافراشتند که ما انتظارشان را نداشتیم. آنجا را به بزنگاه‌هایی تبدیل کردند که شاید تنها هنر قدرت خلق آنها را داشته. این برخاستن تلاشی مضاعف می‌خواهد. از خودگذشتگی می‌خواهد و خلاف مسیر رود شنا کردن. خود هنرمند باید این روح را در خودش جاری کند تا به دیگران منتقل شود. در روزگارِ سخت است که به نمایش گذاشتن اثربخشی کار گروهی، نمایش از خودگذشتگی تمام گروه در خدمت آرمانی واحد، اراده و ایمان به تغییر می‌تواند همدلی و امید را در دل جامعه دچار سکون شده ایجاد کند. هنرمند بدون حضور فعال هنری نمی‌تواند کاربردی در آرمان‌خواهی و نقد اجتماعی داشته باشد. این تمام هستی اوست.

   گالری دستان و مریم مجد از کجا با پروژه همراه شدند و این همکاری چطور پیش رفت؟

از حدود ده سال پیش ایده‌ای خام برای کارهایی خارج از گالری در من قوت می‌گرفت، پیش آمد تا با هرمز همتیان درباره این ایده صحبت کنم و او با اشتیاق زیاد از آن استقبال کرد. طی این سال‌ها هر وقت فرصتی پیش آمد، آمادگی خود را برای همراهی در اجرای این ایده ابراز کرد. چهار سال پیش و وقتی خیال پروژه فعلی به واقعیت نزدیک‌تر شد با او صحبت کردم و او که حالا تجربیات بیشتری هم کسب کرده بود، باز هم ابراز آمادگی کرد و همراه شد. نقش گالری دستان در این پروژه در زمینه برپایی و اجرای نمایشگاه بوده و از این به بعد هم در همین راستا فعالیت خواهند داشت. همکاری با مریم مجد شاید از حدود هشت ماه پیش از نمایش شروع شد. البته دوستی و آشنایی ما به سال‌های دور بازمی‌گردد. شناخت او از من و کارهایم در سالیان گذشته و تجربه‌های گوناگون او در مدیریت پروژه‌های هنری باعث شد تا نقش کیوریتور پروژه را به عهده بگیرد. این تنها نقش مریم مجد و تیم او در این پروژه نیست. مجموعه «پروژه‌های هنری مریم مجد» در عمل وظیفه نظم‌دهی به کارهای محتوایی و آرشیو پروژه را از دوش ما برداشتند و این بخش را نیز به خوبی تا به امروز پیش برده‌اند. 

   پروژه «بر باد رفته» چیدمانی بزرگ و پر کار است. اگر تمایل دارید درباره هزینه‌های این نمایش توضیح دهید.

عمده‌ترین خرج این چیدمان، تولید آثار من که شامل سی و یک قطعه می‌شوند، بوده است. معمولا این هزینه‌های تولید مثل هر تولیدی در عرصه مجسمه‌سازی توسط خود هنرمند تامین می‌شوند. طی چهار سال اخیر، این سی و یک قطعه را ساختیم تا در کنار هم یک فرم نهایی را بسازند. من در این سال‌ها به مرور، به سختی، با افت‌وخیز فراوان و از طریق فروش آثار دیگرم توانستم این پروژه را پیش ببرم. مابقی هزینه‌ها اعم از اجاره مکان برای سه ماه، انتشارات و خدمات مرسوم برای برپایی این نمایشگاه توسط گالری دستان انجام شده است. بنابراین پروژه با سرمایه شخصی من و لطف دوستانی که تخصص، زمان و توان خود را با محبت در اختیارم گذاشتند، اجرا شده است. البته این برنامه اولیه من نبود. در ابتدا با دوستانی برای جلب حمایت مالی صحبت‌هایی شد و آنها هم استقبال کردند اما برآورد من از زمان انجام این پروژه دو سال بود و با آزمون و خطاهای من، تغییرات شدید اقتصادی و حواشی همه‌گیری کرونا برنامه‌ها و هزینه‌ها همه تغییر کردند. دوستان از من زمانبندی و برآورد دقیق می‌خواستند و من تضمینی برای چنین گمانه‌زنی‌هایی نداشتم. این‌طور شد که از دریافت حمایت مالی صرف‌نظر کردم و پیشبرد کار را به سرعت و امکان تامین مخارج توسط خودم سپردم. حال که صحبت از حمایت‌های دوستان شد، لازم می‌دانم از تمام همراهانم در این چند سال که داوطلبانه و در خیلی از موارد بدون دریافت هزینه به شکل گرفتن و انجام این پروژه کمک کردند، تشکر کنم. برخی از این دوستان هنوز هم در روزهای نمایش و انجام کارهای مربوط به آن طوری همراهند که کمتر کسی از ماهیت داوطلبانه بودن این میزان از حضورشان باخبر است. مثلا سام کافه پذیرایی نوشیدنی کل دوره نمایشگاه را به ما هدیه کرده است، هنرمندانی که تدریس در کارگاه آموزشی که برپا کردیم را به عهده گرفتند یا آن هنرمندانی که برای راهنمایی بازدیدکنندگان در فضای نمایشگاه ساعت‌ها حضور دارند هر کدام خودشان افرادی شاخص و برجسته هستند که زمان و توان خود را متواضعانه و بی‌هیچ چشمداشتی به این پروژه هدیه می‌کنند. این حضور و همراهی آنها و خیلی‌های دیگر نه تنها من را در کنترل و کاهش هزینه‌ها یاری کرده که فراتر از آن دلگرمی و انگیزه‌ای که در طول مسیر برایم آفریدند، بی‌قیمت است. 

   با توجه به جایگاه شناخته شده پویا آریانپور در فضای تجسمی و روند فعالیت‌های پیشین شما در این حوزه، چه چیزی باعث شده این پروژه را بدون اسپانسر و با هزینه شخصی پیش ببرید؟

آنچه به تجربه من تا به امروز با عنوان اسپانسر می‌شناسیم عموما فرد یا جایی است که در زمانی که هنرمند نیاز شدید مالی دارد او را تامین می‌کند تا در روزگار پس از تولیدِ اثر با تخفیف‌های شصت-هفتاد درصدی از او آثاری بردارند. من اسپانسر فرهنگی به آن معنی که هنر را برای هنر بخواهد و از هنرمند حمایت بدون چشمداشت کند، نمی‌شناسم و تا به امروز اسپانسر شخصی نداشته‌ام. 

   اگر پیشنهاد اسپانسری دولتی برای این پروژه داشتید، رویکرد اجرایی‌تان تغییر می‌کرد؟

در مورد فعالیت‌های من نه پیشنهادی از سوی دولت شده و نه ابراز نیازی از سوی من. 

   آینده «بر باد رفته» چه خواهد بود؟ این پروژه کجا به پایان می‌رسد؟ قرار است این چیدمان کجا نگهداری شود؟ آیا در کهریزک باقی می‌ماند؟

آینده‌‌اش را نمی‌دانم. در کارخانه قند کهریزک باقی نخواهد ماند. این کارخانه را گالری دستان برای مدت سه ماه و برای این نمایش اجاره کرد. این را می‌دانم که بعد از این سه ماه نمایش ما از این فضا جمع می‌شود و فضای کارخانه به اجاره‌های دیگری برای فیلمبرداری، مراسم، یا نمایش‌های مشابه هنری یا تبدیل شدن به رستوران و غیره خواهد رفت. ممکن است آثار این چیدمان در جعبه‌های بزرگی برای مدت‌های طولانی بماند، شاید در جایی دیگر به نمایش درآید. نقش گالری دستان در ادامه‌ حیات این کار موثر است. با ارزش‌ترین قسمت این پروژه تجربه‌ تلاش عاشقانه تمام گروه در پیشبرد کار بود. تلاش کارگران، آینه‌کاران، آهن‌کاران، عکاسان، نورپردازان، مستندسازان، گرافیست‌ها، راهنماها و همه کسانی که در تولید آثار و برپایی این چیدمان همراه شدند و همین روح جمعی است که امکان گذر از مشکلات را فراهم می‌کند.

 

پویا آریان پور گالری دستان مریم مجد هرمز همتیان خانواده دیهیم
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین