صحبتهای خواندنی بانوی برجسته نقاشی / ایران درودی: برخوردم با سرطان برای همه تعجببرانگیز بود / کیارستمی را شازده کوچولوی سینما لقب دادم
ایران درودی میگوید: فکر میکنم از برگزیدگان خداوند هستم چرا که از هر لحظهی زندگیام، از پنج حواسم از احساسم و حتی از درد پایم که یادآور زندهبودنم است، عمیقاً لذت میبرم.
ایران آرت: ایران درّودی، نقاش صاحبسبک، نویسنده و کارگردانی است که پس از ۶۰ سال حضور در عرصه هنر معاصر ایران از تشخصی ویژه برخوردار است. او به خالق این جهان هستی و کهکشان ایمان دارد و بالاترین آرزویش این است که خداوند ایمان او را به خودش زیادتر کند.
۸۲ سال از عمر ایران درّودی میگذرد و او خودش را یکی از خوشبختترین انسانها میداند؛ چراکه از هر لحظهی زندگیاش لذت میبرد و میگوید: وقتی وارد آتلیهی نقاشیام میشوم دنیا و مسائل مربوط به آن را پشت در آتلیه میگذارم و وارد جهان دیگری میشوم که با جهان ماورا و باورهایم سروکار دارد. بدین گونه نقاشیهایم بهگونهای ترجمان و تصویر دنیای ذهنیات من هستند.
ایران درّودی در مصاحبهاش با ایسنا از اعتقادات، خاطرات و علایقش و برخی مسائل دیگر که تاکنون کمتر دربارهی آن گفته شده است، سخن میگوید که در ادامه، آن را میخوانید:
شما به عنوان یک بانوی هنرمند نقاش بینالمللی شناخته شدهاید. فکر میکنید اگر شرایطی فراهم نمیشد تا شما برای ادامه تحصیل به فرانسه بروید، باز هم میتوانستید یک نقاش بینالمللی شوید؟
در یک کلام خیر! درست است که نقاشی، استعداد طراحی و رنگشناسی میخواهد اما بیش از آن، به شناخت فرهنگ جهانی نیاز دارد.
از بین نقاشیهایتان کدامیک را بیشتر از همه دوست دارید؟
اثری "بهنام طغیان کویر" که در آن، سیل جاری شده است. اما چنین انتخابی به این معنا نیست که مثلاً اثر "به زلالی یک عشق" یا "جاودانه خلیج فارس" یا "نبض تاریخ" یا آثار دیگرم را کمتر دوست دارم. اما عشق خاصم به اثر "طغیان کویر" به این خاطر است که روند کار و رسیدن به هدفم یعنی رسیدن به نور را نشان میدهد. وقتی این نقاشی را تمام کردم آنچنان ذوقزده شدم که زیرش نشستم تا ببینم آیا از نور آن قلبم روشن میشود و یا از سیلی که در کویر روان است خیس میشوم؟ این خاطره برایم فراموشنشدنی است.
هنوز هم، هر روز بخشی از زمان خود را برای نقاشی صرف میکنید؟
بله هنوز هم در این شرایط جسمی و روحی تا دیروقت نقاشی میکنم. آنچه مرا تا امروز زنده نگه داشته نخستین دلیلش همین ایمانم به خداوند است و سپس عشقم به نقاشی و پس از آن امیدوارم تا افتتاح موزهام زنده باشم و شخصاً آثارم را به دیوار موزهام نصب کنم. شاید خودستایی به نظر آید اما فکر میکنم از برگزیدگان خداوند هستم چرا که از هر لحظهی زندگیام، از پنج حواسم یعنی بینایی، شنوایی، چشایی، لامسه و بویایی، از احساسم و حتی از درد پایم که یادآور زندهبودنم است، عمیقاً لذت میبرم.
شما در طول زندگیتان از چه کسانی تأثیر گرفتهاید؟
از شانس خوب من همیشه مردان بزرگ سر راه زندگیام قرار گرفتهاند ولی آنانی که در شکلگرفتن شخصیت و اعتقادات من، نقش عمدهای داشتند، بیش از دو نفر نبودند. نخستین مرد پدرم بود. عشق همراه با تحسین به پدرم آنچنان فضای ذهنیام را پر کرده است و امروز هم که او دیگر نیست تأثیرگذاریاش همچنان بر من ادامه دارد. تأثیرگذار دیگر، همسرم، پرویز مقدسی هر دانهای که پدر در اندیشهام کاشته بود، بارور کرد و به من امکان داد به ارزش زنی که هستم پی ببرم.
آیا فکر میکنید به عنوان زن، علیرغم جایگاه کنونی خیلی امتیاز از دست دادهاید؟
در جهان مردسالاری، من امتیاز زیادی را به عنوان زن از دست دادهام ولی با مبارزهی خستگیناپذیر چندین برابر آن را با اعتماد به نفسی که دارم بهدست آوردهام. چنین اعتماد به نفسی را مدیون همسرم آزاده مردی هستم که باور داشت بهرهای که انسان از زندگی میبرد به اندازهی عشقی است که ایثار میکند و سهم زن در سمت مادر در ایثار عشق از مرد بالاتر است.
برخورد شما با سرطان چگونه بود؟
خیلی عادی. حتی میتوانم بگویم آن را جدی نگرفتم. شبی که برای جراحی سرطان در بیمارستان بستری شدم، پرستاران و پزشکان بیمارستان را به ستوه آوردم. هر شگردی بهکار بردند که آرامبخش یا مُسکن بخورم از خوردن آن امتناع کردم. درعوض خواستم اتاق مرا عوض کنند و اتاقی رو به رودخانهی سِن به من بدهند تا بتوانم شهرداری و رودخانهی سن را ببینم. رفتار و درخواستهای من برای همه، تعجببرانگیز بود. فردی که میخواهد سرطانش را عمل کند، تماشای منظره به چه دردش میخورد؟ بعد از جراحی، پرستار از من پرسید: اگر بالاترین درد را شمارهی ۱۰ بدانیم درحالحاضر درد شما چه شمارهایی دارد؟ شمارهی دردی که میکشیدم، از نظر خودم ۹ بود اما اجازهی تزریق مرفین ندادم. میخواستم در مدتی که درد میکشم هوشیار باشم. من از اتفاقات سخت زندگی نمیگریزم و بهسادگی از آنها رد نمیشوم.
در حال حاضر موقعیت زنان را چگونه میبینید؟
به عقیدهی من امروزه ما زنان باارزش و یگانهای داریم. متأسفانه زنان ایران در رخدادهای سیاسی محو شدهاند. روزنامه را که ورق میزنیم، بیشتر عکسهای منتشرشده در آن مربوط به مردان است. من نمیدانم چرا مردان فراموش میکنند که این زنان، مادران و خواهران آنها هستند!؟
شما به جز نقاشی، تجربهی نوازندگی، روزنامهنگاری و مستندسازی هم دارید. حتی در کارنامهی کاریتان مصاحبه با افراد مشهوری را هم داشتهاید. بهعنوان فردی که قبلاً کار روزنامهنگاری انجام داده، وضعیت فعلی این حرفه را چگونه میبینید؟
فکر میکنم روزنامهها خیلی محدود شدهاند. سعی میکنم بهدلیل اخبار منفی، رسانهها را کمتر دنبال کنم چون حالم بد میشود. حتی فیلمهای بدی که هیچکدام از آنها استدلال ندارند، عصبانیام میکنند. در شرایط کنونی، مشغلهی اصلی من، آیندهنگری است و مخصوصاً آیندهی موزهی خودم. اجازه بدهید مسائل مربوط به هنر را در همینجا خاتمه بدهیم و به ایران و آیندهی هنر ایران فکر کنیم و ایران را بیشتر و بیشتر دوست بداریم.
موسیقی را هم دنبال میکنید؟ نظرتان دربارهی موسیقی سنتی ایران چیست؟
یکبار خانم بسطامی من را برای بزرگداشت برادرشان زندهیاد ایرج بسطامی دعوت کردند. در تالار وحدت ۱۳۰۰ نفر میهمان آن برنامه بودند. بهاِصرار خانم بسطامی سخنرانی کوتاهی کردم و گفتم: من یک نقاش هستم اما با شما عشقی مشترک دارم. ایران! موسیقی ایرانی بهنوعی هویت ماست. چه بخواهیم و چه نخواهیم موسیقی سنتی هویت ماست و شما هنرمندان حافظ آن...
کدام یک از هنرمندان فعلی موسیقی ایران را دوست دارید؟
آثار استاد شجریان و نیز آلبوم "چرا رفتی" از همایون شجریان را دوست دارم و آن را بسیار گوش میدهم.
فیلمهایی را که روی پردهی سینما اکران میشوند هم دنبال میکنید؟
تلویزیون که اصلاً نمیبینم. آخرین فیلمی که در سینما دیدم مستند ۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه با عباس کیارستمی ساختهی سیفالله صمدیان بود که آن را خیلی دوست داشتم. به نظرم خیلی هوشمندانه بود. یکی از آدمهایی که ویژگی اخلاقی بسیار نزدیکی به من داشت، کیارستمی بود. یکی از افراد قابل احترام برای من کیارستمی بود و او را شازدهکوچولوی سینما لقب داده بودم. او هم زندگی را دیوانهوار دوست داشت.
فکر میکنید تا چه اندازه در بین مردم ایران محبوبیت دارید؟
از خودشان بپرسید. من میدانم که ملت ایران احساساتش را ابراز نمیکند. به عبارت دیگر ملت خاموش و در عین حال سختگیری است و در دراز مدت درست قضاوت میکند. تصورم این است که صداقت و وابستگی مرا به وطنم به آزمون کشیده و مرا باور دارد. امیدوارم اشتباه نکرده باشم.