جنهایی که خانه سپهبد را خراب کردند/ تاریخی که تکرار را تجربه میکند
مریم اطیابی: داستان تخریب خانههای قدیمی تهران یک سناریوی تکراری دارد که همه ارگانها و نهادها یکدیگر را مقصر جلوه میدهند و همچنان هویت فرهنگی شهر در کمال آرامش نیست و نابود میشود
ایران آرت: یک روز رضاشاه مرا احضار کردند، رفتم به قصر گلستان. شاه قدم میزد و از چهره افروختهاش پیدا بود که خیلی عصبانی است. همینکه نزدیک شدم و احترام نظامی بهجا آوردم، با تندی گفت:"باید دو شقهات کنم." گفتم:"اختیاردارید." گفتند: "منظورم این است که دو پیشامد شده که تو باید به هردوها بروی و به هر دو غائله خاتمه بدهی. این جان محمد... در خراسان غوغایی به پا کرده و مردم را ناراضی کرده است و لشکر خراسان را درهمریخته، طوری که سرهنگ لهاک خان تمرد کرده و به روسیه رفته است و آن را سرخاب مال (مقصود سرتیپ آیرم است) در آذربایجان کاری کرده که نظامیهای پادگان خوی ریختهاند و سرهنگ یوسف خان، فرمانده پادگان خوی، را تیکه تیکه کردهاند و خود و سربازها به غارت و آتش زدن دهات پرداختند و بهسوی روسیه میروند. من فردا صبح به مشهد میروم که ترتیب کار آنجا را بدهم و تو هم به آذربایجان برو و به هر طور صلاحدیدی، آرامش ازدسترفته را به آنجا برگردان." من همان ساعت به سمت تبریز حرکت کردم. وقتی به تبریز رفتم معلوم شد آیرم سه روز است که جرئت نکرده است از سربازخانه بیرون بیاید، چون در روز عاشورا این تظاهرات مسلحانه و بیادبانه موجب شده است مردم تبریز ناراحت شوند و غوغا کنند. بیمعطلی به منزل آقای انگجی از پیشوایان دینی رفتم. انگجی چشمش پر از اشک شد و گفت:"حاضرم بمیرم و اینچنین روزی را نبینم که امام شهید شده و مردم عزادارند و نماینده دولت مانند یزید بن معاویه شراب بنوشد و تظاهر به بیعفتی کند..." گفت: " این مرد ملعون را از تبریز بیرون کنید، وگرنه مردم میروند و با سنگ و چوب او را میکشند..." من به سربازخانه رفتم و آیرم را با چهار سرباز بهعنوان تحتالحفظ به تهران فرستادم. روز بعد آقای انگجی به منبر رفت و از رفتن او و اقدامات من تشکر کرد. سه روز در تبریز ماندم و به همه شهرهای آذربایجان تلگرامی گوشزد کردم که هیچ جسارت و آشوبی را نمیبخشم و به پادگان نیز خاطرنشان کردم که هر نظامی متعرض مردم شود، طناب دار و چوبه تیرباران در انتظار اوست.
این بخشی از خاطرات سرتیپ امیر احمدی (1263-1344 شمسی)، نخستین سپهبد ایران در دوره رضاشاه است. او در طول حیات خود هشت بار وزیر جنگ، دو بار وزیر کشور، پنج نوبت فرماندار نظامی تهران، دو بار فرمانده کل ژاندارمری و سالها فرمانده لشکرهای لرستان و آذربایجان بوده است. اکنون خبر میرسد خانه تاریخی هفت هزار متری او در نزدیکی میدان حسنآباد در خفا تخریبشده است.
در تاریخ لرستان از امیر احمدی به نیکی یاد نمیشود و حتی او را قصاب لرستان مینامند. حمیدرضا حسینی، کارشناس ارشد تاریخ و یکی از نویسندگان دانشنامه تهران بزرگ، دراینباره میگوید: " یکی از نخستین مأموریتهای شاه سرکوب نیروهای محلی، متمردین و یاغیان در سراسر کشور بود و این امر طیفهای مختلفی را دربرمی گرفت؛ از میرزا کوچک خان جنگلی که آزادیخواه بود تا نایب حسین کاشی که یک دزد غارتگر در مناطق مرکزی ایران بود. یکی از جاهایی که به دلیل حضور ایلات و عشایر و صعبالعبور بودن مناطق، سرکشیهای خاص خود را داشت، منطقه لرستان بود. سپهبد امیر احمدی امور میشود تا هم یاغیان را سرکوب کند و هم قدرت ایلات و عشایر را محدود. در جریان اجرای این فرمانها خشونتهای زیادی صورت میگیرد و ازاینجهت در آن محدوده به این نام شناخته میشود."
حال کافی است یک روز از خیابان جمهوری به سمت خیابان حافظ حرکت کنید، با پیادهروی در سمت راست خیابان، نرسیده به زیرگذر حسنآباد، دیوارههای یک بنای تاریخی از حدفاصل خیابان پیام انقلاب تا خیابان صدری نمایان میشود. اینجا بخش شرقی خانه سپهبد امیر احمدی است ویکی از یازده عمارت داخل مجموعه خانه سپهبد است که در کنار خیابان حافظ در دوطبقه بناشده و 26 واحد تجاری در طبقه همکف آن قرارگرفته است. بیشتر مغازههای خواروبارفروشی و آرایشگاه در آن فعالیت داشتند، اما بعدها بازار فروش میز و صندلی در این محدوده شکل گرفت. برخی از مغازهها زیرزمین هم دارند. به گفته اهالی، طبقه دوم این عمارت که بزرگترین بنای مجموعه امیر احمدی است، به فاصله هرچند اتاق، مطبخ و شومینه و سرویس بهداشتی دارد و مختص خدموحشم سپهبد بوده است. پس از انقلاب مدتی از ساختمانهای طبقه دوم بهعنوان اداره و سپس انبار واحدهای تجاری استفاده میشده که با تخلیههای که بهمرورزمان شکلگرفته، این بناها رو به ویرانی نهاده است."
در مورد تاریخچه بهتر است ابتدا با همسر این فرماندار نظامی تهران آشنا شویم. امیر احمدی با توران توفیقی، دختر سردار عظیم محمد توفیقی، ازدواجکرده است. همسر امیر احمدی مالک خانه و اقامتگاه تابستانی سپهبد بود که در حال حاضر بهعنوان باغموزه هنر ایرانی در تجریش، خیابان مقصود بیک مورداستفاده عموم است.
پیشتر عبدالله انوار، تهران شناس، درباره این خانه توضیح داده است: "سردار عظیم محمد توفیقی، پدر توران مهاجر اسلامی (بعدها توران این نام خانوادگی را برگزید)، همسر سپهبد امیر احمدی است. سردار عظیم یکی از قزاقهای بنام دوره قاجار و پهلوی بود و املاکی در حوالی میدان حسنآباد داشت که پس از ازدواج سپهبد امیر احمدی با توران، خانهای را در شمال میدان حسنآباد در اختیار دامادش گذاشت و درنهایت سند آن را در سال 1304 به نام سپهبد امیر احمدی کرد. محل اسکان و خانه اصلی سردار عظیم در پایین میدان حسنآباد و در کوچه شاهزاده قرار داشت."
بنیاد مستضعفان این خانه هفت هزار متری با یازده بنای تاریخی را در سال 57 مصادره میکند و سپس بخشی از آن را به کمیته امداد و سایر عمارت تا بهعنوان محل اسکان کارکنان کمیته امداد واگذار میشود. بهمرورزمان، این خانهها و اتاقها تخلیه میشود، بهطوریکه بناها بدون استفاده و رو به ویرانی میروند. بهغیراز ساختمان کنار دیواره خیابان حافظ که هنوز سالم است، در ابتدای خیابان پیام انقلاب هم پیش از تخریب دو ساختمان از این مجموعه قرار داشت که ضلع شمال شرقی و غربی خانه سپهبد به شمار میرفت. بنای شمال شرقی که کاربری اسطبل داشت، محل نگهداری اسبهای امیر احمدی بود. عمارت شمال غربی هم برای معماری و آجرکاری زیبای نما مربوط به اواخر دوره قاجار بود که ایوانی با چهارستون و سرستون داشت. بالای دو پنجره اصلی آن دو فرشته آجری بهکاررفته بود که جلوه خاصی به پنجرهها میبخشید. روبه روی این بنا هم حوضی بیضیشکل حدود بیست مترمربع وجود داشت.
ساختمان چهارم که در مرکز مجموعه قرار داشت، محل سکونت سپهبد بود در دوطبقه که در ورودی اصلی آن از شمال، مراجعهکننده را به طبقه دوم هدایت میکرد. سالن 40 مترمربعی طبقه دوم با شومینه کاری شده به ارتفاع سه متر و نیم جلوه خاصی به سالن بخشیده بود. سقف این عمارت روزگاری آیینهکاری بود، همچنان که دیوارهها نشان از آیینهکاری داشت. تزئینات اتاق دیگر و گچبریهای آن نشان از عمارت مای پهلوی دوم داشت.
ساختمانی هم دارای دو ستون در ایوان شمالی و یک سالن اصلی با شومینهها، گچبریها و سقف چوبی بود و باقی ساختمانها با اتاقهای فراوان در دوطبقه معماری پهلوی دوم را به نمایش میگذاشت.
در بهمنماه سال 95 مجتمع اقتصادی کمیته امداد امام خمینی (ره) تهران، مالک این مجموعه، با انتشار اطلاعیهای خانه سپهبد امیر احمدی را با مبلغی در حدود 240 میلیارد ریال به مزایده گذاشت. با رسانهای شدن این موضوع و حساسیت افکار عمومی، کمیته امداد در 3 اسفند 95 ضمن اعلام علت فروش املاک در اختیار خود تأکید کرد: "مجتمع اقتصادی کمیته امداد امام خمینی (ره) اعلام داشته است که حسب دستور صریح رئیس کمیته امداد، هرگونه ساختوساز و تصرف در معدود ساختمانهای واحد ارزش فرهنگی در اختیار کمیته امداد ممنوع است و با توجه به ارزش تاریخی خانه سپهبد امیر احمدی بهعنوان یک اثر فرهنگی و ضرورت صیانت از میراث فرهنگی و آثار تاریخی، این کمیته برنامهای برای ساختوساز مدخل و تصرف در این مجموعه را ندارد و درصدد است تا با انجام تشریفات قانونی نسبت به فروش آن به علاقهمندان و خریداران علاقهمند دیگر دستگاههای ذیربط نظیر شهرداری تهران جهت خرید آثار تاریخی و فرهنگی شهری (اقدام کند، بنابراین) آمادگی خود را جهت فروش ساختمان مذکور با شرایط مناسب به متقاضیان و تبدیل آنها هب موزه، فرهنگسرا و دیگر کاربرهای فرهنگی اعلام داشته است."
اما 28 مرداد 96 رسانهها مطلع شدند که بناهای ارزشمند تاریخی داخل این مجموعه تخریبشدهاند، آنهم در سکوت و غفلت محض کمیته امداد، شهرداری و میراث فرهنگی. طبق روال همیشه شهرداری و میراث فرهنگی از این موضوع اظهار بیاطلاعی کردند و اعلام کردند شکایت تنظیم میکنند.
میراث فرهنگی تهران مدعی است طی دو نامه ارزشمند بودن این بنا و ممنوعیت تخریب آن را به شهرداری منطقه 11 ابلاغ کرده است. همچنین ارزشمند بودن این بنا به مالکان آن ابلاغشده است، اما نمیگوید چرا هنگام مزایده بناها را ثبت ملی نکرده است. شهرداری هم مدعی است این خانه علیرغم ارزش تاریخی آن به ثبت ملی نرسیده است. از طرفی هیچگونه پروانه تخریب و نوسازی برای ملک صادر نشده است و چنانچه مالک قصد اخذ پروانه را داشته باشد، باید بر اساس ضوابط و مقررات پس از استعلام سازمان میراث فرهنگی اقدام کند. از سوی هرگونه تخریب بنا بدون اخذ مجوز، مورد تائید شهرتری منطقه نیست و تخریب انجامشده در ملک سپهبد امیر احمدی برخلاف ضوابط است و تخلف تلقی میشود که بهمحض اطلاع از فعالیتهای عمرانی در ملک و با توجه به اینکه اماکن میراثی و واجد ارزش برای مدیریت شهری اهمیت ویژهای دارند؛ ناحیه یک پیگیر اخذ حکم ورود به ملک از طریق مراجع قضایی شده است.
کمیته امداد هم پیشتر خیال خود را راحت کرده و بیانیه داده که من برای رفع نیاز دردمندان جامعه مجبور به فروش هستم و صرفاً قصد فروش دارم، نه تخریب؛ اما مشخص نیست با قصد ساخت کدام موزه و فرهنگسرا و کاربری فرهنگی ملک را به خریداری فروخته که بناهای تاریخی را تخریب کرده است.
داستان تخریب خانههای تاریخی تهران یک سناریوی تکراری دارد که همه ارگانها و نهادها یکدیگر را مقصر جلوه میدهند و همچنان هویت فرهنگی شهر در کمال آرامش نیست و نابود میشود، اما این بار برای جلوگیری از تکراری شدن ماجرا پای اصحاب رسانه را هم پیش کشیدهاند تا آنجا که در کانالهای تلگرامی یکی از مسئولان شهرداری مدعی شده خبرنگاری برای افشا نشدن خبر تخریب از مالک تقاضای چند میلیون تومان رشوه کرده است. این موضوع که باخشم خبرنگاران روبه رو شده، این پرسش را مطرح کرد که اگر ما بهجای مالک باشیم، پیشنهاد رشوه را به یک خبرنگار میدهیم یا به مسئولان شهرداری که چشمشان را رویهم بگذارند و اکیپهایشان از آن حوالی رد نشوند؟ حتی فرض بگیریم که چنین پیشنهادی به خبرنگار شده است، اگر پول را گرفته بود که الآن خبر منتشرنشده بود. در این ماجرا اگر میراث فرهنگی و کمیته امداد و مالک مقصرند، نقش شهرداری سلبا یا ایجابا قابلانکار نیست. حداقلش این است که مسئولان بهقدری از حوزه مدیریت خودشان غافل هستند که یک نفر توانسته یازده عمارت تاریخی را از بیخ گوششان خراب کند و خبردار نشوند! حتی اگر مدعی باشند دیوارههای این بنا شش متر است و درون آن دیده نمیشود.
اما شاید هم تخریب یازده بنای داخل این عمارت کار جنیان حمام میدان حسنآباد باشد. خالی از لطف نیست بدانید در دوره پهلوی اول، گرمابهای در محل فعلی اداره آتشنشانی (ضلع شمال غربی میدان حسنآباد) دایر بود. ساکنان آن زمان حسنآباد میگفتند شبهای جمعه از تون حمام صدای "سوختم، سوختم " به گوش میرسد. پیشتر این مکان گورستانی بود که بیشتر قوت شدگان و بای تهران در 25 محرم سال 1310 قمری و برخی از شهدای مشروطه و راه آزادی در آن به خاک سپردهشده بود. برای همین از سوی اهالی محله چنین تعبیری میشد که تون حمام روی قبر یکی از نظرکردگان خداوند قرارگرفته و صدای محزون "سوختم، سوختم " از آن او است. سرانجام حمام به دلیل کسادیاش با این شایعات همراه با زمین متروکه کناری که بقایای گورستان یادشده بود، در ضلع شمال غربی میدان حسنآباد در سال 1311 تبدیل به "اداره اطفائیه تهران " شد.
به تخریب خانه بازگردیم. در پچ پچه های درگوشی اینگونه عنوان میشود که شاید میشد بنا را حفظ کرد، اما چون متعلق به سپهبد دستگاه رضاخان است، نمیشد ارگان دولتی و نیمهدولتی برای خرید مجموعه پیشقدم شوند و آن را نجات دهند و مرمت و احیا کنند. این دسته برای تبرئه خود را فراموش کردهاند که باغ همین سپهبد اکنون در تجریش باغموزه هنر ایرانی است یا اگر برحسب قضاوت تاریخی بناها حفظ میشوند، باید گفت سپهبد بودن اجازه رضاشاه آب هم نمیخورده، پس برویم کاخ سعدآباد و نیاوران را هم تخریب کنیم. بهتر بود این افراد کانون تعلق این بنا به سپهبد امیر احمدی را به سمت ارزشهای معماری بنا هدایت میکردند. در این خانه معماری چند دوره از قاجار تا پهلوی دوم قابلمشاهده بوده است. اصلاً فرض را بر این بگذاریم که خانه متعلق به سپهبد امیر احمدی نبوده و به شخصی مورد تائید تعلق داشته است. تخریب آثار تاریخی در ایران یک فرمول دارد. یک نفر مخفیانه یا با توافق پشت پرده و ... یک اثر تاریخی را تخریب میکند، همه ارگانها و نهادهای ذیربط هم تائید میکنند که کار اشتباه بوده و علیه فرد حقیقی یا حقوقی شکایت تنظیم میکنند. نهایتاً برای او یک جریمهای مینویسند که در برابر انتفاع شخص از تخریب بنا رقمی بسیار ناچیز است. فرض کنید مالک در همین ملک هفت هزار مترمربعی یک مجتمع تجاری بسازد، آنوقت ببینید که چه سود کلانی عاید او میشود؛ بنابراین اگر یکبار به کسی که اثر تاریخی را بدون استعلام و مجوز از شهرداری و میراث فرهنگی تخریب میکرد، مجوز ساختوساز نمیدادند، احتیاجی به جریمه، آنهم از نوع ناچیزش نبود و نوعی بازدارندگی برای موارد بعدی به وجود میآمد.
دوم آنکه طبق مصوبه شورای عالی معماری و شهرسازی بناهایی که در محدوده تاریخی شهرها قرار دارند و پیش از سال 1340 ساختهشدهاند، اگر تخریب شوند باید عین بهعین ساخته شوند. پس اگر شهرداری و میراث فرهنگی مدعی دفع از حیثیت فرهنگی هستند، مالک جدید خانه سپهبد امیر احمدی را وادار کنند بنا را عین بهعین بسازد. امیر احمدی خوب بود یا بد، ربطی به مطالبه فرهنگی – هویتی شهر تهران ندارد. یکبار برای همیشه باید تکلیف تخریب بناها مشخص شود.