گفت و گوی شاه و مسافر/ ای فرنگی، بگو چرا من اینگونهام ... ای ایرانی، تو بگو چرا اینگونهای
نخستین پرسشگریِ پرآوازه ثبتشده را در این برهه زمانی، به گفتوگوی میان عباس میرزا، نایبالسلطنه فتحعلی شاه قاجار و پیر آمده ژوبر، فرستاده ناپلئون به دربار ایران میتوان بازگرداند.
ایران آرت: بیراه نیست اگر بخشی گسترده از شناخت امروزمان را از زیست اجتماعی- فرهنگی ایران و ایرانی در چند سده اخیر، وامدارِ آغاز سنت پرسشگری میان ایرانیان و غیر ایرانیان در دویست سال گذشته بدانیم. ایرانیان به دلیل وضعیتی ویژه که در دو سده اخیر برایشان پدید آمد، بارها در برابر میهمانان فرنگیشان، در مقام «پرسشگری» نشسته و در جایگاه «پاسخگویی» ایستادند؛ هر دو سوی این رویارویی فکری، برآن بودند پاسخهایی رازگونه را از چنین پرسشهایی دریابند؛ «چرا اینگونه شده است»، «ایرانیان چرا اینگونهاند»، «فرنگیان چگونه به جایگاه کنونی رسیدند»، «ایرانیان چرا اینگونه ماندهاند». این پرسشگری نه تنها در گستره کنشگری، گاه سرآغازی برای پارهای دگرگونیهای مهم در تاریخ معاصر ایران به شمار آمدهاند، که، امروز دستکم در جایگاه نظری، تصویری جذاب از گذشته ایرانی و ایرانی به ما واگذاردهاند. شهروند نوشت: نخستین پرسشگریِ پرآوازه ثبتشده را در این برهه زمانی، به گفتوگوی میان عباس میرزا، نایبالسلطنه فتحعلی شاه قاجار و پیر آمده ژوبر، فرستاده ناپلئون به دربار ایران میتوان بازگرداند.
شاهزاده قاجاری در این پرسشگری، گویی در جایگاه نماینده «شرق»، فرستاده فرانسوی را همچون نماینده «غرب» به پرسش کشیده است تا رازهای کامیابی غرب و فروماندگی و واپسماندگی شرق، مشخصا ایران، را از او پاسخ بگیرد. بسیاری از پژوهشگران، احساس سرخوردگی شاهزاده خوشنام ایرانی را پس از شکستهای پیاپی از روسها، در شکلگیری این پرسشها تاثیرگذار پنداشتهاند اما روایت ژوبر در سفرنامهاش نشان میدهد «خبرهایی تازه» از اروپا به گوش شاهزاده رسیده بوده که همراه با افسردگی و طعم ناخوشایند شکست، او را واداشته است از زبان یک فرنگیِ تازه از راه رسیده، واقعیت را دریابد. فرستاده ناپلئون، نخستین دیدار با عباس میرزا را در کتاب «مسافرت در ارمنستان و ایران» چنین به تصویر میکشد «پس از تعارفات معمول، عباس میرزا به من اشاره کرد که روبروی او بنشینم. او به من نشان داد که چه اندازه از آمدن یک فرانسوی به اردوگاهش خشنود است و چقدر علاقمند میباشد که از دهان من وقایعی را که بتازگی در اروپا رخ داده است بشنود.
... در آغاز من خواستم از کامیابیهائی که او در پای دیوارهای ایروان بهرهاش گردید به او شادباش بگویم ولیکن او چشمان خود را به زیر انداخت و دستش را به پیشانی برد مثل مردی که از یادبود غمناکی رنج میبرد. و سپس به من خطاب کرد و تقریبا چنین عباراتی را گفت: ای مرد بیگانه، تو این ارتش، این دربار و تمام دستگاه قدرت را میبینی ولی گمان مبر که من مرد خوشبختی باشم». گفتوگوی نماینده ایران و فرستاده فرنگ اما بدینجا پایان نمییابد؛ شاهزاده در پی دستیافتن به پاسخهایی درخور برای پرسشهایش است، او آگاهی از راز کامیابی اروپاییها را میجوید «در تمام دوران کوتاهی که من در اردوگاه عباس میرزا بودم فرصت بسیاری یافتم که با او همصحبتی کنم و درستی اندیشهاش را ارزیابی نمایم: او از چیزهایی پوچ و یاوه دوری میکرد و پرسشهایش دارای هدفهای مهم بود. یک روز به من گفت: آن[،] چه توانائی است که شما را تا این اندازه از ما برتر ساخته است. دلایل پیشرفت شما و ضعف ثابت ما کدام است. شما هنر حکومتنمودن هنر فیروزییافتن هنر به کارانداختن همه وسایل انسانی را میدانید؛ در صورتیکه ما گوئی محکوم شدهایم که در لجنزار نادانی غوطهور باشیم و بزور درباره آینده خود میاندیشیم. آیا قابلیت سکونت و باروری خاک و توانگری مشرقزمین از اروپای شما کمتر است[،] شعاعهای آفتاب که پیش از آنکه به شما برسد نخست از روی کشور ما میگذرد[،] آیا نسبت بشما نیکوکارتر از ماست؛ آیا آفریدگار نیکیدهش که بخششهای گوناگون میکند خواسته که به شما بیش از ما همراهی کند؟ من که چنین باور ندارم». فرستاده پادشاه فرانسه به دربار ایران، سرانجامِ این پرسشگری شاهزاده ایرانی را چنین به تصویر میکشد «ای بیگانه به من بگو که چه باید بکنم تا جان تازهای به ایرانیان ببخشم. آیا من هم باید که مانند این تزار مسکوی که کمی پیش از این از تختش پائین میآمد تا شهرهای شما را تماشا کند از ایران و تمام دستگاه پوچ ثروت دست بکشم؟».
این پرسشگری از جنس ایرانی، فرستاده اروپایی را به شگفتی وامیدارد، از آنرو که در قاب نگاهاش، ایرانیان را در برابر عثمانیها، مردمانی جستوجوگر و دگرگونیخواه مینمایاند «این پرسشهای بسیار، مرا سخت به شگفتی انداخت. در ترکیه هرچه آدم دیدم همه در نادانی وحشتناکی غوطهور بودند و اطلاعاتشان سطحی و بیهوده بود. پس برای من خیلی تازگی داشت که شاهزاده جوان مسلمانی نشان بدهد که نه تنها خیلی میل دارد که از آنچه این روزها در اروپا میگذرد آگاه گردد بلکه با وقایع خیلی برجسته روزگار باستان نیز آشنا شود». پرسشهای عباس میرزا، شاهزاده ناکام قاجاری را که پیش از دستیابی به تخت پادشاهی بر اثر بیماری درگذشت، را وانهاده، با گذر از روزگار قاجار، به زمانهای میرویم از آغاز زمانه «پرسشگری عباس میرزا»یی فاصلهای شایان توجه دارد. آن پرسشگری نخستین، در روزگار پس از خود، کنشهایی نیکو در جامعه ایران زمینه ساخت و دستاوردهایی چشمگیر به ارمغان آورد؛ همان که در تاریخ معاصر ایران با نامهایی چون «تجدد» و «مدرنیزاسیون» شناخته میشود. به روزگار پهلوی اول میرویم که ما را با یک پرسشگری، این بار از جنسی دیگر روبهرو میسازد؛ اکنون نماینده «غرب»، از نماینده «شرق» میپرسد که چرا شما اینگونهاید! ای ا پرسشگریِ برآمده از ناکامیها، یکی از راههای ورود ایرانیان به گستره دگرگونیخواهی در زمینههای گوناگون در تاریخ معاصر به شمار میآمده، در سوی دیگر، پرسشگری ایرانشناسانه اروپاییها، دستاویزی جذاب برای شناخت بیشتر جامعه، فرهنگ و اندیشه مردمان این سرزمین بوده است.
***
پرسشگریِ برآمده از ناکامیها، یکی از راههای ورود ایرانیان به گستره دگرگونیخواهی در زمینههای گوناگون در تاریخ معاصر به شمار میآمده، در سوی دیگر، پرسشگری ایرانشناسانه اروپاییها، دستاویزی جذاب برای شناخت بیشتر جامعه، فرهنگ و اندیشه مردمان این سرزمین بوده است. بسیاری از پرسشگریها و پاسخگوییها واقعیتهای تلخ و شیرین در خود جای دادهاند که به کار امروز نیز میآیند.