کد خبر: 14880 A

بازیگری برایم شغل نیست/ستاره اسکندری از رویاهایی گفت که در پیچ روزگار دود شد

بازیگری برایم شغل نیست/ستاره اسکندری از رویاهایی گفت که در پیچ روزگار دود شد

بابک احمدی: ستاره اسکندری به عنوان بازیگری موفق این روزها تئاتر "نفر دوم" را روی صحنه دارد.

ایران آرت: گویی همین دیروز بود که ستاره اسکندری تندیس جشنواره تئاتر فجر را به فهرست جوایزش اضافه کرد. سال ١٣٧٩ نمایش «سعادت لرزان مردمان تیره روز» نوشته علیرضا نادری و کارگردانی محسن علیخانی جایزه بهترین بازیگری را برای او به همراه آورد؛ نمایشی با مضمون اجتماعی درباره یک خانواده فرودست در جنوب شهر که با وجود محتوای غم‌انگیز استقبال مخاطب را به دنبال داشت. مهر تایید تماشاگر آن سال‌ها بر پیشانی نمایش تلخِ رئالیستی که بخشی از رنجِ فقر و گوشه‌ای از دردهای جامعه و زمانه خودش را بیان کرد. خط سیر هنری اسکندری از آن مقطع به بعد کاملا روشن و مشخص است؛ بازیگری که به سادگی حضور در هر سریال، فیلم یا نمایشی را نمی‌پذیرد و دست به انتخاب می‌زند؛ عاملی که دنبال کردن فعالیت‌هایش را جذاب می‌کند. این هنرمند به تازگی با نمایش «نفر دوم» به کارگردانی مهین صدری روی صحنه رفته است. نمایش با تصویر کردن قاب‌هایی از زندگی متلاطم نسل متولد اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت شکل می‌گیرد. نگاهی موجز به زمانه و زندگی نسلی که شرایط سیاسی خاص سال‌های ابتدایی انقلاب، سپس جنگ تحمیلی، دوران موسوم به سازندگی، گشایش نیم بند سیاسی بعد از دوم خرداد ١٣٧٦ را از سر گذراند تا به دهه ٨٠ و سرانجام به امروز رسید. نمایش «نفر دوم» زندگی دختران جوانی را به نمایش می‌گذارد که عشق و رویای‌شان در پیچ و خم روزگار دود شد و به آسمان رفت. مشابه همان ماجرایی که بخشی از آن در نمایشنامه «هم‌هوایی» جاری بود. بر این اساس با اجرایی مواجه هستیم که پیش و بیش از هرچیز حدیث نفس یک یا دو نسل به شمار می‌رود. نسل بدون عشق، نسل بی‌رویا و همیشه ملتهب. صدری در صحنه قاب عکس سالن ناظرزاده قاب‌هایی می‌بندد و با ارایه کد‌هایی مشخص- قطعه معروف تیتراژ ابتدایی سریال سرزمین‌های شمالی- همه ما را روبه روی بهترین سال‌های عمرمان تنها می‌گذارد، بلکه اندکی به آنچه قرار بود بشود و آنچه در نهایت شد فکر کنیم؛ بلکه! ستاره اسکندری در گفت‌وگویی با اعتماد به لزوم یادآوری تاریخ معاصر اشاره می‌کند و از همکاری‌اش با مهین صدری و الهام کردا می‌گوید. همکاری‌ای که شواهد نشان می‌دهد توان رقم زدن اتفاق‌های تازه را دارد و تماشای حاصل تجربه مشترک این سه نفر در آینده نزدیک چندان دور از ذهن نیست.

 

همکاری شما، الهام کردا و مهین صدری در نمایش «هم‌هوایی» به کارگردانی افسانه ماهیان تجربه خوبی رقم زد. مهین صدری این‌بار از زاویه‌ای متفاوت دغدغه‌ای مشابه را در متن «نفر دوم» مطرح کرده است. آیا دغدغه نویسنده و خاطره همکاری خوب سابق موجب پذیرش این نقش شد؟

مهین و الهام در نمایش «زیرزمین تا پشت بام» هم با یکدیگر همکاری داشتند. پیش از آن هم همه در نمایش «هم‌هوایی» حضور داشتیم. این جنس همکاری نشان می‌دهد که یک منظر مشترک وجود دارد و به همین دلیل اجرا کنار این افراد جذاب است. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که آبستن حوادث متفاوت و اتفاق‌های پررنگ است و همین اتفاق‌ها خواهی، نخواهی بر سرنوشت جمعیت زیادی تاثیر می‌گذارد. بحث فقط مسائل اجتماعی صرف نیست بلکه با مجموعه‌ای مواجه هستیم که ارکان گوناگون زندگی فردی و اجتماعی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. این نمایش برای من به مفهوم جدی در تمرین‌ها اتفاق افتاد و مهین صدری فضایی به وجود آورد که در کنار الهام کردا و خودش دیالوگ برقرار کنیم و چیزی که در تئاتر اهمیت زیادی دارد واقعا اتفاق بیفتد. ما به معنای واقعی دیالوگ برقرار کردیم و کار حاصل شکل‌گیری همین گفت‌وگوی سه نفره بود.

مساله‌ای که برای گروه جذاب بوده الزاما باید برای تماشاگر هم جذاب باشد؟

در نمایش «نفر دوم» با یک‌جور مرور گذشته و نگاه دوباره به تاریخ معاصر مواجه هستیم. این نگاه همیشه برای من جذاب بوده و بین مخاطبان و علاقه‌مندان نمایش هم طرفدار دارد. از سویی چنین نگاه‌هایی همیشه یک حلقه مفقوده جامعه ما به شمار آمده و با مشکل مطالعه تاریخ مواجه بوده و هستیم. باید ببینیم چه اتفاقی رخ می‌دهد که حرکت‌های اجتماعی ما همیشه شکل دایره‌ای و تکرار شونده داشته و هیچ‌وقت رو به جلو نرفته است. یعنی به سمتی حرکت می‌کنیم که در نهایت به نقطه شروع بازمی‌گردد و گامی به پیش برنمی‌داریم. از طرفی من به عنوان فردی که بازیگری برایش شغل نیست و به اصطلاح گزیده کار است هربار که روی صحنه می‌آیم سعی می‌کنم به یک پرسش پاسخ بدهم. اینکه «چرا روی صحنه آمده‌ام؟» و سپس تلاش می‌کنم دغدغه‌ام را با مخاطب در میان بگذارم. بنابراین اگر به سوال شما بازگردم باید بگویم اینجا دغدغه فردی مطرح نیست که بگوییم فقط واگویه شخص نویسنده یا کارگردان اتفاق افتاده، بلکه موضوع کاملا به کلیت یک جامعه ارتباط دارد. هر تماشاگری هم می‌تواند در تابلوهای نمایش خودش را پیدا کند و نگاهی به گذشته‌اش‌ داشته باشد.

واکنش تماشاگران چه بود؟

واکنش‌های متفاوتی دیده‌ام. بخشی از نظرها بسیار هیجانی و به دور از نگاه تحلیلی- انتقادی است؛ مثلا یک نفر به بهای بلیت اعتراض داشت درحالی که الان‌ سال‌ها است که بهای بلیت آثار نمایشی تغییر کرده و اتفاقا بعضی نمایش‌ها برای بلیت قیمت‌های متفاوت تعیین می‌کنند. این اظهارنظرها فضای بحث جدی به وجود نمی‌آورد و من بیشتر منتظر دریافت تحلیل و نقد منصفانه هستم. آنها که تجربه دوران خاصی از تئاتر را دارند به یاد می‌آورند که در دوره‌ای تماشاگر با جدیت بیشتری وارد سالن نمایش می‌شد و نقد و نظر و تحلیل داشت.

تماشاگر تئاتر آن سال‌ها بیشتر متوجه بود تماشای نمایش و حضور در سالن چه معنی دارد.

دقیقا، یک بخشی از تماشاگران اصلا نمی‌دانند چرا به تماشای تئاتر می‌روند و تصورشان این است که همه کارها باید شبیه یکدیگر باشد. مساله‌ای که با نگاهی به فضای عمومی جاری در تئاتر امروز موجب نگرانی‌ می‌شود، چون تمایل به تفکر و تمرکز کنار رفته و تاکید دارم بخشی از مخاطبان مدام در جست‌وجوی سرگرمی و تفنن هستند؛ گویا انگیزه‌ای برای دقت بیشتر وجود ندارد.

اگر همان سال‌های مورد اشاره را در نظر بگیریم به اجرای «سعادت لرزان مردمان تیره‌روز» می‌رسیم که اتفاقا با استقبال مواجه شد. نمایشی که مثل «نفر دوم» دغدغه مسائل اجتماعی داشت و حضور شما در هر دو امکان طرح یک پرسش را می‌دهد. تفاوت فضای حاکم بر مخاطبان این دو نمایش چقدر است؟

اصلا خط کلی مورد علاقه من در همین دو نمایش مشخص است. گرچه بعدا در آثار‌ بزرگانی مثل بهرام بیضایی یا دکتر رفیعی هم ادامه پیدا کرد و هیچ‌وقت ترک نشد. منتها ماجرا اینجا است که به این ترتیب در زمینه کارگردانی با چهار نگاه متفاوت به نقش وقایع در زندگی مردم مواجه هستیم. نمایش «نفر دوم» به تمرکز بیشتر و دقت در پرش‌های زمانی نمایش نیاز دارد تا مخاطب متوجه شود درباره چه مقاطع تاریخی صحبت می‌کنیم. چیزی که می‌گویم به هیچ‌وجه گلایه از تماشاگر نیست و نباید سوءتفاهم شود ولی دلم می‌خواهد به مخاطب بگویم شاید بتوانیم تئاتر را به عنوان محل تمرکز و دقت بیشتر در نظر بگیریم. آن‌هم در زمانه‌ای که فضای مجازی و سریال‌های ماهواره‌ای همه را احاطه کرده‌اند. فضای به وجود آمده انسان‌ها را به سوی سطحی شدن سوق می‌دهد و فرصتی برای تامل و تعمق نمی‌گذارد. درست در همین نقطه است که می‌توانیم به تئاتر طور دیگری نگاه کنیم و از آن طلب کارکرد متفاوت داشته باشیم.

به ویژه وقتی کمیت اجراها افزایش یافته که الزاما با کیفیت همراه نیست.

حالا فضایی به وجود آمده که هر کسی که پول داشته باشد و اراده کند نمایشی روی صحنه می‌آورد و به این واسطه ذائقه مخاطب نیز تغییر کرده است. البته فراموش نکنیم که رابطه تئاتر و تماشاگر کاملا دو سویه است و قرار نیست بگوییم تماشاگر فلان نمایش را نفهمید. در واقع بسیاری از تئاترهای ما هم دچار مشکل سطحی‌نگری شده‌اند.

در دوره‌ای اجرای نمایش‌های رئالیستی به اوج رسید و حتی در مواقعی با کارهایی مواجه بودیم که به ناتورالیسم طعنه می‌زد. تماشاگر هم خسته شده بود و بعضا به این وضعیت اعتراض داشت. از این منظر می‌گویم که بپرسم فقر فانتزی، رویاپردازی و خیال در آثار نمایشی ما چقدر موجب فاصله گرفتن مخاطب از آثار جدی شده است؟

الان تنوع بیشتر شده و دست تماشاگر برای انتخاب باز است، بنابراین به نظر نمی‌رسد که گرایش‌ گذشته به اجراهای رئالیستی و ناتورالیستی تاثیر چندانی بر ماجرا گذاشته باشد. بیش از هر چیز معتقدم تماشاگر امروز سرگشته است و ما با مخاطبانی مواجه هستیم که بخشی از آنها به نمایش‌های بزرگ و پر زرق و برق علاقه دارند، عده‌ای به دنبال تفریح و خنده هستند اما هیچ‌کدام از این جریان‌ها و سلایق محل مشخص نمایش‌های مورد علاقه‌شان را پیدا نمی‌کنند. این وضعیت نه فقط در تئاتر، بلکه در تمام ارکان جامعه اپیدمی شده است. یک سردرگمی عجیب به وجود آمده و شاید به همین دلیل پروپاگاندا و به راه انداختن سروصدای تبلیغاتی برای جذب تماشاگر در دستور کار بعضی گروه‌ها قرار گرفته است. در این وضعیت گذر زمان تنها عاملی است که موجب می‌شود که بعضی تماشاگرها و نمایش‌ها راه خودشان را پیدا کنند؛ مساله‌ای که در سینما هم وجود دارد. البته احساس می‌کنم امروز یک بنیان جدی در تئاتر ما دستخوش تغییر و تحول شده و اهالی تئاتر و تماشاگر هر دو به یک اندازه در این تغییر سهم دارند.

اصولا تحلیل این شخصیت اهمیت دارد یا تابلوهایی که می‌سازد؟

این زن در دوران نوجوانی عاشق می‌شود ولی مرد داستان به جبهه می‌رود و هرگز برنمی‌گردد. در ازدواج‌های مکرر و باروری‌های ناقص نیز سرنوشت محتومی دارد، همیشه به تغییر امیدوار است ولی این تغییرها هیچگاه رخ نمی‌دهند. نگاه می‌کند و مادری را می‌بیند که به آلزایمر مبتلا شده و پدری که افسردگی دارد. تک تک جمله‌ها و تابلوهای نمایش به حدی برایم واجد اهمیت هستند که خیلی وارد بحث درباره تحلیل شخصیت نمی‌شوم. منظورم این است که هر قطعه و تابلو دوران مشخصی را یادآوری می‌کند و این موجب می‌شود بعد متفاوتی از حضور کاراکتر روی صحنه برایم واجد ارزش باشد.

دخترانی که به دلایل گوناگون عشق‌ و آرزوی خود را از دست رفته دیدند.

بله پرداختن به بخشی که معمولا در رویدادهای تاریخ معاصر مثل جنگ و انقلاب نادیده گرفته شده‌؛ مادران همیشه منتظر یا زنان عشق از دست داده و فرزند از دست داده که زیر زاویه نگاه مردانه موجود مورد توجه قرار نگرفته‌اند. این مضمون امید و انتظار تغییر که به ناامیدی می‌انجامد برایم دغدغه اصلی بود. جنس بیان دیالوگ‌های نوشته شده توسط مهین صدری هم دقیقا بازتاب‌دهنده چنین فضا است. چون وقتی شخصیت به گذشته و پشت سر نگاه می‌کند، همه‌چیز را ابتر می‌بیند و به همین دلیل واژه‌ها و جمله‌ها نصف‌ونیمه ارایه می‌شوند. این به نوعی زیبایی‌شناسی و مشخصه کار مهین صدری است. تاکید دارم که نگاه زنانه شاعرانه کاملا در کار به چشم می‌آید.

این قاب‌ها چطور قرار است از سوی تماشاگر متولد دهه ٧٠ رمزگشایی شوند؟ مثلا پخش آهنگ نوستالژیک سریال «سرزمین‌های شمالی» در حین اجرا به سرعت مناسبات جامعه رو به تغییر ایران در سال‌های سازندگی را تداعی می‌کند، اما آیا برای جوانی که در همان دهه متولد شده معنا و کد مشابه دارد؟ این پرسش را باید از نویسنده بپرسم ولی شاید شما هم نظری داشته باشید.

نباید نگران برقراری این رابطه باشیم چون افراد صاحب دغدغه و اهل مطالعه در هر نسل پیدا می‌شوند و این بچه‌ها با کار ارتباط برقرار می‌کنند. بیشتر علاقه دارم تماشاگر بعد از تماشای نمایش و خروج از سالن کمی به سال‌هایی که گذشت فکر کند. به این ترتیب وقتی قرار است دست به عملی بزند آن پیشینه و تجربه را در نظر می‌گیرد و با آگاهی بیشتری گام برمی‌دارد. من هم مثل شخصیت زن نمایش امیدوارم که این اتفاق بیفتد.

شناخت و ارتباط شما با نسل‌های مختلف چه می‌گوید؟ نگاه شخصیت زن نمایش همچنان در نسل جدید هم وجود دارد؟

به نظر می‌رسد که همین‌طور باشد. چون با مسائل بنیادینی مواجه هستیم که گذر نسل‌ها نافی یا برطرف‌کننده آنها نیست. مسائلی که اگر امروز مورد توجه قرار نگیرند و نسبت به آنها شناخت و مطالعه نداشته باشیم، نه تنها دختران متولد سال‌های اخیر که دختران ٥٠ سال بعد ایران را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهند. این یک زنگ هشدار و اعلام خطر برای جامعه‌ای است که نمی‌خواهد از تاریخ عبرت بگیرد. امیدوارم گارد تماشاگر برای مواجه شدن با اتفاق‌های جدید و تا حدی متفاوت از جریان حاکم باز باشد و پیش از تماشای نمایش نتیجه‌گیری نکنند.

 

جشنواره تئاتر فجر جنگ زنان ستاره اسکندری فردی و اجتماعی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین