|
احمد همایونی:قتی وارد بازارچه کتاب شدم چیزی که به سر و صورتم خورد گرمای دلنشینی بود که مرا در برگرفت و چیزی که چشمم میدید رنگارنگی کتابهایی بود که زیر نورهای مهتابی جلوه دیگری داشتند. بازارچه کتاب خلوتتر از آن بود که انتظارش را داشتم.