روایت دختر حسین پناهی از زندگی استثنائی پدرش
آنا پناهی میگوید: همیشه با خودم فکر میکنم اگر پدرم زنده بود و این جملههای جعلی را که تعدادشان کم هم نیست به نام خودش میدید چقدر آزرده میشد.
ایران آرت: حسین پناهی شاعر، نویسنده و بازیگر ایرانی ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه، حوالی شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد بهدنیا آمد.
وی بازیگر نقشهای خاصی بود اما او را شاید بیش و پیش از اینها باید شاعری دانست با نبوغ بسیار و البته اندوه بسیار. اولین مجموعه شعر پناهی "من و نازی" سال ۱۳۷۶ منتشرشد؛ علاوه بر این کتاب 12 اثر مکتوب دیگر هم در پرونده کاری او به چشم میخورد و سه اثر صوتی "سلام خداحافظ" "ستاره ها" و "راه با رفیق" که شامل شعرهای پناهی با صدای خود اوست.
این چهره دوستداشتنی سرانجام ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و به وصیت خودش در شهر سوق و کنار مادرش برای همیشه آرام گرفت. دختر او، آنا پناهی در گفتوگو با روزنامه ایران از پدر میگوید.
چندسالی میشود که بازار جعلیات بخصوص در فضای مجازی داغ است و جملههایی را به چهرههایی مثل مرحوم پناهی نسبت میدهند که هرگز نسبتی واقعی با او ندارند... وقتی به این نقلقولهای جعلی از پدر برمیخورید چه حسی به شما دست میدهد؟
همیشه با خودم فکر میکنم اگر پدرم زنده بود و این جملههای جعلی را که تعدادشان کم هم نیست به نام خودش میدید چقدر آزرده میشد. خوب یادم هست که سالها پیش از مرگش با یکی از مجلات مصاحبهای داشت و مصاحبهکننده تیتر نامناسبی برای متن مصاحبه انتخاب کرد و پدرم چند روز بابت این موضوع ناراحت بود.
شر جعلیات به نام بزرگان نه تنها به شناخت آنها کمکی نمیکند بلکه مسیر شناخت درست را به اشتباه میاندازد و خیانتی در حق این چهرههاست. شاید یکی از دلایلی که این جعلیات منتشر میشود یا اینکه پدرم جزو اولین افرادی بود که این جعلیات به نامش منتشر شده این بوده که زبان در شعر حسین پناهی اصولاً ساده و روان است و جاعلان که اصولاً افرادی هستند که نگاهی سطحی و گذرا به اشعار و نوشتهها دارند و بهدلیل عدم مطالعه و شناخت نادرست به استناد به سادگی ظاهری بعضی از همین اشعار یا نوشتهها، مطالب را به نام پدرم منتشر میکنند و نمیدانند بار اصلی در شعر حسین پناهی بر دوش مفهوم و محتواست و شنونده یا خوانندهای که شناخت درست و کافی دارد و آثار او را خوانده یا شنیده باشد، سبک نوشتاری و فضای ذهنی او را میشناسد و میتواند براحتی این تفاوت را تشخیص داده و اشعار جعلی را از غیرجعلی تفکیک کند. هرکس هم نمیداند، این جملات بسیار ساده و گاهی سخیف جعلی را بهنام ایشان میپذیرد و بدتر اینکه آنها را منتشر هم میکند.
16 سال ازمرگ حسین پناهی میگذرد و جنبههای بسیاری از شخصیت حرفهای او بهعنوان شاعر یا بازیگر شناخته شده است. چه وجهی از حسین پناهی را جامعه هنوز نشناخته است؟
پدرم همیشه دوست داشت بهعنوان شاعر شناخته شود و نه یک بازیگر. هر چند که بازیگری یا به تعبیری سینما را همسایه دیوار به دیوار شعر میدانست و هرچند شاعرانگی، ذاتی و درونی او بود ولی بسیاری از بازیهای او نقشهایی بودند که او بهناچار بازی میکرد. هرچند که به همان نقشهای معمولی با آن ذهنیت شاعرانه رنگی شاعرانه میداد. البته بماند که شاید گاهی اوقات آثار و نوشتههای پدرم با همین بازیها و نقشها ارزشگذاری شد و ارزشگذاری آثار هنری براساس زندگی حرفهای یا شخصی یک هنرمند میتواند کاملاً اشتباه باشد.
حسین پناهی زندگی عجیبی داشت از درس طلبگی تا نویسندگی تا شاعری تا بازیگری... پیش آمده بود از او بپرسید دنبال چیست؟
فکر میکنم آنچه او به دنبالش بود در دورههای مختلف زندگیاش فرق میکرد. ذهن حسین پناهی همیشه پر از سؤال بود. پر از نمیدانمها و همه آن دانستگیهای حسین پناهی برآمده از نمیدانمها بود. چیزهایی که او دنبالشان بود توأمان در سادهترین تا پیچیدهترین چیزها خلاصه میشد. وقتی از او سؤال میشود چرا به تهران آمدی، پاسخ میدهد: "برای دیدن و لمس کردن برف". این سؤالهای بیجواب گاهی از سادهترین تا پیچیدهترین مسائل زندگی را شامل میشد. به تعبیر خود او: "زندگی حسین پناهی استثنایی نیست، دنیایش استثنایی است."