گلنوش خالقی و حسرتی که برای ایرانیان نهاد/ سال ۶۹ و ماجرای یک ارکستر ممنوعه
او حسرتی هم برای ما ایرانیان نهاد که در سال ۶۹ که به ایران آمد و خواست بماند و سرپرستی و رهبری ارکستری به نام پدرش را عهدهدار شود و ادامه دهد، برخورد محافظهکارانه مسوولان وقت موسیقی، او را به این تصمیم رساند که جایی در ایران ندارد.
ایران آرت: ابوالحسن مختاباد در اعتماد نوشت: اول: روحالله خالقی از جمله چهرههای برجسته موسیقی است که نگارنده ارادت شخصی به او دارم و همین ارادت هم سبب شد تا به سراغ زندگی و آثار او رفته و کتابی هم دربارهاش بنگارم.*
به گمان من و با توجه به پژوهشی که درباره خالقی صورت دادم و این پژوهش تقریبا تمامی وجوه شخصیتی و کاری استاد خالقی را دربر گرفته بود و هنوز هم در زمره دغدغههای من است، او از جمله سه شخصیت تاثیرگذار موسیقی ایران، چه در عرصه نهادسازی، چه در آهنگسازی و چه در آثار نوشتاری است و تقریبا کمتر کسی را میتوانیم پیدا کنیم که همانند او چنین ظرفیتهایی داشته باشد و تا اواخر میانسالیاش (درگذشت در ۵۹ سالگی) این حجم کار با چنین کیفیتی را منتشر ساخته باشد. اما خالقی جدای از آهنگساز و نویسندهای خلاق و تراز بالا، پدری مهربان بود و تاثیرگذار بر هر سه فرزندش فرهاد، فرخ و گلنوش و البته همسری مهربان؛ آن هم در دورهای که روحیه مردسالاری بر جامعه حاکم بود و تجدد در ایران تنها در روبنا شکل گرفته و هنوز به درون جان آدمیان و منازل رخنه نکرده بود. خالقی، اما به تحقیق از زمان خود بسی جلوتر بود و آن نگاه آزادانه به انسان و آزادیهایش، در رفتار و کنشهای شخصی او هم بروز و ظهور داشت. شاید به همین دلیل بود که گلنوش خالقی در یکی از خاطراتش از پدر، آن هم در دوران کودکی و نوجوانی اینگونه نقل میکند تا نشان دهد در سالهای دهه ۳۰ یک پدر تا چه اندازه به انتخابهای فرزندش احترام میگذاشت.
خانم خالقی در یکی از گفتوگوهای تصویری نقل میکند که در دوران نوجوانی روزی پدرش با او به گفتوگو مینشیند و از او میپرسد که مسیر زندگی آینده خود را چگونه میخواهد انتخاب کند که او پاسخ میدهد: "باله" و هم "موسیقی" را به صورت حرفهای ادامه میدهم. پدر میگوید باید یکی را انتخاب کنی؟ چون وگرنه نه در این کار پیشرفت خواهی کرد و نه در آن؟ او میگوید: من مردد بودم که کدام را انتخاب کنم که پدر گفت؟ باید آن را انتخاب کنی که میدانی امکان حذف آن از زندگیات نیست و تا پایان عمرت میتوانی ادامهاش دهی؟ و من موسیقی را انتخاب کردم (نقل به مضمون). در همان گفتوگو است که خانم گلنوش میگوید من با پدرم تنها به عنوان استاد موسیقی و معلم و انسان خوب روبهرو نبودم. او رفیق و دوستی بینظیر برای من بود.
دوم: ما در تاریخ موسیقی داریم فرزندان هنرمندان بسیاری، بهخصوص در قبیله موسیقی که پدران بزرگی داشتند و از پدرانشان هم آثار کمنظیری منتشر شده است و احتمالا آثار بسیاری هم از آنها در گوشه منازل در حال خاک خوردن است، اما آنها دستی از آستین برنمیآورند که سر و سامانی به آن آثار دهند و به انتشارشان دست یازند. ولی گلنوش تقریبا تمامی عمرش را به احیای کارهای پدر یا بازسازی و بازاجرای آنها اختصاص داد. اکنون ما به همت سه فرزند آقای خالقی و به ویژه گلنوش که سهمی ویژه در کار موسیقی داشت تمامی آثار موسیقایی خالقی را در دسترس داریم. در اینجا البته باید از همت و تلاش محمد موسوی، مدیر انتشارات ماهور هم یادی کنیم که در همراهی با خانم گلنوش خالقی و فرزندان دیگرش و با انگیزه و انرژیای تحسینبرانگیز این مجموعه آثار را به چاپ رساند. چه در بازپیرایی و انتشار جلد سوم سرگذشت موسیقی ایران، چه در ارایه کتابی دوباره ویرایش شده از تمامی مجلدات قبلی و چه کتابی از مقالات خالقی (ای ایران) و چه در آثار موسیقایی خالقی به صورت صوتی و مکتوب که شامل پارتیتورهای "تصنیفات" و "تنظیمات" آثار استاد میشود. اگرچه و متاسفانه به دلیل ممنوعیت صدای زنان، برخی از بهترین آثار خالقی که با صدای برخی از شاخصترین خوانندگان زن آن دوران خوانده شد، امکان انتشار در داخل کشور نیافتند. همین ویژگیها سبب شد تا گلنوش خالقی و دیگر فرزندان او تمامی عمرشان را به فکر احیای میراثی باشند که پدرشان برجای نهاده بود. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که گلنوش خالقی چه در آهنگسازی (قطعه کرال معروف آزادی روی شعر استاد فریدون مشیری) و چه در رهبری ارکستر و چه در نوازندگی پیانو، در زمره زبدگان و متخصصان برجسته بود و علاوه بر ذوق موسیقایی، تحصیلات این رشتهها را نیز در ایران (زیر نظر جواد معروفی، حسینصبا، مصطفیکمال پورتراب و امانوئل ملیک اصلانیان)، اتریش و در نهایت دانشگاه معروف ایالت ویسکانسین در شهر مدیسن، ادامه داد و بالاترین مدارج علمی را نیز به دست آورده بود. لذا میتوانست خود خلق کند و نامش را از زیر سایه نام پدر بیرون بکشد، او، اما عمرش را پای این کار گذاشت و البته حسرتی هم برای ما ایرانیان نهاد که در سال ۶۹ که به ایران آمد و خواست بماند و سرپرستی و رهبری ارکستری به نام پدرش را عهدهدار شود و ادامه دهد، برخورد محافظهکارانه مسوولان وقت موسیقی، او را به این تصمیم رساند که جایی در ایران ندارد.
سوم: به دلیل ارادتی که به استاد خالقی داشتم، وقتی به امریکا آمدم، در تمامی این سالها از طریق فیسبوک با خانم گلنوش در تماس بودم و گاه هم تماسی و سوال و پرسشی هم از طریق تلفنی انجام میدادم. آخرین تماسم به چند روزی قبل از سالمرگ استاد خالقی (۲۱ آبان امسال) باز میگشت. دوستم آرش نصیری میخواست به مناسبت درگذشت استاد خالقی یک برنامه زنده اینستاگرامی ترتیب دهد و از خودم هم به دلیل نوشتن کتاب خالقی میخواست در آن برنامه باشم و جویای این بود که چه کسی دیگر مناسب است؟ که من پیشنهاد خانم خالقی (گلنوش) را دادم و گفتم خودم تماس میگیرم که راضیاش کنم. در تماس با خانم خالقی از نکتهای تاریخی پرسیدم که استاد زندهیاد محمدرضا لطفی در یکی از برنامههای تاریخ معاصر موسیقی ایران (برنامه رادیویی) درباره پدرشان گفته بودند که خانم گلنوش تکذیب کردند که در جایی دیگر به آن خواهم پرداخت. سپس طرح موضوع کردم که بهتر است یک گفتوگویی با شما انجام دهیم که گفتند: "اوضاع جسمی خوبی ندارم و توان حرفزدن هم ندارم." اما من تا حدودی توانستم قانعش کنم که نه حتما برای آن روز، بلکه برای روزی دیگر که وضعیتشان مناسبتر شد این کار را انجام دهند.
هفته بعد که تماس گرفتم برای پیگیری، مصادف شده بود با پیروزی بایدن بر ترامپ و کشاکش انتخابات امریکا و جالب بود که خانم خالقی بسیار با روحیه حرف میزد و گفت: "آقای مختاباد! فعلا مرا رها کن چون میخواهم یک ماهی با این پیروزی و شکست و خلاص شدن از دست این مردیکه مزخرف حالم را خوش کنم." پس از آن متاسفانه حال جسمی ایشان به سمت وخامت بیشتر رفت تا عصر یکشنبه ۱۴ فوریه که از طریق آقای بهروز جمالی که در این سالهای اخیر با خانم خالقی حشر و نشری داشتند، باخبر شدم به دیار باقی شتافتند. روحشان شاد.
* زندگینامه روحالله خالقی
(از مجموعه مفاخر موسیقی ایران-۲)
/مولف: سیدابوالحسن مختاباد/
انتشارات امیرکبیر۱۷۲ صفحه