شجریان، قاچ هندوانه، خانم خواننده پاپ،ساحل دجله و مهمانی عراقی ها
آقای شجریان با انتشار این عکس و هر عکس دیگری که او را در چنین حالوهوایی نشان میداد، موافق نبود؛ آن عکس منتشر نشد...
ایران آرت: علی اصغر سیدآبادی در شرق نوشت: شاید آخرین کنسرت استاد شجریان در تهران بود؛ سال ۱۳۸۶. آن وقتها در روزنامه اعتماد ملی بودیم. قرار گذاشتیم ویژهنامهای برای کنسرت در روزنامه منتشر کنیم، با گفتوگویی بلند با استاد. پیشنهاد دادیم چند عکس خاص هم منتشر کنیم، یکی از دوستان بزرگوارش، عکسهای زیادی در لپتاپش داشت. عکسها را که مرور میکردیم، عکسی چشمم را گرفت.
آقای شجریان در ظرفی هندوانه قاچکرده و به میهمانانش تعارف میکرد. رنگ قرمز هندوانه با پیراهن احتمالا آبی در پسزمینهای که رنگش در یادم نیست، ترکیب رنگی جذابی ساخته بود و خنده معروفش حالوهوایی یگانه به فضا داده بود.
آقای شجریان با انتشار این عکس و هر عکس دیگری که او را در چنین حالوهوایی نشان میداد، موافق نبود؛ آن عکس منتشر نشد.
الان هم که هر کس هر عکسی داشته باشد، در دمی امکان انتشارش را دارد، در میان عکسهایی که از آقای شجریان منتشر شده است، کمتر عکسی میتوان یافت که بتوانیم با صفت صمیمی و شخصی و... توصیفش کنیم.
آدمهای محبوب همیشه در خانههای شیشهای زندگی میکنند و فاصلهای میان زندگی خصوصی و زندگی حرفهایشان نیست. تصویر زندگی خصوصیشان در کوی و برزن پخش است و شایعات درباره زندگیشان نَقل و نُقل محافل است، اما استاد شجریان موفق شده بود که میان زندگی خصوصی و حرفهایاش فاصلهای بگذارد.
بخشی از این فاصله را در شیوه زیست او باید جستوجو کرد، اما بخش دیگری از آن حاصل انتخابی آگاهانه است؛ انتخابی که نتیجهاش استقلال و یگانگی است.
همیشه فاصلهای با اصحاب سیاست و قدرت داشت، حتی وقتی آدم احساس میکرد که به برخی از آنان ازنظر فکری نزدیک است. او با اینکه در برخی از حوادث سیاسی همراه میشد، اما این همراهی با فاصلهای همراه بود و خود را یکسره به فضای عمومی نمیسپرد، یکجور فاصلهای که از او شخصیتی یگانه میساخت که میتوانست از میانه حوادث بزرگ دوباره سربلند سربرآورد و خودش باشد بیکموکاست؛
آنچه دیگران از او طلب میکنند با قدرت و سیاست تکلیف روشنتر است، اما گاهی آنچه مردم طلب میکنند، گشودن یا پیمودن راهی سنگلاختر است.
طرف مردم ایستادن یا هوای مردم را داشتن در بزنگاههای تاریخی چیزی است و بیگانهشدن با خود و سپردن راهنمایی خود به دست هواداران چیزی دیگر است. او هر دو را خوب بلد بود.
اصول و معیارهای اخلاقی و شیوه زیستش همانقدر که به فاصله با اصحاب قدرت و سیاست میانجامید، مانع دنبالهروی از خیل دوستداران در عین طرفداری از مردم بود.
او خود را خاک پای مردم ایران میدانست، اما پیرو چشموگوشبسته همان مردم هم نبود؛ او خودش بود، یگانه و سربلند با معیارهایی که در طول زمان از او محبوبترین هنرمند ایران را شکل داده است.
یکبار همین موضوع را با او در میان گذاشتم. پاسخ پرسشم را با خاطرهای از سفرش به بغداد پیش از انقلاب با یکی از خوانندگان پاپ پیش از انقلاب داد و گفت شبی که کنار دجله میهمان عراقیها بودهاند، آن بانوی محترم هم همین پرسش را به عنوان انتقاد طرح میکند که چرا کناره میگیری و هرجا که میخواهند بخوانی، نمیخوانی؟
این کنارهگیری و فاصله آگاهانه شاید بهرهای از رندی خیاموار باشد که نتیجهاش همزمان زیستی اخلاقی و مسئولانه و کنشگرانه در برابر ستمها و بیعدالتیهای احتمالی و ایستادن بر فراز صفبندیهای سیاسی و دعواهای روز است. ماهی بزرگی که در تور صیادان خرد معنا نمیگنجد و از هر قالب ازپیشساختهای بزرگتر است.
یکبار در حاشیه گفتوگویی حرف به دیدگاههای سیاسی و اجتماعیاش کشید. درباره علاقهاش به ایران باستان گفت و چنان در گفتن از ایران شوق و اشتیاق داشت که فکر کردم، چنین خوانندهای باید فردوسی میخواند.
همان زمانها برخی از خوانندگان قطعاتی از شاهنامه خوانده بودند. در پاسخم از ارزش و احترام فردوسی بزرگ متواضعانه گفت و نظرش را درباره اینکه موسیقی آوازی ایران براساس غزل شکل گرفته است که هر بیت معنایی مستقل دارد و این موسیقی برای شعرهایی مثل شاهنامه که معنایش در چند بیت تمام نمیشود، مناسب نیست.
وقتی شنیدم که او به انتخاب خانواده همسایه ابدی فردوسی خواهد شد، فکر کردم بهترین انتخاب است. او با اینکه بیش از همه سعدی خوانده است، اما نسبت فرهنگیاش با فردوسی بیشتر است، حتی اگر چیزی از شاهنامه نخوانده باشد. همچنان که فردوسی میراث بزرگ فرهنگ و هنر ایران را تا پیش از خود از گزند فراموشی نجات داد، شجریان نیز با صدایش به میراث ادبی ایران پس از فردوسی جانی دوباره بخشید. هر دو نشانههای نوعی مقاومت ملایم فرهنگیاند؛ مقاومتی که فرهنگ ایران را تا کنون زنده نگه داشته است و زنده نگه خواهد داشت.