کد خبر: 60331 A

لیلا سلیمانی و سوالات جذاب گاردین/ زنان، ترس و ناامیدی سوژه اصلی رمان‌هایم هستند

لیلا سلیمانی و سوالات جذاب گاردین/ زنان، ترس و ناامیدی سوژه اصلی رمان‌هایم هستند

لیلا سلیمانی در گفتگوی اخیر خود با گاردین درباره رمان جدیدش با نام "کشور دیگران"، ترس، ناامیدی و زنان و همچنین نویسندگان مورد علاقه‌اش صحبت کرده است.

ایران آرت: لیلا سلیمانی، نویسنده 39 ساله فرانسوی-مراکشی در شهر رباط مراکش بزرگ شده و در 17 سالگی همراه خانواده‌اش به فرانسه مهاجرت کرده است. اولین رمان او "ادل" در سال 2014 در فرانسه منتشر شد و در سال 2016 نخستین زن اهل مراکش لقب گرفت که برنده جایزه ادبی معتبر گنکور می‌شود. دومین رمان خانم سلیمانی با عنوان "لالایی" درباره پرستاری است که در یک خانواده از دو بچه پرستاری می‌کند و داستان با صحنه قتل بچه‌ها شروع می‌شود. امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور وقت فرانسه در سال 2017 سلیمانی را به سمت نماینده شخصی خود در ترویج زبان و ادبیات فرانسه منصوب کرد.

به گزارش ایبنا، سلیمانی سال گذشته کتابی غیرداستانی با عنوان "جنسیت و دروغ‌‌ها" را درباره زندگی مخفی زنان مغربی منتشر کرد و حالا در آخرین رمان خود "کشور دیگران" که نخستین جلد از  یک سه‌گانه‌ است به تاریخچه خانوادگی خاندان خود در دهه 40 و 50 میلادی پرداخته و بر زندگی پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود در دوره استعمار مراکش تمرکز داشته است.

او در گفتگوی اخیر خود با گاردین درباره رمان جدیدش با نام "کشور دیگران" و ترس و ناامیدی و همچنین نویسندگان مورد علاقه‌اش صحبت کرده است. 

چرا داستان خانواده خودتان را برای نوشتن نوشتید؟

بعد از بردن جایزه گنکور می‌خواستم چیزی بنویسم که کمی دشوار باشد؛ زیرا به عنوان یک هنرمند وقتی موفقیت‌هایی را به دست می‌آورید، مهم این است که به کاری مبادرت بورزید که احتمال شکست در آن وجود دارد و فکر کردم که ایده نگارش این سه‌گانه می‌تواند جذاب باشد؛ در سنین جوانی انبوهی از روایت‌های حماسی و سرگذشت‌نامه‌‌ خوانده بودم و این ایده را که می‌توانید یک کاراکتر را از تولد تا زمان مرگ دنبال کنید و شاهد تحولات درون یک جامعه باشید، دوست می‌داشتم. اما این کتاب از یک ترس هم ناشی می‌شد. وقتی در مراکش بزرگ می‌شدم کتاب‌های بسیاری درباره بریتانیا، فرانسه، روسیه و امریکا خوانده بودم و پیش خودم فکر می‌کردم حالا چیزهای زیادی درباره آن‌ها می‌دانم؛ اما فکر می‌کنم آنها چیز زیادی درباره کشور من نمی‌دانند. مردم جهان غرب، ما را صرفا به عنوان مسلمان می‌شناسند و ما باید به آن‌ها بگوییم که تا چه اندازه تاریخ پیچیده‌ای داریم.

آیا در نظر دارید سرگذشت دیگری درباره یک خانواده دیگر بنویسید؟

خیر. فکر می‌کنم فقط درباره پدربزرگ و مادربزرگ بتوانم چنین کاری کنم. وقتی کودک بودم مادربزرگم برای من داستان‌های بسیاری از خودش و  ازدواجش نقل می‌کرد. من به آن‌‌ها همیشه به چشم یکی از شخصیت‌های یک رمان نگاه می‌کنم. پدربزرگم زخمی روی شکمش داشت؛ و روزی از او پرسیدم که این زخم چیست. او در جواب گفت: در زمان جنگ در آلمان با یک ببر جنگیده و این زخم یادگار آن درگیری است. این داستان را تا 14 سالگی‌ام باور کردم و خیلی خوش‌شانس بودم که پدربزرگ و مادربزرگی داشتم که به من دروغ می‌گفتند.

 و فکر می‌کنید همین هم به شما این آزادی عمل نویسنده‌بودن را بخشیده؟

دقیقا همین‌طور است و باعث شد بفهمم اگر می‌خواستم آزاد باشم، اگر می‌خواستم زندگی‌ای داشته باشم که همیشه آرزویش را داشته‌ام، باید راوی ‌قصه‌ها باشم. ذاتا آدمی هستم که می‌تواند خیلی ناامید و وحشت‌زده شود؛ چون دلم می‌خواهد به هر جایی بروم؛ هر کتابی را بخوانم؛ از همه احساسات و علاقه‌ها سر در بیاورم؛ و همه این‌ها البته غیرممکن است؛ جز در شرایطی که نویسنده باشید. در این صورت است که می‌توانید در یک دوره و زمان دیگر زندگی کنید؛ می‌توانید عاشق شوید و هر کار دیگری که دلتان بخواهد و این فوق‌العاده است.

لیلا سلیمانی

ساختار رمان "در کشور دیگران" با "لالایی" و "ادل" کاملا متفاوت است اما فکر نمی‌کنید به همان موضوع‌های مشابه بازگشته‌اید؟

فکر می‌کنم همیشه درباره زن‌ها نوشته‌ام. وسواس و حساسیت‌ام برای رسیدن به آزادی است. همچنین بسیار درباره ناامیدی نوشته‌ام. در کتاب اول "ادل" این ناامیدی درباره تعدد روابط بود و در "لالایی" ناامیدی درباره مادربودن و در آخرین کتابم سرخوردگی و ناامیدی درباره تبعید و مهاجرت وجود دارد.

شما درباره ناامیدی صحبت کردید. فکر می‌کنید مردم چطور می‌توانند در ناامیدی دوام بیاورند؟

اولین ناامیدی من در زمان کودکی وقتی اتفاق افتاد که فهمیدم زندگی شبیه آنچه در فیلم‌ها اتفاق می‌افتد، نیست. همه‌چیز کسل‌کننده خواهد بود؛ درس بخوانم؛ احتمالا ازدواجی کنم و بچه‌دار شوم؛ و خرید روزانه. من دو انتخاب داشتم: این‌که یا به زندگی خود پایان دهم و یا اینکه نویسنده شوم؛ مثل همین زندگی امروزم. نمی‌خواستم زندگی‌ای مثل پدر و مادرم را داشته باشم و یا مثل سایر آدم‌های معمولی دیگر زندگی کنم.

در حال حاضر چه کتابی را می‌خونید؟ و چه کتاب‌هایی را کنار دستتان داری؟

کتاب "مستشرق" نوشته تام ریس را می‌خوانم و نیز کتاب "خون هوشیار" نوشته فلانری اوکانر که یکی از محبوب‌ترین نویسندگان مورد علاقه من است و در واقع الهام‌بخش من برای  نوشتن کتاب آخرم.

آخرین کتاب عالی که خواندید؟

"واقعیت بدن: یک جرم و یک خاطره" نوشته الکساندریا مارزانو-لسنویچ؛ کتابی عالی و هوشمندانه‌ که ابهامات روح آدمی را نشان می‌دهد و شکاف و فاصله‌ای که گاهی می‌تواند میان اعتقادات و احساسات ما وجود داشته باشد.

کدام نویسندگان را بیشتر از همه تحسین می‌کنید؟

لودمیلا اولتسکایا و سوتلانا الکسویچ، زیدی اسمیت و چیماماندا انگوزی آدیچی. نویسنده‌ای را که خیلی دوست دارم و تحسین می‌کنم میشل ولبک است که با دیدگاهش نسبت به جهان البته موافق نیستم؛ اما او نویسنده بزرگی است و عاشق کتاب "مرغ مگس‌خوار" ساندرو ورونسی هستم. یک شاهکار واقعی پر از طنز و پر از عمق و معنا که خواندنش من را مثل دختر بچه‌ای در صفحات آخر به گریه انداخت.

 

نویسنده زن لیلا سلیمانی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین