آیا این رقصهای مائده جنسی است؟
ایرانآرت: پخش تصاویر اشکریختن و اعترافگیری از دختر رقصندۀ نوجوان ایرانی در شبکۀ تلویزیونی، این روزها خبر داغ محافل خبری و غیرخبری شده و همگان را به نشاندادن واکنشهای انتقادی برانگیخته است.
در این میان اما نقدهایی هم منتشر شده که برخی از این واکنشها را پوپولیستی و عوامفریبانه تلقی کردهاند. مثلا نرگس ایمانی در سایت وکیل ملت، از خطری نوشته که «قهرمان مبارزهطلب جلوهدادنِ یک رقصنده اینستاگرامی» میتواند متوجه رسانهها کند. یادداشت او را در ایرانآرت بخوانید:
پخش تصاویر اشکریختن و اعترافگیری از دختر رقصندۀ نوجوان ایرانی در شبکۀ تلویزیونی، این روزها خبر داغ محافل خبری و غیرخبری شده و همگان را به نشاندادن واکنشهای انتقادی برانگیخته است.
قریب به اتفاقِ این واکنشها مذمومیت این نمایش مضحک و نخنمای تلویزیونی را مورد تقبیح قرار دادهاند و از ناکارآمدی این نوع رفتار انتقاد کردهاند که چنین بیرحمانه با یک نوجوانِ زیر سن قانونی برخورد میکند اما در مقابلِ مفاسد عظیم اقتصادی مسامحه و سکوت پیشه میکند.
تا زمانی که انتقادات وارده بر این ماجرا، در این سطح و با اتکا بر این مضمون مطرح میشوند، بیهیچ شک و شبههای مقبول و بایستهاند و در حقانیت آنها نمیتوان تردیدی روا داشت. اما سویۀ نگرانکننده و تأملبرانگیز ماجرا از آنجایی آغاز میشود که مائده هژبری، یک رقصندۀ اینستاگرامی و مدل تبلیغاتی پوشاک و لوازم آرایشی با صدها هزار فالوور، پس از پخش اعترافاتش به یکباره به یک فیگور مبارزهطلب و آزادیخواه بدل میشود و در آن میانه، رقص بهشدت جنسی و بدننمایانهاش به «برند» مبارزه بر علیه بیعدالتیهای وارده بر زنان قلب ماهیت مییابد: مائده هژبری سرباز راه مبارزه برای حقوق زنان و آزادی.
تغییر این فیگور جنسیِ تبلیغاتی به یک فیگور مبارز از خلال سازوکارهای شانتاژ رسانهای، نشان از جامعهای دارد که در آن پتانسیل راهافتادن جریانهای پوپولیستی و قلب ماهیت شاخهای کممایه به فیگورهای مبارز بهشدت مهیاست. طیف گرایندگان به این پوپولیسم دلرحم و مساواتخواهانه، از برابریخواهان آنورِ آبی گرفته تا روشنفکران منتقد اینور آبی، با شکلدادن هالهای نمادین دور این فیگور بهشدت غیرسیاسی، تمام سویههای مصرفگرایانه، تبلیغاتی، زنستیزانه و دستبرقضا بهغایت محافظهکارانه و بازتولیدکنندۀ «زنانگی فرومایۀ رسانهای» را به یکباره به فراموشی میسپارند. در این میان، دستاویزهای جالب توجهی برای تسریع و تشدید هر چه بیشتر این هاله به کار گرفته میشوند: از اشعار شاملو و قدمای اهل ادب گرفته تا فیلم پدر فلسطینیای که دخترش را به رقصیدن فرامیخواند، یا استفاده از نمادهای نخنمای زنانگی همچون «مظلومیت» و «لطافت» ــ یعنی همان سویههای تلطیفشده و کمتر برخورندۀ باور رایج به «حماقت» و «بلاهت» زنانه ــ در کنار نمادهای احساساتبرانگیزی همچون «معصومیت» کودکی دربند؛ هرچند تا پیش از این ماجرا، خودِ این «کودک» از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد برای اینکه در کسوت یک زن بالغ و با اتکا بر بازتولید انگارۀ بهشدت مردسالارانۀ «زنـبدن» شناخته و دیده شود.
خوشرقصیهای رسانهایِ یک «بدن اینستاگرامی» برای جذب فالوورِ بیشتر و افزایش دستمزدهای تبلیغاتی شاید فینفسه موضوع انتقادبرانگیزی به نظر نرسد، اما از وجوه خاصی ضرورتاً میبایست شاخکهای انتقادی ما را تیزتر نماید، نه اینکه بر اثر سوارشدن بر یک موج هوشربا توان انتقادی ما را مخدوش سازد: نخست آنکه تمایز فاحش و معناداری وجود دارد میان فیلم رقصیدن کارگری که چون باور دارد این روزها حساسیت مسئولین امر به پدیدۀ رقصیدن «آدمها» بیش از گرسنگی «کارگرها»ست، برای جلب دستکم بخشی از این توجه حتا در کسوت یک کارگرـرقصنده، بدنش را در مقابل لنز دوربین به رقصی غمافزا وامیدارد.
دوم آنکه مواجهه و مقاومت در برابر یک سیستم دادرسیِ ضرورتاً و لزوماً به معنای تأیید بیچونوچرای سویۀ مقابلِ این سیستم نخواهد بود. ظاهراً یکی از آگزیومهای رویکرد سیاسیـانتقادی «نکتهسنج» و «حساس» ما، و نیز یکی از ملزومات پذیرفتهشدۀ کنش انتقادی رادیکال ما، ایستادن در دو سوی مرزهای مبارزاتیِ ترسیمشده است، حال آنکه بهواقع در وضعیتهایی از این دست، ایستادن بر روی خودِ مرز و نفی وجوه نابرحقِ هر دو سویه شهامتی بهمراتب انتقادیتر را میطلبد. سوم آنکه واکنشهای غیرانتقادیای از این دست، گواه آشکاری است بر بالقوگیهای هر دم بالفعلشوندۀ یک جور پوپولیسم فراگیر، که مهمترین شاخصۀ آن فیگورسازیها و قهرمانپنداریهای بیریشه و اساس است و تنها خاصیتش دامنزدن به یک جور شبهمقاومت شلوغکارانه. آنچه نمود این وضعیت را برای هر منتقد راستینی ترسناک و دلهرهآور میسازد تکرار همین الگوی کنشورزی است در ساحت تصمیمگیریهای کلان سیاسی و قهرمانسازی از لعبتکهای کممایه به قصد مقاومت در برابر قدرتِ ایستاده در آن سوی مرز.
متن خوبی بود ولی ای کاش این قدر از کلمات سخت و فنی استفاده نمی کردید. آدم حس می کنه برای اینکه به محتوا گیر داده نشه و بازخوردهای بدی به نویسنده نده از روی عمد جملات رو می پیچوند و تخصصیش می کرد. فراموش نکنید که مخاطب این مقاله دکترهای دانشگاه نیستند بلکه جوونهایی از جنس همین دختر یا طرفدارانش هستند، که اگر قرار بود اینقدر سواد درک مطلب داشته باشند تو این تله های پوپولیستی نمی افتادند.