دامادی که قاتل عروس بود، پای چوبه دار!
نماینده دادستان در ادامه گفت: «ساعت 18 و 40 دقیقه روز حادثه متهم در حالی که خونسرد به نظر میرسید با پلیس تماس گرفت و از قتل همسرش با ضربههای چاقو خبر داد. متهم اصرار دارد روز حادثه ساعت هفت و 50 دقیقه صبح از خانه خارج شده و ساعت 18 و 40 دقیقه بازگشته که به محض ورود با جسد همسرش روبهرو شده است. ولی همسایهاش شهادت داده خودروی این جوان را بین ساعت 10 تا 11 صبح در پارکینگ خانه دیده است. متهم و همسرش چندماه قبل ازدواج کرده بودند ضمن اینکه پیش از جنایت، محمدرضا بارها همسرش را تهدید به مرگ کرده بود.»
نماینده دادستان ادامه داد: «متهم مدعی شده وقتی جسد را دیده با مادرش و پلیس تماس گرفته است. در صورتی که اگر وی به صورت ناگهانی جسد را دیده بود باید شوک زده میشد. زن جوان با چاقویی که از سرویس چاقوی آشپزخانه برداشته شده، به قتل رسیده است. حال آنکه بیتردید زن و شوهر فقط از جای سرویس چاقوها مطلع بودند. همچنین آثار ورود به زور و سرقت از خانه در صحنه جنایت دیده نشده و لباس متهم با لکههای خون نیز در محل جنایت کشف شد. با توجه به دلایل ارائه شده و شکایت اولیای دم، برای متهم تقاضای مجازات قانونی را دارم.» در ادامه جلسه دادگاه، دو خواهر و یک برادر مقتول با حضور در جایگاه خواستار قصاص برای شوهرخواهرشان شدند.
سپس قاضی قربانزاده با تفهیم اتهام به متهم از او خواست به دفاع از خود بپردازد که مرد جوان منکر قتل همسرش شد و گفت: «حدود چهار سال است که در زندان هستم و امیدوارم هرچه سریعتر قاتل همسرم دستگیر شود. من روز حادثه حدود ساعت هشت صبح از خانه خارج شدم و ساعت 18 و 40 دقیقه وقتی برگشتم دیدم همسرم به قتل رسیده است.اول هم فکر کردم همسرم بر اثر برق گرفتگی مرده است.» رئیس دادگاه گفت: یکی از همسایهها بین ساعت 10 تا 11 صبح ماشین شما را در پارکینگ دیده، در این باره چه توضیحی دارید؟متهم پاسخ داد: همسایه طبقه سوم ما یک پراید شبیه ما دارد و احتمال میدهم او خودرو را اشتباه دیده است.
قاضی پرسید: یک پیراهن، آغشته به خون همسرت در خانه پیدا شده و این پیراهن متعلق به شما بوده، دراین باره چه میگویید؟
متهم جواب داد: بله این پیراهن متعلق به من بود و حدود 70 روز پس از قتل، اولیای دم آن را به اداره آگاهی تحویل دادند اما نمیدانم چرا خونی بود.
یکی از خواهران مقتول گفت: «خواهرم همیشه با من درددل میکرد. او گفته بود با شوهرش اختلاف دارد و آخرینبار هم وقتی با من تماس گرفت صدایش گرفته بود و مشخص بود گریه کرده است.شوهر خواهرم او را تهدید کرده بود که نباید درباره اختلافهایشان به ما حرفی بزند. بعد از قتل خواهرم و سه ماه بعد از فک پلمب خانه وقتی من، خواهر و برادرم به خانه خواهرم رفتیم بین مبلها حلقه ازدواج خواهرم را پیدا کردیم. بعد هم زیر مبل را گشتیم و پیراهن خونی محمدرضا را که زیر صندلی جاسازی شده بود پیدا کردیم. باور کنید این همان پیراهنی بود که یک روز قبل محمدرضا آن را به تن داشت.
این مرد روزها و شبهای خواهرم را سیاه کرده بود. اهل زندگی نبود و بیشتر اوقاتش را با دوستانش میگذراند. حالا خوشحالم که او به قصاص محکوم شده چون خواهرم را شکنجه داده و در نهایت بیرحمی با هفت ضربه چاقو او را کشته بود. قبل از ازدواج ما باید بیشتر تحقیق میکردیم تا سرنوشت خواهرم اینگونه نشود. شوهرش بلای جانش شده بود.