بازیگر «شهرزاد» با دو نمایش در جشنواره تئاتر درخشید
گفتوگو با نسیم ادبی؛ از عاشقانه زن و تاریخ
نسیم ادبی، امسال علاوه بر نقشآفرینی در سریال «شهرزاد» و فیلم سینمایی «چهارشنبه»، با بازی در چهار نمایش، سال پرکاری را پشت سر گذاشته است. دو نمایش از چهار اثری که او با آنها امسال روی صحنه رفته، در سی و پنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر حضور دارد؛ «ناسور» به کارگردانی افسانه زمانی و دیگری «فرشته مرگ» به ترجمه و کارگردانی مسعود رایگان.
ایرانآرت، صابر محمدی: نسیم ادبی، امسال علاوه بر نقشآفرینی در سریال «شهرزاد» و فیلم سینمایی «چهارشنبه»، با بازی در چهار نمایش، سال پرکاری را پشت سر گذاشته است. دو نمایش از چهار اثری که او با آنها امسال روی صحنه رفته، در سی و پنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر حضور دارد؛ «ناسور» به کارگردانی افسانه زمانی و دیگری «فرشته مرگ» به ترجمه و کارگردانی مسعود رایگان. دو اثر که به هر لحاظ با هم فرق دارند و این تفاوتها، برای ادبی نیز، تجربه بازی در دو نقش پیچیده و جذاب را به همراه داشته است.
نسیم ادبی، در دوره پیشین جشنواره تئاتر فجر تقدیر شد و امسال نیز بازیهایش در جشنواره با تحسین منتقدان و اقبال تماشاگران مواجه شده است و از این رو یکی از شانسهای مهم دریافت جایزه بهترین بازیگر زن این دوره محسوب می شود. با او درباره این دو تجربه متفاوت به گفتوگو نشستهایم.
نمایش «ناسور» ما را به عهد مشروطه و پهلوی اول می برد، از سویی هم می توان گفت عنصر غالب این اثر، زنانگی است. مدتی است سبک زندگی زنان آن عصر برای مردم جالب توجه شده است و هم ناشران به انتشار مرتب خاطرات زنان مهم مربوط به دربار قاجار می پردازند و هم در رسانهها و شبکههای اجتماعی، ظاهر و باطن آن زنان مورد توجه است. با توجه به فضایی که در این باره شکل گرفته، وقتی نقش «ملکخاتون» را در این نمایش پذیرفتید، چه روند مطالعاتی و تحقیقاتی را در این باره در پیش گرفتید؟
کاری کردم که وظیفه پیشتولید هر بازیگری است؛ یکسری تحقیق و بررسی های معمول را صورت دادم اما خب، کار چندان سختی پیش رو نداشتم. چرا که «ملکخاتون»، شمایل متکثری است در سینما و تلویزیون و حتی تئاتر ما. بارها چنین کاراکتری را خلق کردهایم. بسیاری از آنها را هم من در طول این سالها دیدهام. اما خب این شخصیت، تفاوتهایی هم داشت که سعی کردم بر آنها متمرکز شوم. هم شکل تربیت و بزرگشدن او نسبت به زنهای همدورهاش متفاوت است و هم کردارش که طبعا متاثر از همان پروسه تربیتی است. با این اوصاف، باید بگویم شیوه نزدیکشدن من به این کاراکتر، مبتنی بر کشف و شهود بود.
«ملکخاتون»، اگر بخواهد نسخه بدلی در امروز داشته باشد، نماینده کدام دسته از زنان می تواند باشد؟
زنهای عاشق. همین. خلاصه و البته دقیقترین توصیف از «ملکخاتون» همین است. عاشقِ عشقی کاملا واقعی. عشقی بدون چشمداشت و دخالتدادن منافع شخصی که خب، با شکست هم مواجه میشود.
و این شاید نقطه مقابل شخصیتی است که در دیگر نمایش امسالتان در جشنواره بازی کردید. نمایش «فرشته مرگ» که خلافِ «ناسور» که آیینی و سنتی است، فضایی موهوم را شکل میدهد تا به رئالیسم جادویی برسد.
شخصیتی که در «فرشته مرگ» بازی کردم، دقیقا نقطه مقابل کاراکتری است که در «ناسور» هست. هیچ ربط وثیقی بین این دو نمیتوان پیدا کرد. هر چند هر دو عاشقاند، اما عشق این، با «ملکخاتون» فرق دارد. او خلاف «ملکخاتون»، میخواهد هر طور شده به عشقش برسد و حتی شده به قربانیکردن هم دست بزند. «ملکخاتون» اما در عاشقی کاملا صادق و پاکباخته است.
شخصیت شما در «فرشته مرگ» از آنهاست که مدام مورد قضاوت قرار می گیرد و البته که متن ایجاب می کند که شما خودتان را در معرض قضاوت تماشاگر قرار بدهید. پیچیدگیهای چنین بازیای را چهطور کنترل کردید تا به جای تندادن به یک قضاوت مشخص، تماشاگر با دریافتهای گوناگونی مواجه شود؟
باید توجه داشته باشیم که این شخصیت از آنهاست که برای بازی کردنش باید توأمان به حس و تکنیک مجهز بود. نه می توانید کاملا حسی بازیاش کنید و نه صرفا بر تکنیک تکیه کنید. بنابراین، کنترل چنین شخصیتی، کار مشکلی بود. باید به اندازه درستی می رسیدم و آن دو عنصر را بهدرستی و بهتناسب تلفیق می کردم. نباید تن میدادم به اینکه تماشاگر درباره من، به قضاوتی نهایی برسد. و جالب است بدانید وقتی ماجرا برای من سختتر است که خودم هیچ حقی به او نمی دهم و قضاوت مشخص و یکسان و منفیای دارم و حالا باید کاری کنم تماشاگر مثل خودم فکر نکند! باید کاری میکردم جاهایی به او حق بدهد و جاهایی نه. سعی کردم کاری کنم قضاوت یکسره به تماشاگر موکول شود، آن هم قضاوتی سیال. به خاطر همین پیچیدگیهاست که این نقش را بسیار دوست دارم.
*برگردیم به «ناسور». این نمایش نخواسته تا بازه زمانی وقوع رویدادها را بهوضوح روشن کند. مثلا ما در لحظات مختلف این نمایش، معلوم نیست در عهد قاجار به سر می بریم، به صدور فرمان مشروطه رسیدهایم، یا پهلوی اول مستقر شده است یا نه. به نظر شما وقتی یک اثر هنری، به تاریخ میپردازد و طبعا ویژگیهای یک دوره زمانی را به متن خود احضار میکند، چهقدر باید مستند به استنادات تاریخی باقی بماند؟
در این باره نمی توان ملزم به رعایت قاعدهای بود. بستگی به شیوه پرداخت نویسنده و روش اجرای کارگردان دارد. به فراخور درام است که هر چیزی می تواند تغییر کند و شکل بگیرد. می تواند تنها دریافتی تاریخی باشد و در همان حد باقی بماند و باقی قصه، کاملا مبتنی بر تخیل و داستانپردازی شود. چنانچه در «ناسور» نیز با همین شیوه مواجهیم؛ در این اثر، کتاب های تاریخ، حرف اول را نمیزنند.
شما در ده پانزده سال اخیر، اغلب در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر حضور داشتهاید. حالا با این تجربه میتوانید به نگاهی مقایسهای هم مجهز باشید. الان جشنواره کجا ایستاده و سی وپنجمین دوره آن، چه تفاوتی با دورههای پیشین داشته است؟
امسال با برگزاری منظم و حسابشده جشنواره روبهرو بودیم. مهمترین تفاوت برگزاری این دوره از جشنواره با دورههای پیشین این است که نمایشها پیش از شروع جشنواره اجرای عمومیشان را تجربه کردهاند.
اما با انتقاداتی هم مواجه بودهایم. مثلاً برخی میگویند بهتر بود نمایشها ابتدا در خود جشنواره تئاتر فجر اجرا میشدند، نه اینکه پیش از این به صورت عمومی اجرا شده باشند و حالا به جشنواره بیایند. به این دلیل که مثل جشنواره فیلم فجر، با تازگی و طراوت و پویایی بیشتری در حضور تماشاگر مواجه باشیم.
نظر من کاملا خلاف این است. برای اینکه میگویم امسال با شکل برگزاری مناسبتری مواجهیم، دلایل خودم را دارم. این که آثار پیش از این به صورت عمومی اجرا شدهاند و حالا به جشنواره میآیند، از نوعی شتابزدگی که همواره با آن روبهرو بودهایم جلوگیری میکند.
این را باید بپذیریم که جشنواره محل آزمون و خطا نیست؛ در دورههای گذشته همواره با این مشکل روبهرو بودیم که آثاری در تمرین و بازبینی رد می شدند؛ اتفاقی که برای گروههایی که من هم در آنها حضور داشتم افتاده بود. خب، چرا این اتفاق میافتد؟ چون نمایش، تا آن لحظه روی صحنه نرفته و خودش را در معرض دید و آزمون نگذاشته و ممکن است در بازبینی اتفاقی که از سر شتابزدگی است بیافتد و هم جشنواره از حضور یک اثر خوب، محروم شود و هم زحمت چندین ماهه یک گروه هدر برود. حالا که نمایش ها به صورت عمومی اجرا می شوند و سپس به جشنواره میآیند، با جشنوارهای از تئاترهای واقعی روبهروییم. جشنوارهای که نمایش های آماده و امتحان پس داده پا به عرصه رقابت گذاشته اند. به همین راخور، هم اجراهای پخته تر و بی نقص تری می بینیم و هم از سوی دیگر داوریها منصفانه تر خواهد بود. چرا که داوران با نمایشهایی مواجهند که فرصت رفع ایرادهای خود را داشتهاند و این داوری، داوری کامل و بهقاعدهای است. به نظرم آنها که به این روش تازه برگزاری جشنواره انتقاد دارند، چندان از متن و داخل ماجرا به آن نگاه نمیکنند. اگر کسی سالها در این جشنواره حضور داشته باشد میداند که آفت یکروزه همه چیز را جمعوجور و آمادهکردن برای حضور در جشنواره یعنی چه. دست کم با این شیوه جدید، از این آسیب کاملا برکنار هستیم.
حالا و پس از حضور مستمر چندینساله در تئاتر، سلیقه شخصیتان به حضور در چه نوع نمایشهایی نزدیک است؟
یاد گرفتهام که به تئاتر، نگاه جامعی داشته باشم. بنابراین باید به سوال شما اینطور جواب بدهم: سلیقهام به نمایش خوب نزدیک است.
من در همه ژانرها و موضوعات کار کردهام، رئالیستی، سنتی، همه و همه. همه را دوست دارم به شرط این که منجر به نمایشی خوب شوند. جنسشان برای من تعیینکننده نیست و به کیفیتشان فکر میکنم. در تماشای نمایشها هم همینطور هستم. به اینکه چه تئاتری است و ماجرایش چیست و در کدام دسته قرار میگیرد فکر نمیکنم. فقط تئاتر خوب، ملاک انتخاب من است.