برخورد فوتبالی با نمایشگاه نقاشی/کاش تهمینه میلانی و گالری ایوان فرار نکنند
حسین هاشم پور
ایران آرت : حسین هاشم پور : یک : روزگاری نه چندان دور، اهالی فوتبال از جو ورزشگاهها به سبب ادبیات ناشایست و فحاشی ها به ستوه بودند، اصطلاحی اختراع کردند: "تماشاگرنما" و همه چیز را به گردن آن انداختند، چنان می گفتند این ادبیات زشت کار تعدادی تماشاگرنماست گویی از دنیای دیگری آمده بودند؛
این روزها اما با میدان جنگ شدن ورزشگاهها و باریدن سنگ و چاقو از سکوها، دیگر کاربرد تماشاگرنما تاریخ مصرفش را از دست داده، همه باور دارند این تماشاگران خشونت طلب، همان شهروندان محترمی هستند که هر روز بیرون استادیوم در آمد و شدند و دیگر ناسزا گویی ارضایشان نمی کند و برخورد فیزیکی می پسندند!
دو: وقتی نمایشگاه نقاشی تهمینه میلانی در گالری ایوان ناسزا باران شد، تازه دو زاری برخی جا افتاد ادبیات سخیفی که به جای نقد شایسته در جامعه هنری به خصوص فضای مجازی آن، رواج یافته نه از سوی دشمن، بلکه کار خود من و شما، کار خودی هاست؛ برخورد سهل انگارانه خانواده تجسمی هم موجب شده تماشاگرنماهای هنری مجال جولان بیشتری یابند، با الگوی فوتبالی بسنجیم احتمالا دیری نمی پاید در فضای هنری هم خون به پا شود.
سه: نمایشگاه خانم تهمینه میلانی در گالری ایوان سه اشتباه داشت: مهم ترین اشتباه، نمایش اثر یا آثاری که شائبه کپی داشتند، دیگری قیمت گذاری نامناسب و سوم تعطیل کردن نمایشگاه!
به حتم کسی تحمل کار کپی را ندارد، خانم میلانی نیز عذر خواست و اثر از نمایشگاه حذف شد.
درباره قیمت گذاری، بحث می تواند به درازا کشد؛ در عین حال که می گویند بهتر است هنرمند در این وادی دخالت نکند، الزامی ست قیمت ها از مولفه های شناخته شده بازار هنر تبعیت کند تا فضای هنر مشوش و آشفته نشود و دهها باید نباید اصولی دیگر... اما در نهایت هر هنرمندی آزاد است قیمتی روی اثرش بگذارد، حق اوست، اگر برآورد قیمت پرت باشد، طبیعی ست بدون خریدار می ماند.
از این رو اطلاق "قیمت گذاری نامناسب" که آن را در اشتباهات آوردم کاملا نسبی ست، و به جهت حساسیت های این روزهای جامعه ماست؛
جالب اینجاست که گویا قیمت گذاری روی آثار خانم میلانی توسط کارشناس انجام شده و لابد آقای کارشناس با خبر بودند برای تعیین قیمت آثار، گزاره های متعددی مطرح است که در جامعه ایرانی شهرت خالق اثر حتما در اولویت های بالاست؛ اما این اعداد برای این روزهای خاص که خیلی از نقاشان فروش ندارند یک شوک عصبی بود.
اما تعطیل کردن نمایشگاه، مثلث اشتباهات این رویداد را تکمیل کرد، نوعی جا خالی دادن و تسلیم شدن در برابر حملات غیرمنطقی شمار معدودی بود که بیش از دلسوزی برای هنر، بوی حسادت و تنگ نظری شان فضا را مسموم کرد؛ گمانه ای که از هر دو خانم ها میلانی و حوری قویمی بعید بود.
چهار : ادله مخالفان این نمایشگاه سست بود: هر هفته می توانم مدعیان ضعیف بودن آثار خانم میلانی را به چندین نمایشگاه ارجاع دهم که آثاری به مراتب ضعیف تر از این نمایش می دهند؛ در عین حال که متر و معیار نمایش آثار در هر گالری، سلیقه و تحلیل مدیریت آن گالری است؛ آنها بخش خصوصی اند و به طبع آزادند در چارچوب قانون، آثاری را به تماشا بگذارند.
اینکه سلبریتی هایی مانند خانم میلانی حق ندارند نقاشی بکشند و حق ندارند نمایشگاه بگذارند هم فقط نشان می دهد هیتلرهای امروزی دیکتاتورترند!
این بهانه که مگر من می توانم دوربین موبایلم را روشن کنم و فیلم بسازم که این خانم فیلمساز راه افتاده نمایشگاه نقاشی برگزار کرده هم از آن جور بخل ها با دز بالاست که توی قوطی هیچ عطاری درمانش یافت نمی شود! بله، واضح است شما هم می توانی فیلم بسازی، در عصری که مرزی میان هنرها وجود ندارد هر هنرمندی آزاد است در هر مدیومی بخت خود را بیازماید؛ اینکه موفق می شود یا خیر، مردم تعیین می کنند.
پنج:لمپنیسم و پوپولیسم فقط در سیاست بد نیست، چه بسا در فرهنگ و هنر بدتر است؛ فحاشی و ناسزا به صرف اینکه گالری ها به نقاشان جوان وقت نمی دهند اما درشان به روی سلبریتی ها باز است، مایه شرم ساری ست؛ واقعیت عینی این است که مدتهاست نام های تثبیت شده تجسمی اعم از پیشکسوتان تا جوانانی که صاحب امضا هستند، دیگر نمایشگاه انفرادی برگزار نمی کنند و گالری ها روی کاکل جوانان می چرخد؛ کافی ست فهرستگان افتتاحیه های گالری ها را رصد کنید، خواهید دید چه درصد چشمگیری از رویدادها در تسخیر جوانان است؛ اگر مقصود این است که چرا گالری ها برای "من"، نمایشگاه برگزار نمی کنند، حرف دیگری ست؛ به هر حال چهار دیواری آنها اختیاری ست و باید پول آب و برقش هم درآید؛ ضمن آنکه اگر هنر شما هنر باشد حتما پشت ابر نمی ماند، اگر هم قرار است با تخریب و فحاشی برای هنرتان جا باز کنید که دیر یا زود در می یابید اشتباه آمده اید.
شش: اتفاقا حضور نام هایی که مردم می شناسند در فضای تجسمی، ده ها فرصت گرانقدر پدید می آورد؛ حضور سلبریتی ها در نقاشی و عکاسی توجه افکار عمومی را جلب می کند و می تواند تجسمی عزلت نشین را کمی تا قسمتی تیتر کند؛ممکن است سرمایه های تازه جلب بازار هنر شود... از این رو امیدوارم خانم تهمینه میلانی فرار نکنند. این روزها آسمان همه جای ایران همین اندازه غبار آلود است.
هفت: گالری ایوان اردیبهشت 1395 با دو راهبرد معرفی جوانان خلاق هنرمند و کمک به خیریهها از راه فروش آثار هنری اعلام موجودیت کرد؛ اتفاقا حضور جوانان در این گالری بسیار پررنگ است.ابتکار ستایش برانگیز گالری ایوان پیشگامی اش در کار خیر است؛ در افتتاحیه تمامی نمایشگاه هایش اعلام می کند سهم گالری از فروش را تمام و کمال به خیریه ها می بخشد و نمایندگان خیریه در گالری حاضر می شوند؛ از دهش پور تا محک و کمک و... شاهدند. کاش گالری ایوان از این فضای پرتنش دل آزرده نشود و بماند.
هشت: من هم معتقدم شکاف عمیقی میان تعداد هنرمندان و فرصتها و امکانات هنری است؛ حکایت امروز جامعه هنری ما مانند یک ایستگاه اتوبوس است با دهها هزار مسافر و ده اتوبوس؛ اگر برای سوار شدن به هر ترفند غیرانسانی دست یازند لابد بعید نیست؛
اکنونِ ما، نتیجه عدم توجه دولتها و همه نهادهای تصمیم ساز به بودجه فرهنگ و هنر است؛ به علاوه مدیریت نابلد این دههها که همین بودجه اندک را با رویداد پروری و دولتی کردن هنر به فنا داد.
راه چاره پیداست همدیگر را نجویم و از سرمایههای موجود بهینه استفاده کنیم؛ ناسزاسالاری و فحشمداری آب را به آسیاب آنهایی میریزد که چشم دیدن هنر ایران را ندارند. رویهای را پیش بگیریم که انسانیت، اخلاق و هنرمندی میگوید.
*این یادداشت همزمان در خبرگزاری ایسنا منتشر شده است.
درود به خانم میلانی. من جای ایشان بودم خیلی زود دوباره نمایشگاه برگزار می کردم.